به گزارش متادخت، لا به لای قفسههای کتابخانه دانشکده دنبال کتاب جامعهشناسی جنسیت میگردم که چشمم میافتد به عکس زنی قجری روی جلد کتاب. ناگهان خوشمزگیام گل میکند و سحر را صدا میکنم:
- سحر بیا عکست زدن روی جلد یه کتاب!
زودتر از چیزی که فکرش را میکردم خودش را میرساند و میگوید:
- کو ببینم؟
با بدجنسی کتاب را برمیدارم و جلو چشمانش میگیرم. خیره به کتاب نگاه میکند و بدون هیچ واکنشی کتاب را میگیرد و غیبش میزند. با خودم فکر میکنم شاید ناراحت شده چند دقیقه بعد که کتابم را پیدا میکنم چشمم به سحر میافتد که پشت میز مطالعه نشسته و در حال خواندن است. به سراغش میروم.
- ناراحت شدی؟
سرش را بالا میآورد و پرسشگرانه نگاهم میکند دوباره میپرسم:
- شوخی کردم باهات ناراحت شدی؟
- نه! نه! بیا بشین ببین چه کتاب باحالیه، خیلی به دردم میخوره واسه کار تحقیقم.
- مگه چیه؟
سحر مثل مجریهای تلویزیون کمرش را صاف میکند و میگوید:
- اسم کتاب اینه چرا شد محو از یاد تو نامم، موضوعش هم در حوزه مطالعات زنانه یعنی در واقع نویسنده کتاب یه خانم ایرانی که الان تو رشته مطالعات زنان و جنسیت استاد دانشگاه هاروداه، این کتاب دوازده مقاله به قلم این خانمه که به زبان انگلیسی و فارسی چاپ شده، مقالاتش هم به دو بخش تقسیم شده: بخش اول بررسی تاریخی از یه دیدگاه متفاوته که معتقده زنها تو ایران حاشینهنشین نبودن برعکس خیلی هم فعال بودند بعد رفته منابع معاصر مثل جنبش مشروطیت اینا رو بررسی کرده. دسته دوم مقالاتی که اومده روایتهای محبوب رو مثل هزار یک شب، یوسف و زلیخا و بامداد خمار و نقش زنها تو این روایتها رو بررسی کرده.
- تو همین چند دقیقه اینا رو چطوری فهمیدی؟
نیسخندی میزند و میگوید:
- باهوش یه سرچ بزنی همه اینا میاد
چرا شد محو از یاد تو نامم
افسانه نجمآبادی