متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زنان قوت زانوی مردان مقاومت

زنان و مقاومت
سنگ بنای مقاومت نه فقط در غزه و لبنان، بلکه در تمام سرزمین‌های مقاومت، زنان هستند.

به گزارش متادخت، مقاومت کلمه نام آشنای این روزهای جهان است که فریاد آزادی خواهی را از غرب و شرق عالم بلند کرده و پرچم خود را در قدس، این سرزمین مقدس، برافراشته است. در راه مقاومت، تکلیف مرز مشخصی ندارد؛ فرقی نمی‌کند زن باشی یا مرد، جوان باشی یا پا به سن گذاشته، فقیر باشی یا غنی، همه به اندازه و توان خودشان رشادت و مبارزه می‌کنند.

اما آنچه اهمیت دارد ورق زدن تمام صفحات این کتاب است، کتابی که در ظاهر جنگی سرد را به تصویر می‌کشد که ادوات جنگی و نیروهای نظامی دشمن و رزمنده‌های مقاومت در برابر هم ایستاده‌اند، اما هرچه این کتاب را ورق بزنیم و به لایه‌های زیرین برویم، رشادت‌هایی را می‌بینیم که هم تراز شهادت است و فقط عنوان آن فرق می‌کند وگرنه هر روز به جان رسیدن و داغ دیدن و با داغ زندگی کردن در عین صلابت و ایستادگی، کم از جان دادن نیست، اگر و تنها اگر در راه خدا باشد.

بازیگران اصلی این سبک از مقاومت زنان گمنام و نام آشنایی هستند که تعداد کمی ندارند اما شاید کمتر از آن‌ها سخن گفته شود. زنانی که فقط قربانیان جنگ نیستند بلکه خود آتش مقاومت را روشن نگه می‌دارند.

به پاس قدردانی و بازگو کردن قطره‌ای از این رشادت‌ها با خانم الهه آخرتی، نویسنده و پژوهشگر حوزه مقاومت، صحبت کردیم که در ادامه می‌توانید این گفت‌وگو را بخوانید:

________________________________________

• از مقاومت سخنان بسیاری گفته می‌شود اما اگر بخواهیم مقاومت را با عینک زنانه ببینیم، تعریف شما چیست؟

حقیقتا باید گفت سنگ بنای مقاومت نه فقط در غزه و لبنان، بلکه مقاومت در ایران خودمان هم، خانم‌ها هستند؛ زنی که فرزند خودش را بر پایه مقاومت تربیت می‌کند و این طرز فکر را به او می‌دهد، یا حتی اگر در شکل‌گیری تفکر فرزندش موثر هم نبوده، اما جلوی او را نمی‌گیرد یا که می‌تواند همسری باشد که در راه رسیدن به اهداف مقاومت از سرمایه زندگی خود در راه خدا می‌گذرد.

اگر هم بخواهیم روی کاغذ صحبت کنیم باید بگویم، مردی که به میدان رزم می‌رود یا سالم بازمی‌گردد یا به یک فوز عظیمی می‌رسد و به درجه شهادت نائل می‌شود؛ در کنار این دو حالت احتمال مجروحیت، جانبازی و اسارت هم وجود دارد؛ اما در هر صورت یا به اَجری ملموس می‌رسد یا به زندگی قبلی خود بازمی‌گردد.

اما آن کسی که زندگی‌اش چه در زمان رفتن این فرد به جبهه و چه در صورت شهادتش، بیشتر تحت تاثیر قرار می‌گیرد، آن زنی است که یا مادر است و یا همسر و در وهله بعد می‌تواند خواهر باشد یا فرزند. به‌عبارتی این زن در زمانی که مرد خانواده در میدان نبرد حضور دارد نگران و دلواپس است و در کنار این نگرانی باید سختی دوری از او و اگر همسر باشد، اداره زندگی به تنهایی را تحمل کند و اگر مادر باشد دل شوره‌ ویژه مادرانه که برای فرزندش دارد، که حاظر است از سلامت خود بگذرد اما فرزندش سلامت باشد، او را آزار می‌دهد.

