متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کشتن مرغ مینا

کتاب کشتن مرغ مینا داستان خانم وکیل جوانی است که وکالت یک سیاهپوست بی‌گناه را می‌پذیرد.

به گزارش متادخت، موهایش را بالا می‌بندد و در حالی که خودش را هیجان‌زده نشان می‌دهد می‌گوید:

  • یعنی هر کدومو که بخوام می‌تونم ببرم؟

چپ‌چپ نگاهش می‌کنم و می‌گویم:

  • نخیر، شاید مناسب سن شما نباشه، هر کدوم خواستی انتخاب کن، من بهت می‌گم که به دردت می‌خوره یا نه!

صورتش را کج و کوله می‌کند و شکلکی برایم درمی‌آورد. خنده‌ام می‌گیرد. مشغول کتاب‌ها که می‌شود با دقت نگاهش می‌کنم چه زود بزرگ شده بود و حالا این جا رو به روی کتابخانه‌ی محبوب من ایستاده تا برای خودش کتاب انتخاب کند. چند دقیقه بیشتر نگذشته است که سر و کله‌اش پیدا می‌شود و چند جلد کتاب را روی میز می‌گذارد و می‌گوید:

  • دایی! اینا خوبن؟

اولین کتاب را برمی‌دارم، کشتن مرغ مینا، لبخندی روی صورتم می‌نشیند. به خودم رفته است، کتاب خوب را بو می‌کشد.

  • این به دردت می‌خوره.
  • موضوعش چیه؟
  • درباره یه دختر سفید پوست که وکالت یه مرد سیاهپوست که به اتهام بی‌موردی به زندان افتاده رو به عهده می‌گیره، نکته جالب اینه که این رمان وقتی نوشته شده که تبعیض نژادی تو آمریکا بیداد می‌کرد. می‌دونم استقبال خوبی هم از کتاب شده و به خیلی از زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده. حتی اگر اشتباه نکنم یه فیلم سینمایی هم از روی همین رمان ساخته شده.

کتاب را از دستم می‌گیرد، صفحه‌ای را باز می‌کند و شروع به خواندن می‌کند:

  • همین‌که پدرم جواز وکالت گرفت، به می‌کمب مراجعت کرد تا شروع به کار کند. می‌کمب در فاصله تقریباً بیست مایلی مشرق آبادی فینچ، مرکز استان می‌کمب، بود. اثاثیهٔ دفتر آتیکوس در عدلیه از یک جالباسی، یک سلفدان، یک تخته شطرنج و یک کتاب دست‌نخوردهٔ قانون آلاباما تجاوز نمی‌کرد. نخستین مشتریان او آخرین دو نفری بودند که در زندان استان می‌کمب به دار آویخته شدند. آتیکوس اصرار کرد مساعدت مقام‌های رسمی را که به آن‌ها اجازه می‌داد به‌عنوان مجرم درجهٔ دوم شناخته شوند تا زندگی‌شان را نجات دهند بپذیرند، ولی آن‌ها از خانواده هورفورد بودند و در استان می‌کمب این نام مترادف با کله‌خر است. هَوِرفوردها بهترین آهنگر شهر را در منازعه‌ای بر سر یک مادیان کشتند.

لحظه‌ای سکوت می‌کند و بعد کتاب را می‌بندد و می‌گوید:

همینه، خوبه دایی، همینو می‌برم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط