به گزارش متادخت، سیمین به سختی صدای مادرش را میشنید، سرش را به در چسبانده بود تا بتواند همه اطلاعات را به خواهرش برساند. در دل برای خواهر بیچارهاش خوشحال بود. دنیا داشت روی خوشش را به آنها هم نشان میداد. بعد از به زندان افتادن شوهر موادفروش عطیه و بچهای که در شکم داشت چه کسی فکر میکرد برای عطیه خواستگار بیاید آن هم چه خواستگاری. صدای بسته شدن در که آمد سیمین سریع خودش را جمع کرد و به سرعت به اتاق رفت تا مادر مچش را نگیرد. در اتاق را که باز کرد عطیه زانوی غم بغل گرفته بود. سیمین کنار خواهر نشست و دستش را در دست گرفت:
– چی شده آبجی؟ چرا ناراحتی؟
اشک از چشمان عطیه سرازیر شد، دلش برای طفلی که در شکم داشت میسوخت هنوز به دنیا نیامده پدرش زندان بود و مادرش مطلقه آویزان زندگی مادر و پدرش و حالا با این بچه در شکم برایش خواستگار آمده بود. مادر وارد اتاق شد و گفت:
– خدا رو شکر، باورم نمیشه چقدر خواهر خوبی داشت، میگفت از همون روز که فهمیده تو طلاق گرفتی پسندیدتت برای برادرش، میگفت برادرش هم خونه داره، هم مغازه، با بچه هم مشکلی نداره البته من گفتم خودم بچه رو نگه میدارم. نمیشه که تو زندگی یه بچه آویزونت باشه؛ گفت حساب کرده هفته دیگه عدّه طلاقت تموم میشه با خانواده میان خواستگاری.
عطیه با چشمان از حدقه بیرون زده به مادرش نگاه کرد و گفت:
– یعنی چی مامان؟ این بچه پدرش که تا آخر عمر زندانه، مادرش هم شوهر کنه بره خونه بخت پس تکلیف این طفل معصوم چی میشه؟
مادرش اخمی به ابرو انداخت و گفت:
– حالا مگه گفتم بذارش سر راه؟ خودم بزرگش میکنم، دیگه چی میگی؟ حالا هم باید برم مسجد بگم حاج آقا یه استخاره کنه ببینیم خوب میاد یا نه؟
***
مادر که کلید انداخت و داخل شد سیمین از چهرهاش فهمید که اتفاقی افتاده. حتما استخاره بد آمده بود. جلو دوید و گفت:
– چی شده مامان؟
مادر سری به تأسف تکان داد و گفت:
– حاجی گفت تا بچه به دنیا نیاد عده عطیه تموم نمیشه فعلا همه چیز کنسله!
پیوست
ماده ۱۱۵۳: عدهی طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضای آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است.