اگر مادری داغ جوان خود را ببیند، غمی روی دلش می‌نشیند که به هیچ وجه قابل التیام یافتن نیست و اگر همسر باشد علاوه‌بر داغ دیدن تمام زندگی‌اش تحت تاثیر قرار می‌گیرد و به اصلاح عمود خیمه زندگیش می‌افتد؛ درنتیجه این راه یک فداکاری بزرگ می‌خواهد، در همان حد و اندازه فداکاری فردی که از جانش می‌گذرد، فقط شکل و شمایل آن فرق می‌کند…

 

در مناطقی مانند غزه و جنوب لبنان که مستقیما با صهیونیست‌ها، درحال نبرد هستند چطور؟

در لبنان و غزه نیز که موضوع اصلی بحث ماست، شرایط به همین نحو است. ما مادران زیادی را در لبنان داریم که به پسرانشان می‌گویند: «ببینم کدامتان مرا مادر شهید می‌کنید!» یا در حزب الله قانونی وجود دارد که در صورت شهادت پسر یک خانواده، پسر دیگر اجازه ندارد به مناطق خطرناک و تشکیلات نظامی حزب الله وارد شود، با این وجود مادرانی خودشان نامه می‌نویسند که بخاطر شهادت یک فرزند من، راه سعادت پسر دیگرم را نبندید!

در همین حوادث ناگوار اخیر کلیپی از مادر شهید لبنانی پخش شد که بالای سر جنازه فرزندش، که همزمان با تایید خبر شهادت سید حسن نصرالله بود، با او درد و دل می‌کرد که: «ای کاش هزار فرزند مثل تو را می‌دادم تا خبر شهادت سید مقاومت را نشنوم! اما باز می‌گویم که تو را فدای سید حسن و راه مقاومت کردم!» جمله آخر این مادر جمله معروفی در لبنان است که در هر اتفاقی که می‌افتد، چه وقتی خانه‌ای خراب شود یا خبر شهادت بگیرند، اولین عکس‌العمل‌ این است که «فَدَ سید»، یعنی فدای سید، که پس از شهادت بلافاصله به فدای روح سید تبدیل شد و این نقش زنان بیش از بازتاب رسانه‌ای که دارد، عظیم و بزرگ است.

در غزه نیز قطعاً همینطور است، اگر زنان ادامه دهنده مسیر مقاومت نبودند و این فرهنگ را به فرزندان خودشان منتقل نمی‌کردند، این مسیر تا به الان ادامه نداشت. یک نکته جالبی که در فرهنگ فلسطین وجود دارد این است که به دلیل گسترش سرزمین‌های اشغالی، فلسطینی‌هایی که به منطقه غزه مهاجرت کردند و در کنار ساکنان بومی خود غزه زندگی می‌کنند، لهجه محلی خود را حفظ کردند.

یعنی در غزه، محله به محله، منطقه به منطقه و حتی واحد به واحد ساختمان‌ها، لهجه آدم‌ها با یکدیگر فرق می‌کند. مثلا کسی که از اَکا آمده به لهجه اَکایی صحبت می‌کند، خانواده‌ای که از نابلوس آمدند به لهجه نابلوسی و آن کسی که از قدس آمده به لهجه قدسی؛ به این دلیل که باور دارند ما به خانه‌های خود باز می‌گردیم. نقش مادران نیز در این فرهنگ‌سازی پررنگ است و اصطلاحا زبان مادری یعنی زبان از مادر منتقل می‌شود.

