به گزارش متادخت، تقریبا همهی کارشناسان معتقد هستند که کودکان باید زمان کافی برای بازی داشته باشند. در واقع کودکان از طریق بازی کردن میآموزند و همهگیر بودن بازی در کودکان نشان دهنده کارکرد ویژه بازی در تربیت است. اما متاسفانه زمان بازی اولین چیزی است که در زندگی کودکان قربانی میشود. مادرها و پدرها لیست بلند بالایی از فعالیتهای مختلف دارند که فرزندانشان باید در زمان مشخص آنها را انجام دهند، پس به راحتی کلاس فوتبال جای بازی با پسر همسایه را میگیرد و تمرین برای آزمون کلاس زبان وقتی برای بازیهای کودکانه باقی نمیگذارد.
بسیاری از والدین احساس ناخوشایندی دارند که زمان بازی را از کودکانشان میگیرند، ولی هیچ راه حلی هم برای این مسئله نمییابند. آنها با این گمان که راه رسیدن به موفقیت از مسیر بازی بسیار دور است؛ فرزندانشان را از طبیعیترین حقشان محروم میسازند. در حالی که کودکان در دوران کودکی باید تنها با بازی سر و کار داشته باشند و بس. مادر و پدرها باید بازی را به عنوان اصلیترین کار بچهها به رسمیت بشناسند و در برنامهریزیهای خود برای فرزندانشان بازی را در هر شرایطی در اولویت قرار دهند. همانطور که در آینده باید از وابستهترین مخلوقات خداوند به مستقلترین مخلوقات بدل شوند. در یک فرایند تربیتی کودکان باید از فردی که بیشترین وقتشان را به بازی میگذرانند به فردی تبدیل شوند که بیشتر وقتشان را به کار اختصاص میدهند.
این تغییر مستلزم تغییرات عمیق در ذهن و مغز کودکان است، پس والدین، معلمها و هر شخصی که مسئول نگهداری از بچهها را بر عهده دارد باید این مسیر را مدیریت کرده تا هم مزایای بازی حفظ شود و هم بهرهمندی از مزایای کار. مدارس و موسسات آموزشی نیز در این زمینه دارای نقش بسیار مهمی هستند که به نظر میرسد هر دو سر طیف یعنی والدین و نظام آموزشی در این زمینه دارای ضعف در عملکرد هستند.