به گزارش متادخت، حدود دو سوم از زنان جامعه به صورت تمام وقت خانهدار هستند. یکی از عوامل موثر بر سلامتی روان و اعتماد به خویشتن در این افراد، قضاوت و ارزش گذاری جامعه درباره کار آنها یعنی خانهداری است. در آموزههای دینی بر اهمیت و ارزش مادی و معنوی خانهداری تأکید شده است و این روزها نیز شاهد تکاپوی دستگاههای دولتی برای بهبود وضعیت زنان خانهدار و به رسمیت شناختن خانهداری به عنوان یک شغل هستیم.به نحوی که بیمه زن خانهدار از جهت برخورداری از مزایا و مواهب بازنشستگی به صورت اختیاری در دستور کار بیمههای اجتماعی کشور قرار گرفته است.
اما در ساحت رسانه این موضوع قدری متفاوت دیده میشود. رسانهها قدرتمندترین مرجع برای انتقال و شکلدهی ارزشها، تفکرات و هنجارهای جامعه هستند که هم از واقعیت تأثیر میپذیرند و هم بر واقعیت تأثیر میگذارند. چند صباحی است که متد بازنمایی زن در رسانه تغییر کرده است و در بازنمایی ایشان در رسانه، شاهد نمایش سوژههایی از زنان حاضر شده در اجتماع هستیم که افزایش نسبی تحصیلات، شاغل در ردههای بالای حکمرانی، حضور اجتماعی موثر و فراگیر و به طور خلاصه انواع و اقسام مظاهر تیپ فرهیختگی همچون اهل مطالعه بودن، تحلیلگر بودن، توانمند در مدیریت چالشهای اجتماعی، ساماندهی فعالیتهای اقتصادی، بروکراتیک و … هستیم.
اما نکته قابل توجه این است که این افزایش تحصیلات و فرهیختگی، در اکثر قریب به اتفاق موارد، صرفاً در مورد زنان شاغل روایت شده است. گویی هیچ تغییری در وضعیت زنان خانهدار رخ نداده است و همچنان روایت رسانه از زن خانهدار بر همان ویژگیهای سنتی گذشته و در قالب همان کلیشههای مرسوم تکیه دارد.
زن خانهدار در سینما و رسانهی ایران به صورت وابسته، احساساتی، مستأصل و درمانده، عاجز از رابطه درست با فرزندان، دور از فعالیتهای اجتماعی، بیعلاقه به مسائل پیرامونش و صرفاً مهربان و گُل گُلی تصویر شده است. بنابراین شاهد نمایش و القای سطحی از فرودستی زنان خانهدار در رسانه هستیم درحالیکه روایت رسانه باید نسبت مناسبی با واقعیت داشته باشد. بخش قابل توجهی از زنان خانهدار امروز تحصیلکرده، متفکر، اهل مطالعه و فعالیت اجتماعی و دارای قدرت در خانواده هستند کما اینکه زنان نسلهای پیشین که فاقد تجربه آکادمیک بودند هم آنچنان که برخی آثار روایت میکنند پاخورده و مستأصل نبودند.
سالهای سال است که یکی از مهمترین رنجهای زنان خانهدار که اکثریت جامعه زنان کشور هستند، افزایشعدم درک ارزش خانهداری از سوی خانواده و جامعه به جهت تصویرگریها و برساختههای رسانهای است. این بازنمایی غیرواقعی به تحقیر خانهداری و اولویت بخشی به اشتغال زنان منجر شده است. زنان زیادی توانمندترین و اثرگذارترین عامل برای تغییر دیدگاه جامعه و ارزش گذاری به کار خانگی زنان را باز هم «رسانه» میدانند.
در رابطه با این موضوع با دکتر اعظم راودراد عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران گفتگو کردیم که در ادامه مشروح بخش اول آن را میخوانید.
کلیشه زن خانهدار در تفکر سازندگان فیلمها
یکی از موضوعات مهم حوزه زنان، نحوه بازنمایی رسانه از هویت زن و اقشار مختلف زنان است. به اعتقاد شما سیمای «زنان خانهدار» چگونه در سینما و رسانهی کشور ما منعکس شده و آیا این تصویر با واقعیت اجتماعی زن خانهدار امروز مطابقت دارد؟
مسئله زنان خانهدار خیلی وقت است که ذهن من را به خودش مشغول کرده است. چون من در حوزه سینما کار میکنم و کار اصلی من جامعه شناسی هنر و سینما است. خیلی از وقتها نظرم به نقشهای مختلف زنانهای که در فیلمها میبینم، جلب میشود. یکی از این موارد زنان خانهدار هستند که با ویژگیها و خصوصیاتی نمایش داده میشوند که با شناختی که من در اطراف خودم از زنان خانهدار دارم، متفاوت است. به عبارتی میشود گفت:گویا یک کلیشه و تفکر خاصی درباره اینکه زن خانهدار کیست و چه خصوصیاتی دارد، از پیش وجود دارد. بعد فردی که میخواهد فیلم بسازد، شخصیت زن خانهدار را بر اساس همان کلیشهای که پس ذهنش است انتخاب میکند. به همین خاطر به یکی از دانشجوهایم، خانم فاطمه حاصلی پیشنهاد دادم که شما بیا واقعیت زنان خانهدار در جامعه را با نحوه بازنمایی آنها در فیلمها مقایسه کن و ببین که آیا فاصلهای وجود دارد؟ دور هست? نزدیک هست؟ چه تفاوتهای اساسی بین اینها وجود دارد؟
