به گزارش متادخت، پذیرفتن یا حتی انکار کردن ما، خیلی تاثیری بر واقعیتی که با آن روبرو هستیم ندارد؛ اینکه فضای مجازی و به طبع آن شکلگیری افرادی تحت عنوان بلاگر، بر زندگی ما تاثیرگذارند. تاثیراتی که میتوانند سبک زندگی ما را دستخوش تغییراتی جدی کنند؛ اما این تاثیرات، بر تفرکرات زنان و از آن مهمتر، بر پیکره خانواده، به چه شکلی خودش را نشان میدهد؟ روی خوشی دارد یا هرچه هستی، ترس و مقایسه و احساس ناکافی بودن است؟ سوالی که آن را با شیما فرزادمنش، مدیر اندیشکده افرا در میان گذاشتیم و پاسخهای کاملی گرفتیم.
- منظور از اینفلوئنسر چه افرادی هستند؟
در ادبیات نظری این حوزه، نامهای مختلفی برای کاربران شبکههای اجتماعی که از طریق این شبکهها به شهرت رسیدهاند، استفاده شده است. «میکروسلبریتی»، «سلبریتی اینترنتی»و «بلاگر» نمونهای از این نامها هستند. در واقع میکروسلبریتیهایی که میتوانند شهرت خود را به ارزش ملموس یا ناملموس تبدیل کنند، به عنوان «اینفلوئنسر» در نظر گرفته میشوند. اینفلوئنسرهای شبکه اجتماعی به کاربران معمولی و روزمرۀ اینترنت اطلاق میشود که از طریق روایت متنی و بصری زندگی شخصی و سبک زندگی خود، تعداد نسبتاً زیادی طرفدار در وبلاگها و رسانههای اجتماعی جمعآوری کرده و در فضاهای دیجیتالی و فیزیکی با طرفداران خود وارد تعامل شده و با ادغام تبلیغات در این روایتهای شخصی و انتشار در پستها و وبلاگهای خود، از دنبالکنندگان خود درآمد کسب میکنند.
به بیانی دیگر اینفلوئنسرهای رسانههای اجتماعی افرادی تلقی میشوند که یک شبکه اجتماعی بزرگ و قابل ملاحظهای از کاربران آنها را دنبال میکنند و در یک یا چند موضوع ظرفیت تاثیرگذاری و جریانسازی قابل اعتمادی برای مخاطبانشان داشته و برای آنها قابل احترام و توجه هستند. اینفلوئنسرهای رسانههای اجتماعی موقعیت منحصر بهفردی در زمینه تولید و مصرف فرهنگی دارند. آنان در حالیکه برای تبلیغ خود دست به خود ابژهسازی و کالایی کردن خود میزنند، سطح موفقیتشان بستگی به مقدار سرمایۀ شهرتی دارد که توانستهاند برای خود جمع کنند.
- میتوان از درصد اثرگذاری اینفلوئنسرها تخمینی داشت؟ یا اینکه بگوییم بیشتر بر چه گروهی از زنان اثرگذارند؟
تا جایی که میدانم هیچ پژوهشی درصد اثرگذاری اینفلوئنسرها را نسنجیده و ارزیابیهای اینچنینی اساسا کار دشواری است. اینکه محققان بتوانند اثر دیگر متغیرها را خنثی کنند و عددی به عنوان میزان یا وسعت اثرگذاری اینفلوئنسرها را بر زندگی زنان برآورد کنند، تا کنون انجام نشده است. اما به طور کلی در رابطه با تاثیر افراد مشهور بر سبک زندگی و ذائقه عامه مردم پژوهش های زیادی انجام شده و گزاره هایی تایید شده که نشان میدهد ترکیبی از میزان شهرت سلبریتی و موضوع شهرت همراه با ویژگیهای شخصیتی افراد هوادار میتواند باعث شکلگیری سطوح مختلفی از هواداری و ارادت افراد به شخص مشهور شود. موضوعی که در فرهنگ شهرت سنتی همواره نسبت به چهرههای مشهور سیاسی، هنری، ورزشی و تا حدودی علمی وجود داشته است.
