به گزارش متادخت، به کلمات نامه چشم دوخته بود. با خواندن هر کلمه گویی خون تازهای در رگانش جریان پیدا میکرد. خط خود بانو امین بود که نامه را برایش تقریر کرده بود. «و اما بعد، سیدۀ جلیله، عاملۀ فاضله، زینتالسادات همایونی، فرزند مرحوم سید رحیم، از حقیر اجازه خواست؛ پس در اجازه دادن به او از خدا استخاره کردم و به او اجازه دادم که از طریق من، از مشایخ بزرگوارم به روشهای مخصوصی که در محل خودش روشن و ثبت شده است، تمام روایاتی را که برای من صحیح میباشد، نقل روایت کند، از کتب تفسیر، ادعیه، حدیث و فقه و غیر اینها از مصنفات شیعه و روایات اهل سنت.»
نفس عمیقی کشید. نامه را بست و روی چشمانش گذاشت. حس میکرد قرار است صفحات جدیدی در زندگیاش ورق بخورد. خودش از بانو امین که سالها شاگردیاش را کرده خواسته بود تا اجازه نقل حدیث به او بدهد. سالها در کنار بانو امین برای رونق مدارس دینی بانوان تلاش کرده و خودش برنامه درسی مکتب فاطمه را نوشته بود، اما حالا اینجا انگار زمان ایستاده بود، سال 1355.
کنار حوض کوچک میان حیاط نشست، نامه را هنوز در دست داشت. دستش را در آب خنک حوض فرو برد. سرمای آب در عمق وجودش نشست و با خودش گفت: این اول راه است، من مسیری طولانی در پیش دارم.
***
متن پیام مقام معظم رهبری را یک بار دیگر خواند: «سرکار حاجیه خانم همایونی جزو مفاخر جامعهی زنان ایران اسلامی است. حضور تحصیلکردگان معارف دینی و قرآنی در حد ایشان نشاندهندهی آمادگی و استعداد زن ایرانی برای پیمودن مدارج عالیه علم و معرفت دینی است.
بانوی بزرگوار استاد ایشان مرحومه سرکار حاجیه خانم امین در عصر خود آیتی از استعداد و استقامت و ظرفیتهای بالای ذهنی زنان تحصیلکرده دینی ما بوده است. رحمت خداوند بر ایشان باد. اکنون نیز ادامهی کار آن بانوی بزرگوار بوسیله سرکار حاجیه خانم همایونی مایهی خرسندی است و امید است با حضور ایشان به نحو شایسته و کامل در گسترش معارف اسلامی میان بانوان استفاده شود.»
نفس راحتی کشید، حس میکرد زحمات این سالهایش بینتیجه نمانده است. این گرد پیری که بر روی موهایش نشسته نتیجه تلاشهایش بود. احساس آسودگی میکرد گویی بار سنگینی را از روی شانههایش برداشته بودند.