به گزارش متادخت، ابوالفضل اقبالی، پژوهشگر مسائل اجتماعی طی یادداشتی درباره حجاب اظهار داشت: شاید اگر ادعا کنیم که در سپهر اجتماعی جامعه ایران، مسألهای ذو ابعادتر از «حجاب» وجود ندارد، سخن گزافی نیست. کلانروندهای ذوابعاد و متعددی وضعیت امروز حجاب را رقم زدهاند که برخی ماهیت اقتصادی دارند، برخی از جنس روندهای فرهنگی و اجتماعی هستند و برخی از آنها دلالتهای سیاسی و امنیتی محسوسی دارند. لذا برای فهم و مدیریت این مساله نیز باید به رویکردهای چندوجهی نزدیک شد.
بخشی از تغییرات سبک پوشش ناشی از تحولات فرهنگی و تغییر سبک زندگی در ایران از دهه ۷۰ تاکنون است. با تثبیت ماهواره و ورود اینترنت به ایران در این دهه، سبد مصرف فرهنگی مردم ایران متحول شده و جامعه ایران به تدریج وارد مواجهه با عناصر فرهنگی غرب از جمله موسیقی، سینما و مهمتر از همه پوشش شد که ویژگی بارز آنها تعارض با ارزشهای فرهنگی مسلطِ جامعه ایران در دهه ۷۰ بود. به تبع این مواجهه، بهتدریج خردهفرهنگهایی در جامعه ایران شکل گرفته و روند تغییرات سبک زندگی در میان بخشی از مردم بهویژه جوانان آغاز میگردد. بارزترین نمادها و نشانههای بروز تغییر در فرهنگ و سبک زندگی جوانان در این دهه رواج محسوسِ گروههای موسیقی «رَپ» و «هِوی متال»، استقبال از آثار سینمایی انتقادی، داغ شدن بازار شلوارهای پاره و تیشرتهای مصوّر، مد شدن موی بلند و فرق سر و یقه باز در پسران و فوکول و کلیپس و مانتوهای رنگی در دختران و مصادیقی از این دست بودند.
روند دیگری که میتواند به خوبی تغییرات سبک پوشش در جامعه ایران از دهه ۷۰ تاکنون را توضیح دهد، مناسبات حاکم بر بازار لباس است. اولاً ذائقه مردم و علیالخصوص جوانان به سمت سازگاری بیشتر با سبکهای پوشش غربی و مدرن پیش میرفت و فرآیندهای مدسازی و تبلیغات نیز در خدمت تثبیت این البسه بود. ثانیاً در آن زمان واردات لباس یک فعالیت اقتصادی صِرف در نظر گرفته میشد و طبیعتاً نظارتهای بر واردات لباس نیز منطق اقتصادی داشت و کسی چندان به پیامدهای فرهنگی واردات لباس به کشور التفات نداشت. ثالثاً قیمت تمامشده محصولات وارداتی خارجی نسبت به لباس مشابه ایرانی در بازار در صورت وجود پایینتر بود و نوعی ترجیح اقتصادی را برای مردم رقم میزد. همه اینها در کنار هم باعث شد نظام جدیدی از عرضه و تقاضا در حوزه پوشاک در کشور ایجاد شده و البسه ناسازگار با سبک پوشش مسلط در جامعه ایران در دهه ۷۰ به تدریج جای خود را در بازار باز کرده و تثبیت کند.
کلانروند دیگری که حرکت تدریجی تضعیف حجاب در ایران از دهه ۷۰ تاکنون را حاصل شده است، فرآیندهای معطوف به هویت و ادراک مردم ایران از جهان اجتماعی خودشان است. پایان جنگ در ایران و بازگشت مردم به «زندگی»، برای بسیاری بهمثابه لحظهی درنگ و آغاز بازنگری در شناخت خود از جهان اجتماعی و معانی مسلطِ معطوف به آن بود. این اتفاق هم در سطح مسئولان و هم در مقیاس توده مردم در حال رخ دادن بود و «بازسازی» تبدیل به گفتار سیاسی- اجتماعی مسلط در جامعه ایرانِ پس از جنگ شد. بازسازی در حاق واقع خود نوعی «بازنگری» را نیز به همراه داشت و سویههای انتقادی داشتن نسبت به وضعیت معیشتی از جمله بارزترین ویژگیهای این گفتار بود که در امتداد خود به وضعیت دگردیسی اجتماعی در اواسط دهه ۷۰ منجر گردید و زمینه تردید در بسیاری از ارزشهای بنیادین انقلاب و هنجارهای پذیرفته شده جامعه ایران را فراهم نمود. وجوب و الزام شرعی حجاب نیز از این جمله بود.
بحران «کارآمدیِ نظام» و چالشهایی که حاکمیت در عرصه سیاسی و اقتصادی با آن دست به گریبان بود از جمله فساد مسئولان، تورم و بیکاری، بیعدالتی و تبعیض، اختلاف طبقاتی در جامعه و… موجبات تشدید نارضایتی عمومی را به همراه داشت و این نارضایتی به کمک روندهای گفته شده آمد و برای اولین بار در کشور زمینه بروز رفتارهای فرهنگیِ معارض به نظام اما با دلالت سیاسی را فراهم کرد. شاید اغتشاشات تیر ۷۸ در تهران و با محوریت بدنه دانشجویی و نیز تحرکات فمینیستی و جنبشهای دفاع از حقوق زنان در ایران بارزترین نشانه و مصداق این ادعا باشند. به هر حال آن چیزی که روشن است ماهیتِ ذوابعاد تغییرات فرهنگی و تحولات سبک زندگی از جمله پوشش در جامعه ایران از اوایل دهه ۷۰ به بعد است.
اما صرفنظر از وجوهِ متکثرِ مساله حجاب در ایران، یک گزارهی حتمی و خدشهناپذیر درباره آن وجود دارد و آن هم سرعت و گستردگیِ تبدیل «کشف حجاب» به نماد مبارزه سیاسی با نظام در یک دهه گذشته است. به تمام روندهای مذکور، فرآیند تقدسزدایی از حجاب بهمثابه امر دینی و تقلیل آن به امر سیاسی از سوی نخبگان اجتماعی و سیاسی کشور در سالهای گذشته را نیز بیافزایید.