به گزارش متادخت، «حسین نزدیک شد؛ خیلی نزدیک. همهی فامیل، دوست و آشنا دور او ریخته بودند و ماچش میکردند؛ یکی آویزانش میشد، یکی دستش را میگرفت، یکی به پایش افتاده بود. کاملاً احساس میکردم که حسین از بالای سر همه آنها دنبال کسی میگردد. فقط به او خیره شده بودم. میدیدم آدمها لاینقطع از جلوی من میروند و میآیند، اما هیچ صدایی نمیشنیدم. زانوهایم حس نداشت، نمیتوانستم از جایم بلند شوم. برادر بزرگم، که همیشه در جمع و شلوغی متوجه من بود، آمد سراغم و گفت: «منیژه، چرا نشستی؟! بلند شو!» زیر بغل مرا گرفت و با صدای بلند گفت: «لطفاً برین کنار! بذارین همسرش اون رو ببینه!»
این کتاب با بقیه کتابها فرق میکند، چیزی درون کتاب است که در سایر کتابهای همسران شهدا دیده نمیشود. شاید شور و حال متفاوتی که در منیژه هست باعث این حس میشود و یا شاید ظاهر متفاوت منیژه همسر آزادهی سرافراز “حسین لشگری” است که مخاطب را بیشتر به دنبال کردن داستان زندگی منیژه و حسین ترغیب میکند. صداقت کتاب از بندبند خطوطش هویداست و تصویری از یک زن و شوهر معمولی ایرانی به نمایش گذاشته است. منیژه و حسین دست یافتنی هستند؛ نه آنقدر دور و ماورایی که بیشتر شبیه افسانهای عاشقانه باشند. میتوان در کنار حسین و منیژه زندگی کرد، با منیژه خندید، با منیژه گریه کرد و با حسین رنج کشید.
عمر عاشقانه زیستن آنها در کنار یکدیگر زیاد نبود، حسین زودتر از آن که کسی فکرش را بکند بر اثر رنجها و آسیبهای دوران اسارت به یاران شهیدش پیوست، منیژه هم دیگر تاب ماندن بدون حسین را نداشت و بعد از چند سال بر اثر سکته قلبی درگذشت اما کتاب روزهای بیآینه ماند تا روایت زندگی کوتاه، اما عاشقانه آنها همچنان در تاریخ جنگ ماندگار بماند. به نظر میرسد این کتاب با اختلاف زیادی بهترین کتاب در زمینه خاطرات همسران شهدا باشد پس خواندن آن را از دست ندهید.
روزهای بیآینه
نویسنده: گلستان جعفریان