بر همین اساس اگر بخواهیم تخمینی از سطح اثرگذاری اینفلوئنسرها بر زنان در فرهنگ شهرت شبکههای اجتماعی داشته باشیم، لازم است از شاخصهایی مانند میزان ساعاتی که فرد به حضور در شبکههای اجتماعی میگذراند، اینکه چه تعداد و ترکیبی از اینفلوئنسرها را دنبال میکند، چقدر قدرت تحلیل دارد، دارای چه پایگاهی طبقاتی، تحصیلی، شغلی و نسلی است و مواردی از این دست استفاده کرد تا پیش بینی کرد که کدام گروه از زنان بیشتر تحت تاثیر اینفلوئنسرها قرار میگیرند.
بیشتر بخوانید: هویت زنان در عصر دیجیتال
- شما، تاثیر اینفلوئنسرهای شبکههای اجتماعی بر زنان را بیشتر مثبت تلقی میکنید یا منفی؟
واقعیت این هست که امروزه شبکههای اجتماعی دقیقا مثل یک بازار عمل میکنند؛ بازاری که شما هزینه میکنید و با سرمایهای که همراه دارید (گوشی هوشمند، اینترنت و احتمالا وی پی انی که میخرید و از همه مهمتر زمان) تصمیم میگیرید چه کالایی را انتخاب و خریداری کنید. میتوان از این بازار برای ارتباطات خانوادگی و اشتراک گذاری خاطرهها با اعضای خانواده و دوستان و همکاران بهره برد، یا برای تجربه خرید آنلاین و یا دریافت اطلاعات مختلف در حیطههای بسیار گستردهای از علوم تخصصی تا سبک زندگی روزمره. در این بازار همه چیز به معنای واقعی کلمه عرضه میشود و به فروش میرسد: برای مثال همزمان که اطلاعات غلط پزشکی در مورد بیماریها با آب و تاب برای مخاطبان ارائه میگردد اطلاعات مفید و مناسبی هم در حیطه پزشکی عرضه میشود، همزمان که اینفلوئنسری به هر کار سخیف و مبتذلی جلوی دوربین دست میزند تا دنبال کننده بیشتر جذب کند، اینفلوئنسر دیگری طبخ انواع غذاها را جلوی دوربین نمایش میدهد و مخاطب را با دنیایی از طعمها و رنگها آشنا میکند.
من با تاکید و به عمد از مفهوم بازار استفاده میکنم، زیرا شبکههای اجتماعی به ویژه پلتفرمهایی مانند اینستاگرام دقیقا بستری برای خرید و فروش کالا هستند. بازاری که در آن قیمت را عدد دنبال کنندهها تعین میکند و ارزش محصول متاثر از نوع بازنمایی آن متغیر است. دیده نشدن به معنای نیستی و عدم وجود است و هر آنچه به ذائقه مخاطب خوش بیاید و به اصطلاح وایرال شود، سکوی پرتاب تولید کننده شده و او را تبدیل به اینفلوئنسر، بلاگر، میکروسلبریتی و… میکند. این کالا میتواند اطلاعات، خدمات، محصول فیزیکی و خبر باشد یا نمایش و همین نمایش محصول خاص این بازار دیجیتالی است. نمایش هم طیف گستردهای دارد، یکی از فرزندش کودک کار ساخته و شیرین کاریهای کودک را میفروشد، دیگری زیبایی چهره و اندامش، آن یکی وسایل مجلل خانه و آشپرخانه و حتی پستوهای اتاق خوابش را…
- پس در چنین شرایطی، به سادگی نمیتوانیم از پیامدهای مثبت و منفی صحبت کنیم!
دقیقا همینطور است؛ چراکه در همین بازار شاهد کسب و کارهای آنلاین هستیم، اتصال تولید کنندگان محلی به مصرف کنندگان شهری و حذف واسطهها، آموزش و گردش اطلاعاتی که بسیاری از آنها مفید و کاربردی هستند. آشنایی با خدمات مختلف و امکان مقایسه میان آنها، حتی بسیاری از خوب و بدهای فرهنگی هم در همین فضا به عنوان شاخصهای هنجاری و ارزشی ترویج میشوند (برای نمونه اخیرا کردار برخی از گردشگران که خاک جزیره هرمز را در ایام عید خارج کرده بودند، به عنوان کرداری سخیف و نشانهای از ناهنجاری فرهنگی مورد نکوهش قرار گرفت). بنابراین این مخاطب است که تصمیم میگیرد سرمایهاش را در این بازار خرج چه چیزی کند، چه جنبهای از زندگیاش را متاثر از این فضا تغییر دهد و چگونه نشانهها را مصرف کند.