دلیل اولی که به این مسئله علاقهمند شدم و نسبت به آن انگیزه پیدا کردم این بود که اگر دو آمار خیلی مختصر را در نظر بگیریم، یکی آمار تحصیلات عالی زنان و یکی نرخ مشارکت اقتصادی زنان؛ آخرین آمار اشتغال زنان نشان میدهد تقریباً 15 درصد زنان شاغل هستند. بنابراین اکثر زنان یعنی حدود 85 درصد خانهدار هستند. از آن طرف ما میزان تحصیلات و آموزش عالی زنان را داریم که باز از یک دورهای همینطور روند صعودی داشت؛ یعنی از 50 درصد به 57 درصد رسید و تا 62 درصد هم رفت. سال 95 یا 96 بود که سهمیه بندی به فکر سیاستگذاران رسید که اگر اینطور پیش برویم خانمها آموزش عالی را اشغال میکنند. با وجود سهمیه بندی سال 1402؛ 61 درصد قبولی کنکور خانمها بودند. حالا شما این دو آمار را با هم مقایسه کنید. دلیل اینکه این موضوع برای من سوال شد، همین تفاوت آمار بود. میگفتم این همه خانم تحصیل میکنند، ما نتیجهاش را کجا باید ببینیم؟
نسل جوان به مشارکت مردان در کارهای خانه نگرش مثبتتری دارند
49.3 درصد از جمعیت کشور ما زنان هستند و حدود دو سوم از زنان جامعه ما به صورت تمام وقت خانهدارند. طبق آماری که سال 95 منتشر شده، 63.2 درصد جمعیت زنان ما خانهدار، 16.1 درصد شاغل و 15 درصد نیز محصل هستند. بر اساس تعریف مرکز آمار، خانهدار به تمام زنانی که در هفت روز گذشته قبل از مراجعه مأمور آمارگیری شاغل یا بیکار نبوده و به خانهداری در منزل خود مشغول بودهاند، اطلاق میشود. آمارهای سال 1400 نشان میدهد تعداد زنان خانهدار 21 میلیون نفر است. 18 درصد از این 21 میلیون نفر زن خانه دار، بیسواد هستند. همچنین 17 درصد دارای تحصیلات ابتدایی، 12 درصد دارای تحصیلات راهنمایی، 9 درصد دارای تحصیلات متوسطه، 23 درصد دارای تحصیلات دیپلم و 20 درصد دارای تحصیلات عالی هستند که البته رنج سنی این زنان از 10 سال تا بالای 65 سال را شامل میشود.اما میانگین سنی زنان خانه دار ایرانی حدود 40 سال است.
این نکته مهمی است که اکثریت زنان ما خانهدار هستند و عموم آنها از قشر جوان جامعهاند و تحصیلات عالی دارند. مادرهای ما یا همسنهای ما کمتر دانشگاه میرفتند. ولی برای جوانان امروز روتین زندگی روزمره شده که حتماً بعد از مدرسه به دانشگاه بروند. بنابراین زنان جوانان در سالهای اخیر بیشتر به آموزش و تحصیلات عالی رو آوردهاند؛ حالا حداقل در مقطع لیسانس ولی بالاتر از آن را هم دارند. بنابراین وقتی ما میدانیم زنان خانهداری هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند؛ انتظار داریم که آنها اهل مطالعه باشند، اهل فعالیتهای اجتماعی باشند، اهل توسعه دادن ارتباطهای اجتماعی خودشان باشند، در کارهای خیریه فعالیت داشته باشند، کارهای مختلفی را در خارج از محیط خانه انجام بدهند که البته لزوماً درآمدزا نیست. ولی معنیاش این نیست که نسبت به سرنوشت جامعه خود بیاعتنا هستند، حیات اجتماعی جامعه برایشان مهم است. همچنین انتظار میرود در داخل خانه هم نوع همسری و مادری و روابط خویشاوندیشان به شکل دیگری باشد. نوع گستردهتر، کیفیتر و توسعه یافتهتری باشد.
شوهر، مدتها است که در واقعیت زندگی معنای خودش را از دست داده است. نمیگویم عروسها و مادر شوهرهایی نیستند که دعوا کنند ولی آن کلیشهای که در گذشته انگار دعوای بین عروس و مادر شوهر روتین زندگی روزانه بود، الان دیگر نیست. در خیلی از موارد هم مثل برعکس شدن پدرسالاری به فرزند سالاری، این هم ممکن است برعکس شده باشد. بنابراین آن کلیشهها مطمئناً در سطح جامعه تغییر کرده است. اما این تغییرات را از کجا میفهمیم؟
درباره نحوه نمایش زنان خانهدار در فیلمها و واقعیتی که در جامعه وجود دارد، اطلاعات خیلی زیادی در دسترس نیست. ولی به صورت جدا جدا از هر کدام از اینها اطلاعاتی داریم. خانم حاصلی در پایاننامه خودش، پژوهشهای کیفی و آماری مربوط به زنان خانهدار را مطالعه کرده و مجموعاً نتایجی از پژوهشهای پیشین و آمار گرفته است. جمعبندی آنها این میشود: زنان خانه دار همگی از کار خانگی ناراضی هستند. یعنی با انتخاب خودشان خانهداری را انتخاب نکردند.
اکثر زنان خانهدار، خانهداری را کاری دشوار و زمانبر و پر زحمت میدانند که پایان ناپذیر و در انزوا است. این در انزوا بودن خیلی مهم است. یعنی خودشان میفهمند که در انزوا هستند. جامعه و خانواده قدر زحمات آنها را نمیداند و از زحمات آنها قدردانی نمیشود. بنابراین خانهداری به زنان خانهدار، هویت بخشی به معنای مثبتش نمیکند. بلکه اغلب آنها به علت تغییر رویکرد جامعه نسبت به خانهداری، احساس نارضایتی میکنند. رویکرد جامعه هم به خانهداری تغییر کرده است. جامعه به زنان شاغل ارج بیشتری میگذارد تا زنان خانهدار.
«خانهداری» پایان ناپذیر و در انزواست
مثلاً یکی از آشنایان ما منشی دکتری بود. میگفت خانمهایی که میآمدند و میخواستند برایشان پرونده تشکیل بدهم، وقتی میپرسیدم وضعیت اشتغالتان چیست؟ آنهایی که شاغل بودند، بلند یا معمولی میگفتند شاغل. اما آنها که خانهدار بودند به من نزدیک میشدند و آرام میگفتند خانهدار. یعنی معلوم بود که خانهداری را ضعف خودشان میدانستند. خیلی از وقتها یک عده به خاطر ازدواج و بچهدار شدن و درگیریهای خانوادگی، اشتغال را پیگیری نمیکنند ولی بعداً پشیمان میشوند. در بعضی از تحقیقها از زنان خانهدار پرسیدند که اگر به گذشته برمیگشتید و دوباره قرار بود انتخاب کنید که شاغل باشید یا خانهدار چه میکردید؟ اغلبشان میگفتند اگر به گذشته برمیگشتیم شاغل میشدیم.
بنابراین یک نارضایتی نسبت به خانهداری وجود دارد به خاطر انزوایی که دارد و به خاطر اینکه جامعه ارزش خانهداری را درک نمیکند. به نظر من اینکه زن خانهدار متوجه میشود منزوی است، این خودش پیشرفت است. یعنی وضعیت خودش را میتواند به درستی تحلیل کند که در چه شرایطی قرار دارد. دوم اینکه معتقدند کارشان به لحاظ اقتصادی اجتماعی به چشم نمیآید. و فقط خلاءها و نواقص کارشان دیده میشود.
زنان خانهداری که روابط همسری خوبی دارند و از زندگیشان راضی هستند، نگرششان نسبت خانهداری مثبتتر است. نیمی از زنان متمایل به پرداخت دستمزد در مقابل خانهداری هستند. یعنی دوست دارند دستمزد بگیرند و آن را کاری واقعی میدانند. در حالی که در سالنامههای آماری، خانهدارها جزو بیکارها شناخته میشوند و خانه داری شغل محسوب نمیشود.
نقطه مشترک دیگر تحقیقات در ایران حاکی از تغییر نگرش نسبت به نقشهای جنسیتی از رویکرد سنتی به رویکردی مدرن است. اشتغال و تحصیلات زنان سهم مهمی در این تغییر نگرش داشته است. نسل جوان نسبت به تقسیم کار و مشارکت مردان در کارهای خانه دیدگاه مثبتتری دارند. یعنی دیگر خانه داری را صرفاً وظیفه خودشان نمیدانند. حتی اگر خانهدار هستند، معتقد هستند مردان هم میتوانند در این زمینه مشارکت داشته باشند. اما زنان با سن بالاتر خانه داری را صرفاً وظیفه زنان میدانند.
این، آن حرفی است که امروز میخواهیم درباره فیلم و سینما بزنیم. زنان خانهدار خودشان میدانند در چه شرایطی هستند یعنی خودآگاهی دارند. مثل قدیم نیست که شماری از مادرهای ما فکر میکردند، ما همینطوری به دنیا آمدیم و باید زندگی کنیم و بعد هم از دنیا برویم. یعنی دنبال هیچ دلیلی نمیگشتند. اما زنان خانهدار امروز دنبال دلیل میگردند. برای اینکه درس خواندند، تحصیل کردند و میدانند هر چیزی دلیلی میخواهد. زنان دنبال انگیزه میگردند و دغدغه و مسئله دارند.
زنان خانهدار گروهی متکثر با سبک زندگیهای متفاوت هستند
دیدگاه خانمهای جوان ما تغییر کرده است و زنان خانهدار ایرانی هم طیفهای متکثری دارند.
بله. بر اساس همین پژوهشها که بیشتر هم کیفی بوده و فقط به بررسی نگرش زنان خانهدار پرداخته است و صرفاً کمی نبوده که ویژگی خاصی را به زنان خانهدار نسبت بدهد. در تمام این تحقیقات با ردههای مختلف سنی و تحصیلات مختلف از زنان مواجه هستیم که نشان از گوناگونی و پراکندگی این گروه دارد. به نظریه لپاتا که برسیم میبینیم: زنان خانهدار دیگر یک گروه مشخص با ویژگیهای معین نیستند. در غرب هم چنین دورهای طی شده و تمام این مسائل مطرح شده است. زنان خانهدار یک گروه متکثر و متنوع هستند. بعضیهایشان اصلاً سواد ندارند. بعضیهایشان سواد در حد خواندن و نوشتن دارند. خیلیهایشان تحصیلات دانشگاهی دارند. بعضیهایشان اهل مطالعه نیستند. خیلیهایشان اهل مطالعه هستند. برنامههای تربیتی تلویزیون و شبکههای اجتماعی و سایتها را دنبال میکنند. خیلیهایشان در فضای مجازی فعال هستند.
تلاش زنان خانهدار برای معرفی هویت خود ورای کلیشههای رسانهای
باز یک تحقیق دیگری بود که بازنمایی زنان در فضای مجازی را مطالعه کرده بود. اما به تصویر خود زنان کاری نداشت. به اشیایی که در فضای مجازی به نمایش میگذاشتند کار داشت. یکی از یافتههای خیلی جالب آن تحقیق، این بود که زنان خانهدار دارند برای خودشان در فضای مجازی هویت میسازند. یعنی نشان میدهند خانهداری آنقدرها که شما فکر میکنید بیکیفیت و ضعیف و غیرقابل ارج گذاشتن نیست. خانه داری هم یک روش است. آدم میتواند خانهداری خودش را ارتقاء بدهد و در عین حال از زندگیش لذت ببرد. یعنی میتواند انتخابش کند.
