به گزارش متادخت، از محضر که بیرون میآیم نفس راحتی میکشم. بالاخره تمام شد. راه میافتم. با خشخش برگهای پاییزی در زیر قدمهایم احساس آرامش میکنم. تا خانه مسافت زیادی است ولی دلم میخواهد قدم بزنم و تمام این سه سال زندگی را مرور کنم.
با هم در یک مهمانی آشنا شدیم. همان لحظه اول که دیدمش مهرش به دلم نشست. یک سالی با هم بودیم تا بالاخره به خواستگاری آمد. زودتر از چیزی که فکرش را بکنم سور و سات عروسی بپا شد. روز عروسی، من خوشبختترین آدم روی زمین بودم. همه چیز به خوبی پیش میرفت تا این که کمکم متوجه تماسهای مشکوکش شدم. دنیا روی سرم خراب شد. مچش را گرفتم، باورم نمیشد هنوز شش ماه از عروسیمان نگذشته بود که خیانت میکرد. حال خودش هم تعریفی نداشت. آنقدر التماس کرد تا بخشیدمش، ولی اشتباه بزرگی کردم. به دو ماه نکشید یکی از دوستانم پیام داد که همسرم را با دختری در یک کافیشاپ دیده، دیگر باورش برایم سخت نبود. اما همه چیز را انکار کرد و زیر بار نرفت. من هم که عشق چشمانم را کور کرده بود سکوت کردم با خودم فکر میکردم شاید مشکل از من است که سرش به زندگیاش گرم نیست. یکی دو سال به همین منوال گذشت تا این که متوجه شدم حال روز خوبی ندارد پاپیاش که شدم حرفی نمیزد تا این که یکی از آزمایشهایش را پنهانی به دکتر نشان دادم. ایدز گرفته بود. دو روزی کارم فقط گریه بود. تا جواب آزمایش من حاضر شود مُردم و زنده شدم. ولی خدا رحم کرده بود من مبتلا نبودم. تقاضای طلاق کردم زودتر از چیزی که فکرش را میکردم مجبور شد طلاقم بدهد. وکیلم میگفت حتی اگر خودش طلاقت ندهد دادگاه مجبورش میکند.
خم میشوم برگ زرد خشکی را از روی زمین برمیدارم. امروز پاییز زندگی مشترک کوتاه من بود باید به فکر بهار باشم.
پیوست:
ماده 1130 قانون مدنی: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وی میتواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود دادگاه میتواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده میشود.