به گزارش متادخت، زن اشکهایش را پاک میکند. حالش از همه چیز به هم میخورد. رو به روی تیمور میایستد و بلند فریاد میکشد.
- تف به شرفت مرد… تف به شرفت.
احساس میکند دیگر توان ایستادن ندارد. دستش را به کمرش میزند تا شاید بتواند تحمل کند.
- میدونستم هرزهای ولی نه این قدر! اون بچه جای دختر توئه، رفتی پول دادی به باباش ببری عقدش کنی؟ این همه سال چشم به هرزگیهات بستم گفتم بچه داریم، جایی رو ندارم برم، اما تو هر روز وحشیتر شدی هر روز جای این که خجالت بکشی جریتر شدی.
تیمور به حرفهای زنش گوش میکرد و دود قلیان را حلقه حلقه از دهانش بیرون میداد. حرفهای زن برایش اهمیتی نداشت. سالها بود که او فقط حکم کلفت خودش و بچههایش را داشت.
- صداتو بِبُر اکرم تا پا نشدم خرد و خاک شیرت کنم. ناراحتی راه بازه جاده درازه. هر کیو دلم بخواد صیغه میکنم تو هم غلطی نمیتونی بکنی حالا گم شو برو بیرون.
اکرم کمر راست میکند. چشمانش دو دو میزند. جلوتر میآید مستقیم در چشمان تیمور نگاه میکند. چیزی در چنته دارد که تمام نقشههای تیمور را نقش بر آب میکند.
- این بار رو کور خوندی تیمور، برو از مادرش بپرس اون خوب یادشه، من به اون دختر شیر دادم. اون دختر رضاعی منه، تو نمیتونی باهاش ازدواج کنی.
تیمور لبخند شیطانی میزند و میگوید:
- وقتی زن اون شوهر الدنگت بودی بهش شیر دادی؟ به من چه ربطی داره؟ اون موقع که زن من نبودی.
اکرم جلوتر میآید سرش را کنار گوش تیمور میآورد و آرام میگوید:
- اون شوهر الدنگم شرف داشت به توی بیغیرت، اگه نمیمرد منم نمیفتادم دست توی بیناموس… سحر دختر رضاعی منه تو هم نمیتونی باهاش ازدواج کنی، برو از هر کی میخوای بپرس.
اکرم زودتر از این که تیمور به خودش بیاید میرود. تیمور خشمگین گوشی را برمیدارد تا ببیند اکرم راست میگوید یا نه…
پیوست:
ماده 1047 قانون مدنی: نکاح بین اشخاص ذیل به واسطه مصاهره ممنوع دائمی است:
- بین مرد و مادر و جدات زن او از هر درجه که باشد اعم از نسبی و رضاعی.
- بین مرد و زنی که سابقا زن یکی از اجداد یا زن پسر یا زن یکی از احفاد او بوده است هر چند قرابت رضاعی باشد.
- بین مرد با اناث از اولاد زن از هر درجه که باشد ولو رضاعی، مشروط به این که بین زن و شوهر زناشویی واقع شده باشد.