زینب (س)
24 تیر 1403 1403-04-30 13:49زینب (س)
- متادخت
- 24 تیر 1403
- 9:40 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، بغض گلوی زینب را گرفته بود. به کودکان و زنان که خیره به پیکرهای بیسر در میان دشت چشم دوخته بودند نگاهی انداخت. نگران حالشان بود حالا او بود که باید از جان زنان و کودکان مراقبت میکرد. سر بگرداند تا از حال علی، تنها یادگار برادرش مطمئن شود. علیابنالحسین به اجساد چشم دوخته بود و نفسش به شماره افتاده بود. ترسی شدید وجود زینب را فرا گرفت. علی را صدا کرد و گفت: ای بازمانده رسول خدا و پدر و مادرم، تو را چه شده که میبینم جان خود را به کف گرفتهای و کم مانده که قالب تهی کنی؟ سجاد روی برگرداند و به چشمان غمگین عمهاش نگاه کرد و پاسخ داد: چگونه بیتاب نشوم و شکیبایی از دست ندهم در حالی که به چشم خود سرور و برادران و عموها و عموزادگان خود را میبینم که بدنهای به خون آغشتهشان روی زمین افتاده و لباسهایشان را از تنششان ربودهاند و کسی نیست که آنها را کفن و دفن کند؟ نه کسی به سوی آنان میرود و نه مسلمانی نزدیکشان میشود گویی اینان از خانوادهای غیر مسلمان هستند
زینب در سکوت به سخنان سجاد گوش داد تا شاید کمی آرام شود و سپس گفت: مبادا آن چه میبینی تو را بیتاب کند که به خدا سوگند این ماجرا روی عهد و پیمانی بود که رسول خدا از جد و پدر و عمویت گرفته و همانا خدای تعالی از گروهی از این امت پیمان گرفته که بیایند و این اعضای پراکنده را جمعآوری کنند و به خاک بسپارند و در این سرزمین برای قبر پدرت سیدالشهدا نشانه و علامتی نصب خواهند کرد که با گذشت زمانها و شبها و روزها از بین نخواهد رفت. پیشوایان کفر تلاشهای زیادی خواهند کرد تا آن قبر مطهر را محو کنند و آثارش را ویران کرده و از بین ببرند اما از این تلاش و کوشش هیچ نتیجهای نخواهند گرفت بلکه روز به روز این اثر آشکارتر شود و کار او بالاتر رود.
علیابنالحسین با محبت از عمهاش پرسید: این عهد و پیمان و این خبر را از چه کسی شنیدهای؟ زینب در حالی که بغضش را فرو میخورد پاسخ داد: اینها را امایمن از پیغمبر برای من نقل کرده است.
زینب لحظاتی سکوت کرد و بعد به جسم غرق به خون برادرش نگاه کرد و دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا این قربانی کوچک را از ما خاندان قبول فرما.
مطالب مرتبط
ام غانم
زینالعابدین سنگها را در دست گرفت و مهر خود را بر آنها زد و دوباره به امغانم سپرد و آرام گفت: این کار سِری است که نباید کسی را از آن مطلع کنی..!
زینب علی ابوسالم
دختر هجده ساله فلسطینی که قصد داشت داخل یک اتوبوس عملیات استشهادی انجام دهد توسط پلیش شناسایی شد و در زمان دستگیری خودش را در میان صهیونیستها منفجر کرد و ۳۵ صهیونیست به خاک و خون کشیده شدند.
اسماء بنت یزید انصاری اوسی
اسماء دختر یزید بن سکن انصاری اوسی، از سخنورترین زنان عرب و محدثه بود که به شجاعت و دلیری شهرت داشت. او در این نبرد با شدت گرفتن جنگ به میدان رفت و 9 تن از رومیان را از پای درآورد.
نیره سادات احتشام رضوی
نیره سادات یک ساعت و نیم بیوقفه سخنرانی کرد و بعضی از مردم در گوش هم زمزمه میکردند که روح نواب صفوی در همسرش حلول کرده است!
شهناز محمدی زاده
سلام منو به پدر و مادرم برسون و بگو که منو ببخشن و از راهی که انتخاب کردم، راضی باشن. من خوشحالم که دارم شهید میشم.
وفا علی ادریس
نزدیک مرکز خرید که رسید ایستاد برگشت و پشت سرش را نگاه کرد و با خودش فکر کرد کاش مسجدالاقصی از اینجا معلوم بود. زیر لب شهادتین را خواند. مرکز خرید مثل همیشه پر از صهیونیست بود.
زینب (س)
24 تیر 1403 1403-04-30 13:49آخرین مطالب
مرد و زنِ همراه، خانواده متعادل
3 آذر 1403برید زندگی کنید
3 آذر 1403مطالب پربازدید