به گزارش متادخت، چادرش را روی سرش مرتب میکند و بعد تعارف میکند که بنشینم. ته دلم خالی شده، فکر نمیکردم پدر راحله سر مهریه بخواهد همه چیز را بهم بزند. روی صندلی مینشینم، راحله هم مینشیند و بعد همانطور آرام و متین مثل همیشه شروع میکند به حرف زدن؛ اولین بار عاشق صدایش شدم، وقتی سرکلاس برای ارائه سمینارش همینطور سلیلس و شمرده و متین حرف میزد.
- حواستون به من هست؟
از وسط خاطراتم پرت میشوم به اتاق راحله، اتاقی که بارها برای حرف زدن با او به آنجا آمده بودم.
- نگفتید نظرتون چیه؟
خجالت میکشم و سرم را پایین میاندازم، آن قدر محو صدا و خاطراتش شده بودم که متوجه سوالش نشدم؟
- ببخشید میشه یه باردیگه سوالتونو بپرسید؟
لبخند تلخی میزند و میگوید:
- ما باید خیلی پیشتر از این حرفا خودمون در مورد مهریه حرف میزدیم که حالا این طوری نشه نظر شما چیه؟
- من با هر چی که پدرتون بگه موافقت میکنم. من نمیخوام شما رو از دست بدم.
متعجب نگاه میکند و میپرسد:
- یعنی شما 500 تا سکه داری به عنوان مهریه به من بدی؟
- معلومه که نه!
صدایش شروع به لرزیدن میکند. معلوم است که عصبانی شده.
- پس میخواید سر من کلاه بذارید و مهریهام رو ندید؟
سرم را بالا میآورم و سعی میکنم آرامش کنم.
- ببنید راحله خانم! گفتم که من نمیخوام شما رو از دست بدم بخاطر همین…
- بخاطر همین حاضرید تعهدی بدید که از پسش بر نمیاید؟
- خب مهریه رو کی داده کی گرفته؟
راحله سکوت میکند از سکوتش میترسم. به صورت عصبانیش نگاه میکنم.
- من مهریهام رو میخوام. پس اگر فکر میکنید قصد دارید مهریه رو ندید همین الان همه چیز تمومه.
از جایش بلند میشود، مضطرب میشوم.
- راحله خانم چرا این طوری میکنید؟ من فقط نمیخوام شما رو از دست بدم!
- اگر نمیخواید منو از دست بدید باید منو راضی کنید نه هیچ کس دیگه رو.
- خب الان شما بگو چیکار کنم؟
راحله نفس عمیقی میکشد و بعد باز آرام و شمرده میگوید:
- شما غیر ماشینتون چیز دیگهای دارین؟
- نه متاسفانه.
- الان میریم بیرون و میگیم روی مهریه توافق کردیم نصف ارزش ماشینتون به همراه آزاد کردن یه زندانی مالی و 14 شاخه گل نرگس، موافقید؟
لبخند کل صورتم را میپوشاند، میگویم:
- موافقم
پیوست:
ماده 1080 قانون مدنی: تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است.