به گزار متادخت، سبد خرید را که زمین میگذارد، جلو میروم و میگویم: «سلام رئیس جان!»
متعجب نگاهم میکند و میگوید: «حالت خوبه؟ فکر کنم زیادی تو آفتاب موندی خل و چل شدی.»
لبخند میزنم و به سمت آشپزخانه میروم. لیوان را از کابینت برمیدارم و میگویم: «تا تو بری یه سر پشتبوم به کولر یه نگاهی بندازی، منم واسه رئیس جذابم یک لیوان شربت بهار نارنج درست میکنم.»
زیر لب لااله الا اللهی میگوید و راهی پشت بام میشود. لیوان شربت را روی میز میگذارم و منتظرش مینشینم. چند لحظه بعد عرقریزان برمیگردد و خودش را روی کاناپه میاندازد. زیر لب شروع میکند به ناله کردن از گرمی هوا. لیوان شربت را به سمتش هل میدهم و میگویم: «رئیس جان! میشه شام بریم خونه مامانماینا؟ الان بابام زنگ زد گفت مهمون دعوت کرده، ازم خواست بریم کمکشون.»
سر جایش نیمخیز میشود و با صدایی که خستگی را فریاد میزند، میگوید: «الان بریم؟ من نا ندارم لیوان شربت رو بردارم، تو میگی بریم مهمونی کمک کنیم!»
چشمانم را تنگ میکنم و در حالی که سعی میکنم خودم را مظلوم نشان بدهم، میگویم: «تو که رئیس خوب منی، تو که هر چی من بگم گوش میکنی، بیا بریم دیگه!»
سر جایش وا میرود و میگوید: «این رئیس چیه هر دو دقیقه یک بار میگی؟ حالت خوش نیستا.»
خندهام را قورت میدهم و میگویم: «امروز داشتم برای پایان نامهم سرچ میکردم، یه مقاله دیدم خیلی جالب بود. نوشته بود ریاست خانواده از خصائص مَرده. بعد من فکر کردم دیدم خیلی دوست دارم تو رئیس من باشی، آخه رئیس انقدر جذاب و تو دل برو…»
چپ چپ نگاهم میکند و میگوید: «میخوای باز خرم کنی دیگه، من میدونم! من چه جور رئیسیام که هر چی تو میگی همون میشه؟ حالا پاشو بجای بلبل زبونی لباساتو بپوش بریم خونه بابات.»
بلند میشوم و شادمانه به سمت اتاق میروم. بلند میگویم تو بهترین رئیس دنیایی….
پیوست:
ماده 1105 قانون مدنی: در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است.