- بنابراین لازم است این پرسش مطرح شود که چگونه میتوانیم از اثرات منفی به سمت تاثیرات مثبت این فضا حرکت کنیم؟ چه راهکارها و سیاستهایی میتوان به کار گرفت؟
به نظرم هر چه بیشتر از عمر شبکههای اجتماعی میگذرد و با زندگی روزمره ما عجینتر میگردند، نوع تفسیرها و تحلیلها نیز باید تغییر کند، گویی لازم است این میدان را جور دیگری ببینیم. در حال حاضر که ما با نسلی رو به رو هستیم که از بدو تولد در دنیای شبکههای اجتماعی بودهاند و دسترسی بیحد و مرزی به منابع هویتی متکثر و گوناگون داشتهاند، پیش از هر چیز نیاز به شناخت جامعی از میدان داریم. ما در عصر خرده روایتها به سر میبریم و شبکههای اجتماعی محل ظهور و بروز این خرده روایتها هستند.
در چنین فضایی مخاطب در هر ثانیهای که در شبکه اجتماعی حضور دارد، باید به صورت مدام دست به انتخاب بزند و دلیل جذابیت این بازار نیز همین آزادی در حق انتخاب است و البته مسئولیت و پیامدهای این انتخاب هم با همان مخاطب است. میان این حجم از دیتایی که در رابطه با سلامت روان وجود دارد، کدامیک به علم نزدیکتر است؟ کدام خبر یا کلیپ فیک است؟ کدامیک از آموزشهایی که وجود دارد، برای نیازهای واقعی من ضروریتر است؟ این مخاطب است که تصمیم میگیرد از یک کسب و کار محلی حمایت کند، یا از صفحه یک بلاگر محلی که با دستمایه قراردادن لحظات خصوصی زندگی خانوادگیاش در پی جلب توجه و افزایش مخاطب است.
لذا اگر در پی راهکاری برای استفاده مثبت از این بازار هستیم و سودای سیاستگذاری برای کاهش اثرات منفی این فضا را داریم، بیش از هر چیز نیازمند پرورش ذائقه، کسب مهارتهای تحلیل و ایجاد خودآگاهی هستیم. هر چه تلاش کنیم در قالبهای مختلف رسمی و غیررسمی شناخت افراد را از الزامات و اقتضائات این فضا افزایش و آموزش دهیم که برای چشم، زمان و ذهنشان احترام قائل شوند، نسبت به پیامدهای احساسی هواداری از صفحات بلاگرهای سبک زندگی آگاه شوند، میتوانیم امیدوارم باشیم آسیبهای این فضا را محدود کردهایم. لازم است همزمان که به پرورش ذائقههایی که بتوانند محتوای واقعی، مفید و مناسب را تشخیص دهند و انتخاب کنند، توجه میکنیم، پیامدهای عمومی زیست آنلاین در شبکههای اجتماعی را برای مخاطبان و به ویژه زنان و جوانان آشکار کنیم. مطالعات بسیاری نشان دادهاند که جدیترین اثر دنبال کردن بلاگرهای سبک زندگی، ایجاد نوعی اضطراب دائمی در افراد است. این اضطراب دائمی ناشی از «ترس از جا ماندن» است که با دیدن بازنماییهای صورت گرفته از زندگی و سفر و … بلاگرها برای فرد رخ میدهد. در واقع افراد احساس میکنند از فرصتهای مهم، تجربیات جدید یا اتفاقات هیجان انگیزی که دیگران در حال تجربه هستند، عقب افتادهاند. این ترس باعث مقایسه دائمی، نگرانی و گاهی تصمیمهای عجولانه میشود و آگاهی نسبت به آن، به خودی خود میتواند اثرات منفی شبکههای اجتماعی را در میان مخاطبان و کاربران کاهش دهد.
- ممنون بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.