به گزارش متادخت، نگاهش میکنم. باورش سخت است. ولی بلاخره بعد از این همه سختی این جا نشسته بود، رو به روی من و داشت با خیال راحت پاستا میخورد و حرف میزد، میپرسم:
- آرمان خیلی سخت گذشت؟
- چی سخت گذشت؟
- این که ما الان اینجا رو به روی هم نشستیم، این که بلاخره این وصلت داره سر میگیره!
چنگالش را در دهانش میگذارد و با همان دهان پر میگوید:
- به من که سخت نگذشت، احتمالا به تو سخت گذشته، تو اول عاشق شدی اومدی خواستگاری من.
سگرمههایم در هم میرود، خواهرم درست گفته بود که تا آخر عمر خواستگاری تو از خودش را به سرت خواهد کوبید.
- شوخی کردم دیگه نمیخواد اخم کنی.
- شوخی خوبی نبود.
- باشه! حالا خودت لوس نکن
سعی میکنم لبخند بزنم. باید در مورد مهریه با هم به توافق برسیم قبل از این که خانوادهها با هم قرار بگذارند. دوست ندارم حرف و حدیثی درست شود.
- میگم آرمان! با پدرت صحبت کردی برای مهریه، در مورد این که خانواده ما رسم دارن زمین به عنوان مهر تعیین میکنن.
دهانش را با دستمال پاک میکند و به پشتی صندلی تکیده میدهد و با آرامش میگوید:
- آره، گفتم خیالت راحت. گفت چیزی که زیاد داریم زمینه تو روستامون یه بخشیش واسه مهریه تو تعیین میکنه.
- روستا!
- خودت گفتی فقط زمین باشه بابات راضی میشه؟ من پدرم یه خونه شصت متری داره تو تهران بابات که توقع نداره همون بکنیم مهریه شما.
کمی سکوت میکنم، راست می گفت توقع نابجایی بود اگر همچین چیزی می خواستیم. میگویم:
- خب حداقل میزان مترو حدودش مشخص کنید.
- فرق نمیکنه، قضیه رو سخت نکن تو گفتی زمین ما هم یه زمینی تقبل میکنیم دیگه
- مگه میشه همینطوری ؟
جواب نمیدهد و فقط سکوت میکند احساس میکنم ذهن خودش هم درگیر شده است.
پیوست:
ماده 1078 قانون مدنی: مهر باید بین طرفین تا حدودی که رفع جهالت آن بشود معلوم باشد.