برای مثال ما می‌بینیم در کوچه‌های غزه کودکانی چهار یا پنج ساله به لهجه اَکایی صحبت می‌کند در حالی که نه تنها کودک بلکه مادر او هم تا به حال اَکا را ندیده ‌است، اما اصرار به حفظ و انتقال فرهنگ محلی خود دارند. این اهتمام برای انتقال دادن باور و فرهنگ به نسل بعدی اصلی‌ترین سرمایه مقاومت است که مولد آن مادرانی هستند که علاوه‌بر زایش نسل جدید مقاومت، پرورش فکر و آرمان مقاومت نیز به دست آن‌هاست.

 

پس شما نقش مادران، در تربیت روحیه مقاومت را اصلی‌ترین نقش حال حاضر زنان می‌دانید؛ اما اگر بخواهیم به سایر نقش‌های زنان مقاومت اشاره کنیم چه مواردی را می‌توان ذکر کرد؟

بله؛ اصلی‌ترین نقش به عقیده بنده پرورش فرزند و همین انتقال باورها به نسل جدید است. البته که چه در لبنان و چه فلسطین، زنان مقاومت نقش‌های پررنگ دیگری نیز دارند. برای مثال ما خانم‌های امدادگر، پرستار و پزشک زیادی داریم؛ چندی قبل یک فیلم منتشر شد که مجروحی در تیررس مستقیم بود و کسی جرات نمی‌کرد او را به عقب بیاورد، یک پزشک‌ زن فلسطینی به سمت او رفت و جان آن فرد را در بدترین شرایط جنگی نجات داد و آن‌قدر کنار او ماند تا هوا تاریک‌ و احاطه دشمن کم شد؛ سپس او را به عقب منتقل کردند.

حتی دیده می‌شود چه به صورت نمایشی و چه به صورت حقیقی، زنان سلاح به دست می‌گیرند و عملیات نظامی انجام می‌دهند. در جنوب لبنان، قبل از سال ۲۰۰۰ میلادی و در جریان آزادسازی جنوب لبنان، خانم‌ها نقشی شبیه زن‌های ما در مناطق گیلان غرب و سر پل ذهاب داشتند. خانم‌های ایرانی در این مناطق مبارزه تن به تن و یا خانه به خانه غیر مستقیمی با سربازهای عراقی داشتند؛

مشابه آن را زنان لبنانی در تظاهرات‌های گسترده‌ای که در کرانه باختری در اعتراض به غصب محل‌ها صورت می‌گیرد، دارند. اما در کنار همه این‌ها، اصلی‌ترین نقش زنان بدون شک همین حفظ و تداوم باور مقاومت و انتقال آن به نسل بعد است؛ به طوری که شعله مبارزه با اشغالگران صهیونیستی کم و آتیش آن خاموش نشود. این حق خواهی و حق دانستن این مسئله و باور به اینکه باید ایستادگی کرد و مقاومت با وجود تمام هزینه‌هایی که دارد، تنها راه است، همان اصلی‌ترین نقش زنان است که این واسطه مقاومت هنوز زنده و پویا است.

 

شرایط زندگی برای این زنان چگونه است؟

طبیعتاً شرایط زندگی برای همه ساکنانی که در بحران قرار می‌گیرند، شرایط سختی است. در این مدتی که در لبنان جنگ اتفاق افتاد و بیشتر از دو ماه طول کشید، آوارگی از خانه‌ها، نبود مکان مشخصی برای زندگی، ازدحام جمعیت در خانه‌های امن، نبود غذا، لباس و وسایل بهداشتی مناسب و… سختی‌هایی را برای مردم اعم از زن و مرد وکودک ایجاد کرد؛

اما زمانی که به سمت غزه برویم این شرایط به حالت بحران می‌رسد. بخصوص در یکسال گذشته با رقم خورد فاجعه‌ها و حجم بالای خرابی، ویرانی و از بین رفتن زیرساخت‌ها، همه مردم درگیر مسائل جدی هستند. بیماری‌های پوستی عجیب و غریب، بیماری‌های خاص و صعب العلاج و… طبیعتا خانم‌ها به صورت ویژه و خاص‌تر، به خاطر شرایط خاص بدنی، آسیب بیشتری می‌بینند.

