به گزارش متادخت، گوشی تلفنش را برداشت. حالا این گوشی برایش شده بود کابوس. چقدر به پدرش التماس کرده بود تا این گوشی را برایش بخرد، اما حالا حتی از باز کردن صفحه گوشی هم میترسید. تا صفحه را روشن کرد صدای رسیدن پیامها یکییکی در مغزش فرو رفت. چند تماس بیپاسخ ناآشنا، مطمئن بود که خودش است. سه ماه بود که این مزاحم دست از سرش برنمیداشت. خودش هم اما بیتقصیر نبود. اولین بار که وارد پیجش شد و یکی از پستهایش را لایک کرد فکر نمیکرد برای خودش عذابی به این بزرگی خریده باشد. بعد از آن لایک، پیام دادنهایش شروع شد. اوایل خیلی مودب بود و با هم مثل دو دوست معمولی چت میکردند، اما به مرور همه چیز عوض شد. اولین بار که برایش عکسهای نامربوط فرستاد، خیلی تعجب کرد و خواست که دیگر این کار را تکرار نکند. اما چه خیال خامی، هر روز صفحهاش پر میشد از عکسها و حرفهای مستهجن. بلاکش کرد اما هیچ فایده نداشت، نمیدانست از کجا شمارهاش را پیدا کرده. مطمئن بود خودش شماره را به او نداده، تماسها شروع شد تا گوشی را که جواب میداد حرفهای رکیک میشنید، هر بار با یک شماره. میخواست خطش را عوض کند اما نمیدانست باید چه توضیحی به خانوادهاش بدهد. اما دیگر طاقتش طاق شده بود باید به سراغ امیرعلی میرفت، تنها کسی که میتوانست کمکش کند.
***
صدای در اتاق، امیرعلی را به خودش آورد. در باز شد و مریم با چهرهای پژمرده وارد شد.
- چی شده باز مریم خانوم با این قیافه آویزون اومدی؟ باز یه دسته گلی به آب دادی؟ آره؟
مریم لبه تخت نشست. باید همه چیز را میگفت باید خودش را از این عذاب خلاص میکرد.
- راستش داداش نمیدونم چطوری بگم؟
بغض مریم ترکید، شانههایش میلرزید. امیرعلی بلند شد و کنار مریم نشست.
- چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
- یکی سه ماهه مزاحمم میشه، تلفنی، تو اینستا، واتساپ هر جایی که فکرشو بکنی. نمیدونم چطوری از دستش خلاص شم، من میترسم، خیلی میترسم.
امیرعلی دست روی شانه خواهرش گذاشت و گفت:
- چرا زودتر نگفتی، گریه نکن درستش میکنیم هر کاری یه راه حلی داره.
پیوست:
ماده ۶۴۱ قانون مجازات اسلامی: هرگاه کسی به وسیله تلفن یا دستگاههای مخابراتی دیگر برای اشخاص ایجاد مزاحمت نماید علاوه بر اجرای مقررات خاص شرکت مخابرات، مرتکب به حبس از یک تا شش ماه محکوم خواهد شد.