به گزارش متادخت، چشمانم را میبندم. حرفهای قاضی در گوشم میپیچد: «خانوم نظرتون چیه؟»
…
برمیگردم به پنج سال قبل … قند توی دلم آب میشود. بالاخره به هم رسیده بودیم. برای رسیدن به سهیل رو به روی تمام دنیا ایستاده بودم. سهیل با ما فرق داشت ولی چه اهمیتی داشت؟ من عاشقش بودم. عمو آرام زیر گوشم زمزمه کرد: «هستی جان! اجازه بده حق اشتغال و حق طلاقو برات تو عقدنامه ثبت کنیم. الان گرمه رضایت میده» به طرف عمو برمیگردم، همه این کارهایش برای این است که به رضا پسرش جواب منفی داده بودم. آرام، طوری که سهیل صدایم را نشنود میگویم: «لازم نیست عمو جان، من به سهیل اطمینان دارم. تضمین زندگی من عشق بین ما دوتاست.» عمو نزدیکتر میآید و دستم را میگیرد: «عمو جان! کار از محکمکاری عیب نمیکنه، زندگی هزارتا پیچ و خم…» نمیگذارم حرفش را تمام کند، «عمو جان! لازم نیست. چند بار باید بگم؟» سهیل که به نظر مشکوک شده زیر گوشم میگوید: «چیزی شده؟» فقط لبخند میزنم و میگویم: «نه»
….
«خانوم با شما هستم حواستون کجاست؟» به خودم میآیم. «ببخشید آقای قاضی! من الان چی کار باید بکنم؟ من سالها زحمت کشیدم درس خوندم تا پزشک شدم حالا هیچی به هیچی؟» قاضی نگاهی به سهیل میاندازد و سرش را تکان میدهد و میگوید: «من هر طوری که میتونستم با همسرتون صبحت کردم که اجازه بدن شما کار کنید ولی ایشون راضی نمیشن میگن کار کردن شما داره به زندگی مشترکتون لطمه میزنه، میگن شما به بچهتون خوب رسیدگی نمیکنید. حالا تصمیم با خودتونه یا باید ایشونو راضی کنید یا درخواست طلاق بدید که من به خاطر بچهتون این توصیه رو به شما نمیکنم.» به سهیل و وکیلش که با لبخند پیروزمندانه آن جا نشسته است نگاه میکنم؛ کاش حرفهای عمو را جدی گرفته بودم…
پیوست
ماده 18 قانون حمایت از خانواده: شوهر میتواند با تأیید دادگاه زن خود را از اشتغال به هر شغلی که منافی مصالح خانوادگی یا حیثیت خود یا زن باشد منع کند. زن نیز میتواند از دادگاه چنین تقاضایی را بنماید. دادگاه در صورتی که اختلالی در امر معیشت خانواده ایجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذکور منع میکند.