به گزارش متادخت، عاقد برای بار سوم پرسید: وکیلم؟
حنانه کمی صبر کرد و بعد در حالی که خجالت باعث میشد تُن صدایش آرامتر به نظر برسد، سر به زیر انداخت و گفت: با اجازه پدر و مادرم و همه بزرگترها بله. صدای هلهله محضر را پر کرد. مادر عروس روی دخترش را بوسید و به دامادش تبریک گفت. سیروس خوشحال بود. لبخند تمام صورتش را پر کرد. همانطور که در حال خوش و بش با مهمانها بود زیر چشمی به تازه عروسش نگاه میکرد. چقدر دروغ و دَونگ سر هم کرد تا توانست حنانه و پدر و مادرش را راضی به این وصلت کند. حنانه مشتری مغازهاش بود. از همان روز که او را دید یک دل نه، صد دل عاشقش شد.
همه چیز خوب پیش میرفت که ناگهان در باز شد و زنی با سبد گل بزرگی وارد شد، نگاهی چرخاند و تا سیروس را دید لبخند زد و بلند تبریک گفت. سیروس شوکزده فقط نظارهگر ورود سیما بود. سیما جلوتر آمد، سبد گل را به سمت سیروس گرفت و بعد در حالی که به حنانه نگاه میکرد گفت: خوش سلیقهام هستی. به سمت حنانه رفت صورتش را بوسید و چیزی در گوشش گفت که رنگ از چهره حنانه پرید. حنانه ناباورانه به سیروس نگاه کرد و پرسید: این چی داره میگه سیروس؟ سیروس دست و پایش را جمع کرد و گفت: صبر کن برات توضیح میدم.
فضا به شدت ملتهب شده بود. پدر حنانه جلوتر آمد و از سیما پرسید: خانوم چی گفتی به دخترم؟ شما کی هستی؟ سیما خندهای عصبی کرد و گفت: ِاوا من زنشم دیگه، بهتون نگفته بود؟ خیلی دلخور شدم که دعوتم نکردید. اما ایرادی نداره خودمو به موقع رسوندم. نمیشه که من تو عروسی شوهرم نباشم. حنانه جیغ کوتاهی کشید و از حال رفت…
پیوست
ماده 6 قانون ازدواج: هر مردی مکلف است در موقع ازدواج به زن و عاقد صریحا اطلاع دهد که زن دیگری دارد یا نه، این نکته در قباله مزاوجت قید میشود.
مردی که در موقع ازدواج بر خلاف واقع خود را بیزن قلمداد کرده و از این حیث زن را فریب دهد به مجازات فوق(شش ماه تا دو سال حبس تأدیبی) محکوم میشود.