حدود دو سوم از زنان جامعه به صورت تمام وقت خانهدار هستند. یکی از عوامل موثر بر سلامتی روان و اعتماد به خویشتن در این افراد، قضاوت و ارزش گذاری جامعه درباره کار آنها یعنی خانهداری است. در آموزههای دینی بر اهمیت و ارزش مادی و معنوی خانهداری تأکید شده است و این روزها نیز شاهد تکاپوی دستگاههای دولتی برای بهبود وضعیت زنان خانهدار و به رسمیت شناختن خانهداری به عنوان یک شغل هستیم.به نحوی که بیمه زن خانهدار از جهت برخورداری از مزایا و مواهب بازنشستگی به صورت اختیاری در دستور کار بیمههای اجتماعی کشور قرار گرفته است.
اما در ساحت رسانه این موضوع قدری متفاوت دیده میشود. رسانهها قدرتمندترین مرجع برای انتقال و شکلدهی ارزشها، تفکرات و هنجارهای جامعه هستند که هم از واقعیت تأثیر میپذیرند و هم بر واقعیت تأثیر میگذارند. چند صباحی است که متد بازنمایی زن در رسانه تغییر کرده است و در بازنمایی ایشان در رسانه، شاهد نمایش سوژههایی از زنان حاضر شده در اجتماع هستیم که افزایش نسبی تحصیلات، شاغل در ردههای بالای حکمرانی، حضور اجتماعی موثر و فراگیر و به طور خلاصه انواع و اقسام مظاهر تیپ فرهیختگی همچون اهل مطالعه بودن، تحلیلگر بودن، توانمند در مدیریت چالشهای اجتماعی، ساماندهی فعالیتهای اقتصادی، بروکراتیک و … هستیم.
اما نکته قابل توجه این است که این افزایش تحصیلات و فرهیختگی، در اکثر قریب به اتفاق موارد، صرفاً در مورد زنان شاغل روایت شده است. گویی هیچ تغییری در وضعیت زنان خانهدار رخ نداده است و همچنان روایت رسانه از زن خانهدار بر همان ویژگیهای سنتی گذشته و در قالب همان کلیشههای مرسوم تکیه دارد.
زن خانهدار در سینما و رسانهی ایران به صورت وابسته، احساساتی، مستأصل و درمانده، عاجز از رابطه درست با فرزندان، دور از فعالیتهای اجتماعی، بیعلاقه به مسائل پیرامونش و صرفاً مهربان و گُل گُلی تصویر شده است. بنابراین شاهد نمایش و القای سطحی از فرودستی زنان خانهدار در رسانه هستیم درحالیکه روایت رسانه باید نسبت مناسبی با واقعیت داشته باشد. بخش قابل توجهی از زنان خانهدار امروز تحصیلکرده، متفکر، اهل مطالعه و فعالیت اجتماعی و دارای قدرت در خانواده هستند کما اینکه زنان نسلهای پیشین که فاقد تجربه آکادمیک بودند هم آنچنان که برخی آثار روایت میکنند پاخورده و مستأصل نبودند.
سالهای سال است که یکی از مهمترین رنجهای زنان خانهدار که اکثریت جامعه زنان کشور هستند، افزایشعدم درک ارزش خانهداری از سوی خانواده و جامعه به جهت تصویرگریها و برساختههای رسانهای است. این بازنمایی غیرواقعی به تحقیر خانهداری و اولویت بخشی به اشتغال زنان منجر شده است. زنان زیادی توانمندترین و اثرگذارترین عامل برای تغییر دیدگاه جامعه و ارزش گذاری به کار خانگی زنان را باز هم «رسانه» میدانند.
در رابطه با این موضوع با دکتر اعظم راودراد عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران گفتگو کردیم که در ادامه مشروح بخش اول آن را میخوانید.
کلیشه زن خانهدار در تفکر سازندگان فیلمها
یکی از موضوعات مهم حوزه زنان، نحوه بازنمایی رسانه از هویت زن و اقشار مختلف زنان است. به اعتقاد شما سیمای «زنان خانهدار» چگونه در سینما و رسانهی کشور ما منعکس شده و آیا این تصویر با واقعیت اجتماعی زن خانهدار امروز مطابقت دارد؟
مسئله زنان خانهدار خیلی وقت است که ذهن من را به خودش مشغول کرده است. چون من در حوزه سینما کار میکنم و کار اصلی من جامعه شناسی هنر و سینما است. خیلی از وقتها نظرم به نقشهای مختلف زنانهای که در فیلمها میبینم، جلب میشود. یکی از این موارد زنان خانهدار هستند که با ویژگیها و خصوصیاتی نمایش داده میشوند که با شناختی که من در اطراف خودم از زنان خانهدار دارم، متفاوت است. به عبارتی میشود گفت:گویا یک کلیشه و تفکر خاصی درباره اینکه زن خانهدار کیست و چه خصوصیاتی دارد، از پیش وجود دارد. بعد فردی که میخواهد فیلم بسازد، شخصیت زن خانهدار را بر اساس همان کلیشهای که پس ذهنش است انتخاب میکند. به همین خاطر به یکی از دانشجوهایم، خانم فاطمه حاصلی پیشنهاد دادم که شما بیا واقعیت زنان خانهدار در جامعه را با نحوه بازنمایی آنها در فیلمها مقایسه کن و ببین که آیا فاصلهای وجود دارد؟ دور هست? نزدیک هست؟ چه تفاوتهای اساسی بین اینها وجود دارد؟
دلیل اولی که به این مسئله علاقهمند شدم و نسبت به آن انگیزه پیدا کردم این بود که اگر دو آمار خیلی مختصر را در نظر بگیریم، یکی آمار تحصیلات عالی زنان و یکی نرخ مشارکت اقتصادی زنان؛ آخرین آمار اشتغال زنان نشان میدهد تقریباً 15 درصد زنان شاغل هستند. بنابراین اکثر زنان یعنی حدود 85 درصد خانهدار هستند. از آن طرف ما میزان تحصیلات و آموزش عالی زنان را داریم که باز از یک دورهای همینطور روند صعودی داشت؛ یعنی از 50 درصد به 57 درصد رسید و تا 62 درصد هم رفت. سال 95 یا 96 بود که سهمیه بندی به فکر سیاستگذاران رسید که اگر اینطور پیش برویم خانمها آموزش عالی را اشغال میکنند. با وجود سهمیه بندی سال 1402؛ 61 درصد قبولی کنکور خانمها بودند. حالا شما این دو آمار را با هم مقایسه کنید. دلیل اینکه این موضوع برای من سوال شد، همین تفاوت آمار بود. میگفتم این همه خانم تحصیل میکنند، ما نتیجهاش را کجا باید ببینیم؟
نسل جوان به مشارکت مردان در کارهای خانه نگرش مثبتتری دارند
49.3 درصد از جمعیت کشور ما زنان هستند و حدود دو سوم از زنان جامعه ما به صورت تمام وقت خانهدارند. طبق آماری که سال 95 منتشر شده، 63.2 درصد جمعیت زنان ما خانهدار، 16.1 درصد شاغل و 15 درصد نیز محصل هستند. بر اساس تعریف مرکز آمار، خانهدار به تمام زنانی که در هفت روز گذشته قبل از مراجعه مأمور آمارگیری شاغل یا بیکار نبوده و به خانهداری در منزل خود مشغول بودهاند، اطلاق میشود. آمارهای سال 1400 نشان میدهد تعداد زنان خانهدار 21 میلیون نفر است. 18 درصد از این 21 میلیون نفر زن خانه دار، بیسواد هستند. همچنین 17 درصد دارای تحصیلات ابتدایی، 12 درصد دارای تحصیلات راهنمایی، 9 درصد دارای تحصیلات متوسطه، 23 درصد دارای تحصیلات دیپلم و 20 درصد دارای تحصیلات عالی هستند که البته رنج سنی این زنان از 10 سال تا بالای 65 سال را شامل میشود.اما میانگین سنی زنان خانه دار ایرانی حدود 40 سال است.
این نکته مهمی است که اکثریت زنان ما خانهدار هستند و عموم آنها از قشر جوان جامعهاند و تحصیلات عالی دارند. مادرهای ما یا همسنهای ما کمتر دانشگاه میرفتند. ولی برای جوانان امروز روتین زندگی روزمره شده که حتماً بعد از مدرسه به دانشگاه بروند. بنابراین زنان جوانان در سالهای اخیر بیشتر به آموزش و تحصیلات عالی رو آوردهاند؛ حالا حداقل در مقطع لیسانس ولی بالاتر از آن را هم دارند. بنابراین وقتی ما میدانیم زنان خانهداری هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند؛ انتظار داریم که آنها اهل مطالعه باشند، اهل فعالیتهای اجتماعی باشند، اهل توسعه دادن ارتباطهای اجتماعی خودشان باشند، در کارهای خیریه فعالیت داشته باشند، کارهای مختلفی را در خارج از محیط خانه انجام بدهند که البته لزوماً درآمدزا نیست. ولی معنیاش این نیست که نسبت به سرنوشت جامعه خود بیاعتنا هستند، حیات اجتماعی جامعه برایشان مهم است. همچنین انتظار میرود در داخل خانه هم نوع همسری و مادری و روابط خویشاوندیشان به شکل دیگری باشد. نوع گستردهتر، کیفیتر و توسعه یافتهتری باشد.
کلیشههای زمان قدیم مثلاً دعوای عروس و مادر شوهر، مدتها است که در واقعیت زندگی معنای خودش را از دست داده است. نمیگویم عروسها و مادر شوهرهایی نیستند که دعوا کنند ولی آن کلیشهای که در گذشته انگار دعوای بین عروس و مادر شوهر روتین زندگی روزانه بود، الان دیگر نیست. در خیلی از موارد هم مثل برعکس شدن پدرسالاری به فرزند سالاری، این هم ممکن است برعکس شده باشد. بنابراین آن کلیشهها مطمئناً در سطح جامعه تغییر کرده است. اما این تغییرات را از کجا میفهمیم؟
درباره نحوه نمایش زنان خانهدار در فیلمها و واقعیتی که در جامعه وجود دارد، اطلاعات خیلی زیادی در دسترس نیست. ولی به صورت جدا جدا از هر کدام از اینها اطلاعاتی داریم. خانم حاصلی در پایاننامه خودش، پژوهشهای کیفی و آماری مربوط به زنان خانهدار را مطالعه کرده و مجموعاً نتایجی از پژوهشهای پیشین و آمار گرفته است. جمعبندی آنها این میشود: زنان خانه دار همگی از کار خانگی ناراضی هستند. یعنی با انتخاب خودشان خانهداری را انتخاب نکردند.
اکثر زنان خانهدار، خانهداری را کاری دشوار و زمانبر و پر زحمت میدانند که پایان ناپذیر و در انزوا است. این در انزوا بودن خیلی مهم است. یعنی خودشان میفهمند که در انزوا هستند. جامعه و خانواده قدر زحمات آنها را نمیداند و از زحمات آنها قدردانی نمیشود. بنابراین خانهداری به زنان خانهدار، هویت بخشی به معنای مثبتش نمیکند. بلکه اغلب آنها به علت تغییر رویکرد جامعه نسبت به خانهداری، احساس نارضایتی میکنند. رویکرد جامعه هم به خانهداری تغییر کرده است. جامعه به زنان شاغل ارج بیشتری میگذارد تا زنان خانهدار.