تعداد زیادی از خانم‌های باردار که نمی‌توانند رسیدگی‌های پزشکی مناسب را دریافت کنند، نوزادان خود را در شرایط سختی به دنیا می‌آورند و عملا چیزی از رفاه باقی نمانده که ما بخواهیم در غزه از آن صحبت کنیم.

البته در کنار شرایط سخت منطقه از نظر امکانات اولیه زندگی، باید به این نکته هم اشاره کرد که یکی از مسئولیت‌های جدی خانم‌ها، حفظ و نگه داشتن اعضای خانواده‌ است! به این معنا که با خمیر نانی که پیدا می‌کنند چگونه خوراکی تهیه کنند که در روزهای مختلف بتواند خانواده را سیر و از نظر روحی راضی نگه دارند.

در واقع مدیریت کردن شرایط و آرامش اعضای خانواده در یک جنگ نابرابر اغلب بر دوش زنان است و آنان هر کاری که بتوانند انجام می‌دهند تا روحیه خانواده‌ خود را حفظ کنند، حتی اگر فشار و بار مسئولیت برای خودشان بیشتر شود و اصلی‌ترین عنصری که این روحیه را در آنان حفظ می‌کند، نفس آزادی‌خواهی و ذلت ناپذیری است به این معنا که هر اتفاقی هم برای من یا خانواده‌ام بیفتد بهتر از آن است که تحت ذلت و بدون عزت در دنیا زندگی کنیم!

 

ممنون بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید. اگر نکته پاياني دارید بفرمایید.

در پایان می‌خواهم یک عبارتی از اهل مقاومت ذکر کنم که می‌گویند «قوت زانوی مرد در میدان نبرد از همسرش است» این نکته و نوع نگاه خیلی اهمیت دارد. در یک مثال کوچک می‌توانیم به نقل قولی از شهید بزرگ سید حسن نصرلله در خصوص همسرشان اشاره کنیم، که باوجود آن‌که همسرشان هیچ‌گاه حضور رسانه‌ای نداشتند و حتی تصویری هم از ایشان منتشر نشده است، اما میزان اهمیت زندگی این زن فداکار و مجاهد در زندگی به اندازه‌ای است که خود ایشان می‌گویند:

«وقتی که خبر شهادت پسرشان را شنیدند و می‌خواستند به همسرشان توضیح دهند که جسد شهدا پیش صهیونیست‌ها مانده و آن‌ها حاضر نیستند جسد را تحویل بدهند و حتی تبادلی که قرار بوده تعدادی از شهدا و اسرای لبنانی مبادله شوند را تنها به پس دادن پیکر پسر دبیر حزب الله گره زده‌اند و درست زمانی که می‌خواستند به سختی و ناراحتی شرایط را برای این مادر توضیح دهند که باید از دیدن آخرین لحظه پیکر فرزندمان هم گذشت کنیم، قبل از اینکه ایشان اظهار نظر کنند همسرشان می‌گویند: به آن‌ها بگویید ما چیزی را که در راه خدا دادیم، پس نمی‌گیریم! و پیکر هادی را از آنان نمی‌خواهیم! و این قدرت و صلابت با وجود اطلاعی که از میزان دلبستگی همسرشان به پسر بزرگشان، سید هادی، می‌دانستند بسیار من عجیب بود که حتی بدون اشک و آه، با قدرت و صلابت این عکس العمل را نشان دادند».

این نکته به خوبی نشان می‌دهد که اگر سید بزرگوار، با قدرت در تمام این سال‌ها توانستند فعالیت و مبارزه کنند و افتخارات بسیاری را برای همه ما به عنوان مسلمان کسب کنند، به این دلیل است که پشتشان به چنین زن و همراه زندگی گرم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط