به گزارش متادخت، چند رسانه معروف و پرمخاطبی که میشناسم را بالا و پایین میکنم. کلمات مورد نظرم را در قسمت جستجوی کانالهایشان مینویسم و منتظر میمانم. غالبا جز چند پیام به تعداد انگشتهای دست چیزی پیدا نمیکنم؛ پیامهایی با محتواهای تکراری. رسانههایی که خود را حامی حقوق زنان و دغدغهمند نسبت به مطالبات و مشکلات آنان میدانند، گویی مثل خیلی از امکانات دیگر، تنها در انحصار یک قشر از زنان هستند، زنان شهر نشین!
در میان اینفلوئنسرها و بلاگرهای صاحب رسانهای که خود جزئی از این قشر خاموشاند نیز بازتاب مطالبات و مشکلات زنان این قشر مشهود نیست و بیشتر کنش های تقلیدی به چشم میخورد. آن قشر خاموش کسی نیست جز قشر زنان روستایی و عشایر کشورمان ایران. این در حالی است که زنان روستایی و عشایر نزدیک به ۳۰ درصد از جمعیت زنان کشور را تشکیل میدهند و مشکلاتشان نسبت به زنان شهری، ابتداییتر و اساسیتر است.
زنان روستایی با چه مشکلاتی روبهرو هستند؟
با وجود تحولات عظیمی که در حوزه فرهنگ و دستیابی به امکانات، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در روستاهای ایران به وجود آمد؛ اما هنوز مشکلات حل نشده بسیاری در میان روستائیان به ویژه زنان به چشم میخورد.
ناکافی بودن معلم زن در مدارس و دسترسی آسان و امن آن برای دختران، عدم آموزش صحیح زنان در مسائل بهداشتی و خانوادگی، عدم آموزش مردان برای ارج نهادن جایگاه و حقوق زنان خود در خانواده، ناکافی بودن درمانگاه، بیمارستان و امکانات بهداشتی، تسلط فرهنگهای عرفی و غلط بر محیطهای روستایی که محدودیت و اجبارهای بدون پشتوانه برای زنان ایجاد میکند، ظلم به زنان و دختران در محیط خانواده و بیپشتوانگی زنان در برابر این ظلم و… تنها بخشی از این مشکلات است که شرح هر یک مجالی جداگانه میطلبد.
در کنار وجود این مسائل اساسی و بنیادی، مواردی وجود دارد که اهمیت پرداختن به مطالبات این زنان را دوچندان میکند.
زنان جریانساز روستایی
بخش زیادی از ستونهای اقتصاد روستا بر شانه زنان روستایی استوار است. کشاورزی، دامداری، تولید و فروش صنایع دستی و… که درصد زیادی از اقتصاد غالب روستاها به آن متکی است به کمک و یا توسط زنان انجام میشود. زنان روستایی به عنوان نیروهای موثر در اقتصاد روستا و نیروی محرک اقتصاد کشور حق دارند که به اندازه اثرگذاری و نقشآفرینیشان، ارزشگذاری، دیده و شنیده شوند.
توجه به اثرگذاری فرهنگی در کنار اثرگذاری اقتصادی، اهمیت این موضوع را دوچندان میکند. کوتاهی در حق زنان روستا شاید آنها را از انجام وظایف سنگینی که به آن خو گرفتهاند باز ندارد، اما قطع به يقين به مرور ایشان را دلسرد خواهد کرد. ناامیدی زنان روستا نسبت به دیده و شنیده شدن و به حساب آمدنشان، این حس سرخوردگی را به نسلهای بعدی نیز منتقل خواهد کرد. در این شرایط میبینیم که روز به روز بر تعداد زنانی که فرزندان خود را به مهاجرت به سمت شهرها تشویق میکنند، اضافه میشود. مهاجرتهایی بی بازگشت که نتیجهای جز رو به سالمندی رفتن جمعیت روستاهای کشور ندارد.
رسانه واقعی مورد نیاز است
تا زمانی که رسانههای حامی حقوق زنان صدای این زنان بیصدا نشوند و تا زمانی که مشکلات این زنان را یک به یک نشمارند و به گوش مقامات مسئول نرسانند، انتظار حل این مشکلات لااقل در زمانی نزدیک امری است ممتنع. بسیار مناسبتر است رسانههایی که خود را در دایره انقلاب اسلامی میدانند و دل بسته به اسلام و نظام اسلامی و مردم انقلابی آن هستند پرچمدار مطالبات این قشر از زنان باشند تا رسانههای فمینیست و ضد اسلامی و یا رسانههای التقاطی، به بهانه حمایت از زنان روستایی و حل مشکلات و فریاد زدن مطالبات آنان، بندهای کنوانسیونهای بینالمللی را یک به یک به جامعه تزریق نکنند.
چرا که از خیل عظیم مطالبات و مسایل زنان روستایی تنها چند کلیدواژه پرتکرار در این رسانهها به چشم میخورد؛ قتلهای ناموسی، کودک همسری، خشونت خانگی و امثالهم. یعنی همان موضوعاتی که هرچند مهم و درد آورند اما مسئله آن است که به صورت پروژهای و مقطعی با هدف زدن مقدسات و احکام اسلام و قوانین جمهوری اسلامی و بردن جامعه ایرانی به مسیری که جامعه غربی طی کرده است در رسانههایشان تکرار میشود؛ و در این بین جای رسانههایی که حقیقتا به دنبال احقاق حقوق این زنان باشند نه اهداف سیاسی خود به شدت خالی است.
به امید روزی که همه زنان، از هر قشر و در هر نقطهای از این جغرافیا، سهمی برابر در شنیده شدن مطالباتشان داشته باشند و کسانی بلندگوی صدای آنان شوند که حقیقتا به دنبال احقاق حقوق زنان باشند.
به قلم مریم آخوندی؛ طلبه سطح دو حوزه علمیه