«خانهداری» پایان ناپذیر و در انزواست
مثلاً یکی از آشنایان ما منشی دکتری بود. میگفت خانمهایی که میآمدند و میخواستند برایشان پرونده تشکیل بدهم، وقتی میپرسیدم وضعیت اشتغالتان چیست؟ آنهایی که شاغل بودند، بلند یا معمولی میگفتند شاغل. اما آنها که خانهدار بودند به من نزدیک میشدند و آرام میگفتند خانهدار. یعنی معلوم بود که خانهداری را ضعف خودشان میدانستند. خیلی از وقتها یک عده به خاطر ازدواج و بچهدار شدن و درگیریهای خانوادگی، اشتغال را پیگیری نمیکنند ولی بعداً پشیمان میشوند. در بعضی از تحقیقها از زنان خانهدار پرسیدند که اگر به گذشته برمیگشتید و دوباره قرار بود انتخاب کنید که شاغل باشید یا خانهدار چه میکردید؟ اغلبشان میگفتند اگر به گذشته برمیگشتیم شاغل میشدیم.
بنابراین یک نارضایتی نسبت به خانهداری وجود دارد به خاطر انزوایی که دارد و به خاطر اینکه جامعه ارزش خانهداری را درک نمیکند. به نظر من اینکه زن خانهدار متوجه میشود منزوی است، این خودش پیشرفت است. یعنی وضعیت خودش را میتواند به درستی تحلیل کند که در چه شرایطی قرار دارد. دوم اینکه معتقدند کارشان به لحاظ اقتصادی اجتماعی به چشم نمیآید. و فقط خلاءها و نواقص کارشان دیده میشود.
زنان خانهداری که روابط همسری خوبی دارند و از زندگیشان راضی هستند، نگرششان نسبت خانهداری مثبتتر است. نیمی از زنان متمایل به پرداخت دستمزد در مقابل خانهداری هستند. یعنی دوست دارند دستمزد بگیرند و آن را کاری واقعی میدانند. در حالی که در سالنامههای آماری، خانهدارها جزو بیکارها شناخته میشوند و خانه داری شغل محسوب نمیشود.
نقطه مشترک دیگر تحقیقات در ایران حاکی از تغییر نگرش نسبت به نقشهای جنسیتی از رویکرد سنتی به رویکردی مدرن است. اشتغال و تحصیلات زنان سهم مهمی در این تغییر نگرش داشته است. نسل جوان نسبت به تقسیم کار و مشارکت مردان در کارهای خانه دیدگاه مثبتتری دارند. یعنی دیگر خانه داری را صرفاً وظیفه خودشان نمیدانند. حتی اگر خانهدار هستند، معتقد هستند مردان هم میتوانند در این زمینه مشارکت داشته باشند. اما زنان با سن بالاتر خانه داری را صرفاً وظیفه زنان میدانند.
این، آن حرفی است که امروز میخواهیم درباره فیلم و سینما بزنیم. زنان خانهدار خودشان میدانند در چه شرایطی هستند یعنی خودآگاهی دارند. مثل قدیم نیست که شماری از مادرهای ما فکر میکردند، ما همینطوری به دنیا آمدیم و باید زندگی کنیم و بعد هم از دنیا برویم. یعنی دنبال هیچ دلیلی نمیگشتند. اما زنان خانهدار امروز دنبال دلیل میگردند. برای اینکه درس خواندند، تحصیل کردند و میدانند هر چیزی دلیلی میخواهد. زنان دنبال انگیزه میگردند و دغدغه و مسئله دارند.
زنان خانهدار گروهی متکثر با سبک زندگیهای متفاوت هستند
دیدگاه خانمهای جوان ما تغییر کرده است و زنان خانهدار ایرانی هم طیفهای متکثری دارند.
بله. بر اساس همین پژوهشها که بیشتر هم کیفی بوده و فقط به بررسی نگرش زنان خانهدار پرداخته است و صرفاً کمی نبوده که ویژگی خاصی را به زنان خانهدار نسبت بدهد. در تمام این تحقیقات با ردههای مختلف سنی و تحصیلات مختلف از زنان مواجه هستیم که نشان از گوناگونی و پراکندگی این گروه دارد. به نظریه لپاتا که برسیم میبینیم: زنان خانهدار دیگر یک گروه مشخص با ویژگیهای معین نیستند. در غرب هم چنین دورهای طی شده و تمام این مسائل مطرح شده است. زنان خانهدار یک گروه متکثر و متنوع هستند. بعضیهایشان اصلاً سواد ندارند. بعضیهایشان سواد در حد خواندن و نوشتن دارند. خیلیهایشان تحصیلات دانشگاهی دارند. بعضیهایشان اهل مطالعه نیستند. خیلیهایشان اهل مطالعه هستند. برنامههای تربیتی تلویزیون و شبکههای اجتماعی و سایتها را دنبال میکنند. خیلیهایشان در فضای مجازی فعال هستند.
تلاش زنان خانهدار برای معرفی هویت خود ورای کلیشههای رسانهای
باز یک تحقیق دیگری بود که بازنمایی زنان در فضای مجازی را مطالعه کرده بود. اما به تصویر خود زنان کاری نداشت. به اشیایی که در فضای مجازی به نمایش میگذاشتند کار داشت. یکی از یافتههای خیلی جالب آن تحقیق، این بود که زنان خانهدار دارند برای خودشان در فضای مجازی هویت میسازند. یعنی نشان میدهند خانهداری آنقدرها که شما فکر میکنید بیکیفیت و ضعیف و غیرقابل ارج گذاشتن نیست. خانه داری هم یک روش است. آدم میتواند خانهداری خودش را ارتقاء بدهد و در عین حال از زندگیش لذت ببرد. یعنی میتواند انتخابش کند.
