صدایش را بلند کرده بود و فریاد میکشید: “من
عشق چشمای منو کور کرده بود. جلوی خانوادم ایستادم و
مهمترین مسئله مهریه است. اتفاقا داشتم برای حاج خانم میگفتم
پول خانم برای خودشونه؛ وظیفه شماست که نفقه ایشون رو
من از تو مهریه سنگین خواستم؟ تو خودت اصرار کردی.
ما وقتی ازدواج کردیم حتی پول نداشت یه اتاق اجاره
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر