متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سنگ دل

سودابه غمگین بود احساس می‌کرد ایرج عواطف او را به سخره گرفته. اما این بار تصمیم نداشت کوتاه بیاید.

به گزارش متادخت، سودابه اشک‌­هایش را پاک می­‌کند چه راحت گول خورده بود. فکر می­‌کرد ایرج واقعا او را دوست دارد. تمام حرف‌هایش دروغ بود. تمام مدتی که به او می­‌گفت در حال جدا شدن از همسرش است فقط می‌خواست او را راضی به ماندن کند.

  • ببین سودابه این کارا رو نکن. مگه چه اتفاقی افتاده؟ یکی دو سالی با هم بودیم. تازه اگر اصرار تو نبود من به صیغه هم اعتقادی نداشتم. اصلا تو اگر راست می­گی عاشق من هستی نباید از این که من دارم برمی­گردم پیش زن و بچه‌م ناراحت بشی.

ایرج صدایش را پایین می‌­آورد و آرام‌تر می­‌گوید:

  • ما که حتی رابطه هم با هم نداشتیم!

سودابه با غیظ به ایرج نگاه می­‌کند دلش می­‌خواهد بند‌ بند وجودش را از هم بدرد.

  • تو دو سال منو علاف خودت کردی، من بهترین خواستگارامو بخاطر دروغ­ایی که تو تحویلم دادی از دست دادم، حالا نشستی جلوی من می­گی اتفاقی نیفتاده؟ آره اتفاقی نیفتاده. آدم سنگ دلی مثل تو معلومه هیچ اتفاقی براش نیفتاده. می­دونی چیه؟ تقصیر خودمه چرا همون موقع فکر نکردم کسی که زنشو طلاق نداده اومده سراغ من آدم درستی نیست؟

ایرج پوزخندی می‌زند. خودش هم می­‌دانست که سودابه راست می­‌گوید. خودش هم می‌دانست که در پی هوا و هوسش سراغ سودابه آمده و الا او از زندگی با زنش راضی بود، فقط دلش کمی تنوع می­‌خواست، ارزشش را نداشت دیگر بیشتر از این ماجرا را کش بدهد زنش شک کرده بود و باید زودتر از این حرف‌ها فکری می‌کرد.

  • باشه اصلا هر چی تو می­گی، من یه آدم بی­شرف که دیگه تو رو نمی­خوام حالا هم دست از سر من بردار.

سودابه سعی کرد بغضش را فرو بخورد. دستش را داخل کیفش می‌کند و صیغه‌نامه را درمی­‌آورد و می‌گذارد رو به روی ایرج.

  • باشه من دست از سرت بر می­دارم فقط حقمو کامل ازت می­گیرم. چهارده تا سکه رو می­دی و الا یه کپی از همین می­فرستم در خونه‌ت.

ایرج شوک زده به سودابه نگاه می­‌کند.

  • مهر چی؟ کشک چی؟ منو چی فرض کردی؟ فکر کردی هالوام ؟من که با تو رابطه نداشتم که بخوام مهریه بدم!
  • این دفعه تو کور خوندی شرعاً و قانوناً باید مهریه‌­مو بدی و الا ازت شکایت می­کنم، بعدم یه کپی می­فرستم در خونه‌ت.

سودابه بلند می‌شود دیگر دلش نمی‌­خواست با این مرد سنگ دل حتی یک کلمه حرف بزند.

 

پیوست: ماده 1096 قانون مدنی: در نکاح منقطع موت زن در اثتای مدت، موجب سقوط مهر نمی شود. همچنین است اگر شوهر تا آخر مدت با او نزدیکی نکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط