به گزارش متادخت، امالخیر لبخند معناداری به چهره داشت. معاویه این چند روز با او به احترام رفتار کرده بود، ولی او از قصدِ معاویه آگاه بود که میخواهد از او بهرهبرداری سیاسی کند. معاویه رو به سوی اطرافیانش کرد و گفت: «حالا که امالخیر از بیان سخنانی که در زمان مرگ عمار در صفین گفته است خودداری میکند کدام یک از شما سخن امالخیر را به یاد دارد؟»
مردى بلند شد و گفت: «من بخشهایی از آن را به یاد دارم.»
معاویه پیروزمندانه گفت: «بگو امالخیر در صفین چهها میگفت؟»
مرد گفت: اى امیرمؤمنان وى جامهاى زبیدى پر حاشیه به تن داشت و بر شترى خاکسترى رنگ سوار بود و پیروان دور او را گرفته بودند، او در حالى که تازیانهاى که رشتههایش وا تابیده بود در دست داشت مانند شتر نر خشمگین فریاد میزد:
«اى مردم، از پروردگارتان پروا کنید که زلزله قیامت حادثه هولناکى است. خداوند حق را واضح و دلیل را آشکار و راه را روشن و نشانه را بلند نموده و شما را در تاریکى مبهم و کور و شب تار و سیاه رها نساخته است، پس به کجا میروید خدا رحمتتان کند؟ آیا از امیرمؤمنان میگریزید یا از جنگ؟ یا از اسلام رو گردان شدهاید یا از حق برگشتهاید؟ مگر نشنیدید که خداوند میفرماید: «و محققاً شما را میآزماییم تا مجاهدان و صابران از شما را باز شناسیم و اخبار شما را آشکار کنیم.»
سپس سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خداوندا، صبر و شکیبایى کم شده، یقین سست گشته، رغبتها پراکنده شده، پروردگار من زمام دلها به دست توست، پس کلمه را بر اساس تقوا گرد آر و دلها را بر هدایت الفت ده و حق را به اهلش بازگردان. خدا شما را رحمت کند به سوى امام عادل، وصى با وفا و صدیق اکبر بشتابید که این جنگ بر اساس کینههاى بدر و احد و جاهلیت است که معاویه از غفلت مردم استفاده کرده و آنها را بهانه حمله و شورش قرار داده تا انتقام خونهاى ریخته شده فرزندان عبد الشمس را بگیرد…
خدا شما را رحمت کند، کجا میروید؟ از امامى دست برمیدارید که پسر عموى رسول خدا (ص) و همسر دختر او و پدر فرزندان اوست، همو که از سرشت پیامبر آفریده شده و از چشمه او جوشیده و پیامبر او را رازدار خود ساخته و دروازه شهر علم خود قرار داده و دوستى او را به مسلمانان گوشزد نموده و منافقان را از دشمنى او آگاه کرده، کسى که خداوند پیوسته او را به یارى خود تأیید مینمود و او هم بر راه پهناور استقامت حرکت میکند و هرگز در خوشى عیش و نوش درنگ نمیکند، همو که فرقها را شکافت و بتها را شکست، آنگاه که نماز خواند و مردم هنوز مشرک بودند و فرمان خدا بُرد و مردم هنوز در شک و تردید به سر میبردند، و پیوسته چنین بود تا مبارزان بدر را کشت، و جنگجویان احد را به خاک سیاه نشاند، و جمعیت هوازَن را پراکنده ساخت؛ وقایعى که در دلهاى گروهى تخم نفاق و ارتداد و ستیزندگى را کاشت. من کوشیدم تا آنچه باید بگویم و خیرخواهى را به نهایت رساندم، و توفیق به دست خداست و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.»
معاویه خشماش را فرو میخورد و امالخیر چون همیشه مغرور و سربلند به جماعت چشم دوخته بود.
منبع: الغدیر، ج 6، ص 81- 61