«به همین سادگی» بهترین نمونه برای دیده نشدن زن خانهدار
یعنی خودشان تلاش میکردند هویتی برای خودشان بسازند و نشان بدهند فعالیت خانهداری چقدر پیچیدگی، سختی، تنوع و در عین حال جذابیت دارد. جذابیتهایش هم مانند خود خانهداری پایان ناپذیر است؟ یعنی این گروه از زندگی خود و فعالیت خانهداری راضی هستند؟
بله. اینها فرق دارند با آن زنان خانهدار کلیشهای که بر اساس نظریه لپاتا گفته میشود زن خانهدار محدود که جلوتر در خلال گفتگو دربارهاش کامل توضیح میدهم. اینها خودآگاه هستند و دارند سعی میکنند زندگی خودشان را آنطور که میخواهند بسازند و پیش ببرند. حالا آن تحقیق این را نمیگفت ولی خود من میگویم به این خاطر که بسیاری از اینها تحصیل کرده هستند و میدانند که چگونه میتوانند مسیر زندگیشان را تعیین کنند. به هر حال اینها یافتههایی از واقعیت است؛ زنان خانهدار میخواستند که قدرشان دانسته شود و معتقد بودند قدرشان دانسته نمیشود. این قدر دانسته نشدن آنقدر طبیعی و عادی شده که ما اصلاً در زندگیمان نمیبینیم. ولی وقتی عینک دیگری به چشممان بزنیم و به زندگی زنان خانهدار و اطرافمان نگاه کنیم، متوجه میشویم که چقدر دارند تلاش میکنند و چقدر دیده نمیشوند.
در فیلمها بهترین نمونه برای این دیده نشدن، فیلم «به همین سادگی» است که انگار آن زن خانهدار نقش لوستر را بازی میکند. هیچکس به لوستر نگاه نمیکند اما لوستر همه جا را روشن میکند. زن خانهدار تشبیه شده بود به لوستری که دیده نمیشود ولی به واسطه حضور او، همه جا روشن است. یعنی نقششان ارزشمند است ولی در عین ارزشمندی دیده نمیشود و به آن ارج گذاشته نمیشود.
حالا این یک دسته از تحقیقها بود. دسته دیگر تحقیقاتی بود که بازنمایی زن خانهدار را در سینما نشان میدادند. نتیجه این پژوهشها بیانگر این بودکه همچنان در سینما زنان خانهدار به صورت سنتی بازنمایی میشوند و ما زن خانهدار مدرن در سینما نداریم. شاید شکل و شمایل زن، مدرن شده باشد ولی وظایف و فعالیتهایش همان زن سنتی سابق است.
فنای نمادین زن خانهدار در سینما
یعنی زنان خانهدار فقط در قالب یک تیپ نمایش داده میشوند و این تنوع نشان داده نمیشود؟
بله. البته چون وضعیت زنان در حوزه تحصیلات تغییر کرده، یک مقدار تغییر در حوزه تحصیلات دیده میشود. اما طبق جمعبندی بازنمایی زنان در تحقیقات مرتبط، باز هم تحصیلات زنان شاغل نشان داده میشود اما تحصیلات زنان خانهدار نشان داده نمیشود.
یعنی هنوز خانه دارها بدون تحصیلات، صاحب فکر، منطقی، توانمند از جهت محاسبات عقلانی و تحلیل شرایط و … نشان داده میشوند. حتی متأسفانه در مواردی سادهلوح و منفعل به تصویر میکشند. یا برخی آثار اگر ورود مثبتی بخواهند داشته باشند صرفاً نمایش نمادین و کلیشهای از عواطف مادری را بازنمایی میکنند که البته این عاطفه بسیار ارزشمند است و در جایگاه خود و در نظر به ساحت خانواده و جامعه رکنیت دارد. اما بحث ما بر سر بخشهای مغفول و برهم زدن این کلیشههای ناراست و ناقص است.
اصلاً تحصیلات زنان خانهدار را نشان نمیدهند. یعنی روی تحصیل کرده بودن زنان خانهدار تأکید ندارند. بههمان صورت سنتی و در مواردی رو به عقبتر نشان میدهند. از سوی دیگر شاهد به حاشیه رفتن زنان خانهدار هستیم. به این معنا که اصلاً به آنها پرداخته نمیشود. سالی که خانم حاصلی فیلمها را مطالعه کرد 700 فیلم سینمایی وجود داشته و از بین این 700 فیلم دنبال فیلمهایی بوده که نقش اصلی آنها زن خانهدار باشد. اما فقط 8 فیلم بوده که نقش اصلی آنها زن خانهدار باشد و این یعنی به حاشیه راندن زن خانهدار.
زنان خانهدار در سینما به حاشیه رفته و فنای نمادین شدهاند. اصلاً نیستند، اگر هم هستند به آن شکل کلیشهای قدیمی عقب افتاده که نمیتوانند دو کلمه حرف بزنند. در صورتی که اکثریت جمعیت زنان ما خانهدار هستند و بسیاری از آنها هم تحصیل کردهاند. در واقع گویی زنان خانهدار ارزش پرداختن و دیده شدن را ندارند و زنان مهمی به شمار نمیروند. به عبارتی اگر زن میخواهد تغییر کند و دیده شود باید شاغل باشد. یعنی ما غیر مستقیم داریم اشتغال را ترویج میکنیم.
اقرار فمنیستها به اهمیت خانهداری در دوره پسامدرن بعد از چند دهه تخریب
من هم وقتی به آدمهای دور و بر خودم نگاه میکنم همین ماجرا هست. بسیاری از زنان جوان خانهدار ما تحصیل کردهاند و مشکل چندانی هم با این موضوع ندارند اما ذهنیت اجتماعی نسبت به عدم ارزشمندی خانهداری فشار روانی زیادی به این گروه وارد میکند و به نوعی اجبار به اشتغال میشوند. اجبار از این جهت که اگر میخواهید دیده شودی و ارزشمند شناخته شوید جز با حضور در یک عرصه اقتصادی و موقعیت اشتغال خارج از خانه برای شما چنین چیزی محقق نخواهد شد و بهای شما به شاخص اشتغال شما وابسته است.
ترویج اشتغال برای موج دوم فمنیسم است. موج دوم به دنبال اشتغال بود ولی در موجهای بعدی به خصوص پسا مدرن، خودشان متوجه شدند که هیچ چیزی را نباید اجبار کرد. اشتغال هم نباید برای زنان اجبار شود. یعنی احساس کنند اگر شاغل نباشند انسان هم نیستند. به همین خاطر آنها هم در دوره پسا مدرن دوباره اهمیت خانهداری را مطرح کردند.
من اصلاً نمیگویم زنان خانهدار باید شاغل شوند و زنان شاغل باید خانهدار شوند؛ اصلاً بایدی در کار نیست. بحث من این است. انسان در هر جایگاه و مقامی هست؛ یکسری فعالیتهای خانوادگی دارد و یکسری فعالیتهای اجتماعی دارد. هر دوی این فعالیتها لازمه یک زندگی متعادل است. ولی زنان خانهداری که در فیلمهای سینمایی ما نمایش داده میشوند، به فعالیتهای خانوادگیشان محدود هستند و ناقص نمایش داده میشوند؛ در حالی که زنان خانهداری که در واقعیت جامعه ما وجود دارند، به این سمت حرکت میکنند که علاوه بر فعالیتهای خانوادگی، مطالعه و فعالیتهای اجتماعی هم داشته باشند یعنی در جامعه خودشان تأثیرگذار باشند و فقط به فکر چند نفر اعضای خانواده خودشان نباشند.
طبق فرمایشات شما امروز ما با زن خانهداری متفاوت از گذشته روبرو هستیم.
بله یک زن پیشرفته که در نظریه لپاتا میگوییم «زن خانهدار مدرن» در برابر «زن خانهدار محدود» که آن نگاه کلیشهای را دارد. نکته دیگر اینکه در تحقیقات مختلف زنان مهمترین عامل برای تقویت دیدگاه جامعه و ارزش گذاری به کار خانگی زنان را سینما و رسانه میدانستند.
یعنی سینما و رسانه میتواند در وجه ایجابی خود در تغییر نگرش جامعه به زنان خانهدار هم موثر باشد.
بله دقیقاً. نظریه بازنمایی چه میگوید؟ نظریه بازنمایی میگوید که رسانهها هر طور که جامعه را به نمایش بگذارند، تأثیر میگذارند بر اینکه جامعه به آن سمت برود. یعنی جامعه فکر میکند من همین هستم که نمایش داده شده و خوب است و همان را هم ادامه بدهم. اگر این بازنمایی اشتباه باشد تأثیر آن هم اشتباه میشود. ما میدانیم که در واقعیت جامعه زنان خانهدار ما شکل دیگری هستند ولی فیلمهای سینمایی هنوز دارند آن زن خانهدار محدود را نمایش میدهند.
حرف من همین هست؛ من نه میخواهم خانهداری را ترویج کنم و نه اشتغال را. هر کسی، انتخابش باید آگاهانه باشد و انتخابش باید پذیرفته شود و در هر جایگاهی که هست به آن ارج گذاشته شود.
اتفاقاً من در پژوهشی که در زمینه فرزندآوری داشتم؛ با تعدادی از مادران صاحب سه فرزند مصاحبه میکردم، تعدادی از مادران شغلشان را به خاطر فرزندآوری رها کرده بودند و میگفتند درست است که ما دوست داشتیم شغلمان را ادامه بدهیم اما درنهایت تصمیم گرفتیم تعداد فرزندان بیشتری داشته باشیم و خانواده خودمان را توسعه بدهیم. یکسری فعالیت اجتماعی هم برای خودمان تعریف کردیم. به خانهداری هم نگاه سنتی نداریم. حتی میگفتند با این مسئله مشکلی هم نداریم. این روش را انتخاب کردیم و داریم جلو میرویم و احساس پویایی را هم برای خودمان به وجود آوردیم. ولی دقیقاً یادم هست خانمی میگفت آن چیزی که من را اذیت میکند، نگاه جامعه است. به من به چشم یک زن سنتی به آن معنای منفیاش نگاه میشود و اصلاً انگار خانهداری من ارزشی ندارد و این من را اذیت میکند. این نگاه از کجا میآید؟
حالا از نظر من که بر رشته ارتباطات متمرکز هستم، از تلویزیون میآید. من سینما را متهم نمیکنم چون مخاطب سینما 22 درصد بیشتر نیست. ولی 96 درصد مردم، مخاطب تلویزیون هستند. یعنی ما در سریالهای تلویزیونی، زن خانهدار را به آن شکل کلیشهای میبینیم. خودمان هم زن خانهدار هستیم، میبینیم من آن زن نیستم ولی دیگرانی که میخواهند من خانهدار را ارزیابی کنند، تحت تصویری هستند که تلویزیون نشان میدهد. نه یک فیلم، نه دو فیلم یا سه فیلم، کلیشهای هست که در همه فیلمها دارد تکرار میشود.
حتی در برخی آثار اگر تصویری هم خواستند ساخته شود، چون چیدمان شده و مصنوعی و فارغ از روح آن است، اصلاً به دل کسی نمینشیند.
بله همین چند وقت پیش تلویزیون میخواست بگوید ما خیلی به زنان پرداختیم، فیلم ستایش را میگفت. اتفاقاً ستایش زن خانهدار مدرن بود. زنانی مثل او که شاغل به آن معنا نبودند ولی گلیم خودشان را میتوانستند از آب بیرون بکشند. ستایش چنین زنی بود. از پدر شوهرش فرار میکرد چون میخواست بگوید من خودم میتوانم بچههای خودم را بزرگ کنم. ولی مصداقهایی که نشان میداد خیلی نشان دهنده غیر کلیشهای بودن نگاهش نبود.
منبع: تسنیم