متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اگر…

احمد قصد دارد تنها پس اندازشان را برای خرید ماشین لباسشویی مادر هزینه کند اما اکرم راضی نیست و نگران آینده است.

به گزاش متادخت، احمد کنار سفره می­‌نشیند. تکه‌­ای نان داخل ماست می‌­زند و در دهانش می­‌چپاند و می‌­گوید: ببین! پدر و مادرمن. نمی‌تونم که بی­‌خیالشون بشم، یه بار از من یه درخواستی داشتن.

اکرم که عصبانی به نظر می‌رسد، لیوانی آب برای خودش می‌­ریزد و می­‌گوید: احمد من تا به حال گفتم به پدر و مادرت خدمت نکن! یا گفتم بهشون پول نده؟ من میگم الان که کار درست و حسابی نداری، الان که چند ماهه ما خودمون داریم با بدبختی زندگی می­‌کنیم لازم نیست برای مادرت ماشین لباسشویی بخری، بذار اوضاع که بهتر شد بعد براشون بخر. اگرم من حرفی زدم بزن تو دهنم.اصلا چرا بهشون نمیگی بیکاری؟

احمد که انگار حرف‌های اکرم را نشنیده بود گفت: حالا فکر کن دارم کار می‌کنم، مادرم پیره، گناه داره تو هم یه کم صبوری کن دیگه گشنه که نموندی!

اکرم سری به تأسف تکان می­‌دهد: گشنه نموندم؟ یه هزار تومنی تو کیف پولم ندارم. می­خوام تا خونه مامانم برم از درد این که پول تاکسی ندارم این دوتا بچه رو پیاده می­برم. بعد تو می­گی گرسنه نموندی! کل پس‌انداز ما همون پوله که تو می­خوای بدی برای مامانت ماشین لباس­شویی بخری، خدا رو خوش میاد از گلوی ما بزنی؟ اصلا من خودم می­رم لباس­های مامانتو میشورم، هر موقع کار پیدا کردی اون موقع یه فکری میکنیم.

احمد که انگار از بحث کردن با همسرش خسته شده بود گفت: ببین تو می­دونی اولویت من پدر و مادرم هستن حتی اگر گرسنه هم مونده باشی باید خواسته اونا انجام بشه دیگه هم این بحث مسخره رو ادامه نده بذار غذامونو کوفت کنیم.

اکرم دیگر حرفی نمی‌­زند دلش شور می­‌افتد اگر پس اندازشان را از دست بدهند و بچه‌­ها مریض شوند چه؟ از کجا پول بیاورند؟ اگر­ها همینطور به مغزش هجوم می‌­آورند انگار می‌خواهند مغرش را بخورند.

پیوست:

ماده 1203: در صورت بودن زوجه و یک نفر یا چند نفر واجب­ النفقه دیگر، زوجه مقدم بر سایرین خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط