به گزارش متادخت ، برچسب پدرسالاری بر تاریخ زندگی جامعه ایران از سوی روشنفکران، همیشه طعنههایی برای وجود دیکتاتوری مردانه بر زنانه نه تنها در خانواده بلکه در کلیت زندگی سیاسی و اجتماعی ایران داشته است. چنانچه قانعیراد(1396) در کتاب زوال پدرسالاری شرح میدهد، تضعیف جایگاه مرد برای اعمال قدرت در عرصه خانواده بازتابی است از وضعیت کلان جامعه در مسیر حرکت به سمت دموکراسی.
از نظر او زوال پدرسالاری پدیدهای نیست که تنها در عرصه خانواده محدود شود، بلکه فرایند گستردهای است که همه عرصههای اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد. تنشهای خانوادگی معادل خشونتهای اجتماعی در مقیاس بزرگتر هستند. این تنشها در شرایطی به وجود میآیند که حق تصمیمگیری از سوی صاحب قدرت (پدر در خانواده و دولت در جامعه) به رسمیت شناخته نشده و یا نقض میشود.
جدای از انتقال مفهوم پدرسالاری از خانواده به جامعه، خود این مفهوم در جریان فاصله قدرت اعضای خانواده با پدر تولید شده است. بدین ترتیب، «ویژگی جامعه پدرسالار که در جوامع سنتی بهعنوان الگوی رایج مورد پذیرش بوده است، وسعت اختیار جایگاه پدر در عرصه خانواده است. قرارگرفتن فرد در این جایگاه به او اختیار اعمال قدرت در عرصههای مختلف حیات فردی و اجتماعی اعضای خانواده را اعطا میکند. در این الگو اینکه چه رفتارها و اعمالی مقبول و چه مواردی نامقبول هستند توسط پدر مشخص میشود. رابطه سایرین با پدر تنها در قالب پذیرش و تمکین تعریف شده است. سازوکارهای کنترلی در عرصه تعاملات و پوشش که بهصورت خاص در مورد زنان تعریف و اعمال میشود نیز از ابزارهای کنترل و بازتولید همین نظم پدرسالارانه به حساب میآید»(رحمانی، 1402)[1]. قرائت روشنفکران از حجاب، خواسته ای مردانه در جهت انقیاد زنان است. به طوری که زنان در اندرونیها جای دارند و باید در تمکین از مرد خانه به آرامش او اهتمام داشته باشند. با این قرائت، غیرت مهمترین ابزار نظام مردسالار در به انقیاد درآوردن زنان است که حجاب را بر او تحمیل میکند.
بنابراین نتیجه میگیرند که مهمترین عامل زوال پدرسالاری، گسترش و پذیرش دموکراسی در جوامع مدرن و البته ایران است. دموکراتیک شدن وضعیتی است که در آن نظم پدرسالارانه به چالش کشیده میشود. اساسا وجود تنش بهخاطر درهمشکستن مشروعیت نظام مردسالار است وگرنه تا پیش از تضعیف این نوع خاص از نظم اجتماعی اعمال قدرت مشهود و محدودسازی افراد از سوی صاحب قدرت پذیرفته شده بود و مقاومت چندانی در مقابل آن صورت نمیگرفت. برای همین اعمال کنترلهای حداکثری در حیطه پوشش و از جمله حجاب را بهسادگی قبل ندانسته و بازگشت حجاب به وضعیت قبلی آن در جامعه ایرانی را امری ناممکن می دانند.
در نقد این ادعا باید گفت هرچند پژوهشهای بسیاری در مورد پدرسالاری در خانواده و جامعه ایرانی شده است، اما تاکنون تحقیقی که با روش های مردم نگاری این ادعا را ثابت کرده باشند، وجود نداشته و ارجاعات بیشتر به مستشرقین و تحلیل های آنها مستند شده است. در طرف مقابل تحقیقاتی وجود دارد که زنان در جهت تنظیم قدرت خود با مردان، تکنیک های مقاومت فرهنگی مختلفی را در خانواده به کار میگرفتند، ( شریفی ساعی و آزاد ارمکی(1400)[2]) نشان می دهند که زنان قادر به تنظیم روابط قدرت بوده و مردان هیچ وقت تسلط مطلقی بر ایشان نداشتند.
زن در مقام دختر، با زبان و احساسات خود، دل پدر را به دست دارد، زن در مقام مادر، در نقش مربی پسر است، زن در مقام همسر با عشوه های خود، دل شوهر را به دست دارد و زن در مقام خواهر، نگهبانی و محافظت برادر را به همراه دارد. بنابراین در اینجا غیرتورزی اتفاقا خدمت مرد برای امنیت زن در حرکت اجتماعی اوست و الا غیرت در چهار دیواری خانه معنایی ندارد. به این جهت طبیعت لطافت زنانه برای حرکت در جامعه و مواجهه با خطرات احتمالی، غیرت ورزی مردانه را میطلبد. حجاب در نسبت بین حیای زن و غیرت مرد قابل ردیابی است. حجاب، امری اجتماعی است که موجب شناخته شدن زن به حیا و امکان غیرت ورزی مرد برای حفظ لطافت و ظرافت زنانه است. پس چگونه حجاب را خواستهای مردانه تلفی میکنند!
اگر ادعای روشنفکران برای مدرن شدن روزگار و جامعه ایرانی را در بستر دموکراسی قبول کنیم، پس باید توجه به خواست مردانه برای التذاذ از بدن زنان و ظهور کالاشدگی زن در جامعه غربی را هم قبول کنیم. به عبارت دیگر حجاب مانع خواست جامعه مدرن برای رسیدن به آزادیهای روابط جنسی و در دسترس قرار داشتن زنان است، پس چگونه میتواند خواستهای مردانه در تحمیل به زنان باشد! به نظر میرسد جدای از برچسب ها و طعنهها باید روابط انسانی میان مرد و زن در طول تاریخ ایران با توجه به معانی فرهنگی آن از دین و ادبیات و هنر مورد توجه قرار گرفته و حجاب را در این نسبتها بازیابی معنایی کنیم.
بنابراین هیچ وقت، حجاب به خاطر یک نظام پدرسالار به زنان تحمیل نشده بود که هم اکنون نتیجه بگیریم در امتداد زوال پدرسالاری و ظهور دموکراسی به زوال حجاب هم رسیدهایم. متأسفانه این پیش فرضها امکان دستیابی به حقیقت معنایی کنشهای اجتماعی را از مردم و حتی محققین میگیرد.
نظرسنجی موسسه همشهری از زنان تهرانی در بهمن 1401 نشان می دهد که 79% ایشان قائل به کنار گذاشتن حجاب درصورت برداشته شدن قانون الزامی بودن پوشش در کشور نیستند. حجاب، خواسته زنان برای حفظ کرامت نفس و برای حضور اجتماعی خارج از قضاوت شدن به کلیشه های جنسیتی است. حجاب، امتداد حیای زن ایرانی و مسلمان است که بازنمایی هویت او را در جامعه به همراه دارد. حجاب حتی غیرت ورزی مرد را برای حفاظت از لطافت زنانه معنادار می کند و الا زن بیحجاب و تننما که اساسا امکان امنیت خود از سوی مردان را از بین برده است.