به گزارش متادخت، از همان ابتدا تا به امروز، باور مردم فلسطین همیشه یک چیز بوده است؛ اینکه سرزمین قدس توسط صهیونیستها غصب شده و نهضتهای مقاومت با این باور که صهیونیستها غاصب هستند، تن به ذلت ندادهاند. اما آنچه که همیشه در این مقاومت تاریخی چشمگیر بوده است، حضور زنان در عرصههای مختلف مقاومت است؛ چنانچه برخلاف خیلی از جنگها که مردم به سرعت مناطق مورد حمله را تخلیه میکنند و فقط نظامیها میمانند و بس، این جنگ چیزی غیر از این را به جهانیان نشان داده است. اما این روح زنانه، چطور در لابهلای این جنگ خودش را نشانه داده است؟ موضوعی که آن را با فاطمه رایگانی، فعال اجتماعی حوزه مقاومت درمیان گذاشتیم.
- از ابتدای مقاومت تا به امروز، به ویژه بعد از حماسه هفت اکتبر، زنان را در کجای پازل مقاومت میبینید؟
واقعیت این است که یک انگارهای وجود دارد که از حضور زنان در جنگ و جبهه، صرفا به عنوان حامی و حضور پشتجبههای یاد میشود. یعنی یک باور عمومی وجود دارد که جهاد به زن واجب نیست و در زمانی که دشمن حمله میکند، مردها به میدان جنگ میروند و زنان در پشت جبهه، از مردان حمایت و پشتیبانی میکنند؛ به این شکل که پسران سلحشور و همسران قوی خود را راهی میدان میکنند و هم کمکهای پشتجبههای دارند. اما تجربه نشان داده است که در چنین باوری، استثنا هم وجود دارد.
- نمونه آن را مثال میزنید؟
نمونهاش این است که وقتی جنگ به صحنه خرمشهر تبدیل میشود، دیگر زن و مرد ندارد و هردو پابهپای هم میجنگند اما باز هم شاید بتوانیم بگوییم در خرمشهرهم برخی خانوادهها به عقب رفتند و مردان ماندند ولی در جریان مقاومت و فلسطین، این موضوع به طور صد در صدی خودش را نشان و آن باور عمومی را تغییر داد. شاید چون در مقاومت، موضوع، اصل حیات است. در واقع مسئله این نیست که یک سری آمدهاند و میخواهند پیروز شوند، بلکه این آدمها میخواهند زندگی را از شما بگیرند و در چنین وضعیتی، زن پاسدار زندگی است و خط مقدم چنین جنگی، دست زنها است. همین است که جایگاه زنان در مقاومت را متمایز از باقی جریانات میکند.
- و آن انگارهی حضور پشتجبههای زن میشکند!
دقیقا همینطور است و دیگر نمیتوانیم بگوییم که فعلا زنان را به پشت جبهه بفرستیم و بعد که غزه آزاد شد، برگردانیم. اتفاقا که در موضوع مقاومت و به قول شما بعد از هفت اکتبر، زنان در وسط میدان هستند و اتفاقا که میدان داری آنان از مردها مهمتر است؛ چراکه آن کلیشه را بر همزده و و ایستادن زنان در وسط میدان باعث شد جنگ غزه بیشتر از همیشه در دنیا دیده بشود. دنیا متوجه شد که زن و بچه نباید در جنگ باشند و حالا که آنها در وسط میدان جنگ غزه هستند، پس یک جای کار میلنگد! اغراق نیست اگر بگوییم تبدیل یک جنگ نظامی به جنگ زندگی، یکی از ارزشمندترین دستاوردهای مقاومت است.
پیشنهاد مطالعه: زنان فلسطینی گمنام در عرصه نظامی و سیاسی
- فکر میکنید جریان روح زندگی توسط زنان و بچهها در میانه جنگ، چقدر توانست در عقب بردن صهیونیستها کارساز باشد؟
جنگ فلسطین، جنگ زنگی است. یعنی آمده است که نگذارد تو زندگی کنی و اتفاقا مردم فلسطین با زندگی کردن، میخواهند مانع این غصب شوند. موضوعی که در تاریخ منازعات فلسطین و اسرائیل هم به وضوح دیده میشود که در یکی از اتفاقات، اسرائیلیها آمدند و نقطهای را گرفتند و کسب و کاری تشکیل دادند و در قدم بعدی دعوا سر این بود که به فلسطینیها کار بدهیم یا نه و بعد به این نتیجه رسیدند که اگر کار بدهیم، یعنی حق حیاتشان را به رسمیت میشناسیم.
دقیقا تفاوت استعمار با کاری که اسرائیل میکند هم همین است! استعمار زندگی را کاملا از کسی نمیگیرد بلکه میخواهد ثمره زندگی را برای خود کند. بر این باور است که تو کار کن، بهرهاش را من ببرم. تو تولید کن، من استفاده کنم. اما اسرائیل هدفش گرفتن حق حیات است و باور مردم فلسطین این است که در شرایطی که تو نمیخواهی من زندگی کنم، من با زندگی کردن جلوی شما می ایستم.
- چیزی شبیه به تصاویر نان پختن و آشپزی کردن و فوتبال بازی کردن زنان و بچهها در خرابهها..
دقیقا همینطور است. آن تصاویری که از مردم فلسطین پخش میشود که در خرابهها شیرینی میپزند یعنی میخواهند بگویند که این ما هستیم، ما زندهایم، ما داریم زندگی میکنیم. حتی آن بچههایی که روبروی بیمارستان بمبارانشده روز گذشته فوتبال بازی میکنند هم میخواهند همین را بگویند. این بچهها باور دارند که اگر یک لحظه تا مردن فاصله دارم، اما همین یک لحظه را زندگی میکنم؛ من با فوتبال بازی کردنم با تو میجنگم و این همان باوری است که زنان و مردان به بچههایشان هم منتقل کردهاند.
- و فکر میکنید این رفت و آمدها و این آشپزیها و این جریان زندگی، چه تاثیری در بالا بردن امید و انگیزه مردم برای مقامت بیشتر دارد؟
شاید جالب باشد که بدانید که این قبیل رفتارها برای این نیست که روحیه را در مردم حفظ کنند که بتوانند بیشتر و بهتر بجنگند، بلکه این خودش بخشی از جنگ است. یعنی اینطور نیست که با کیک پختن در خرابه یا حمام کردن بچهها، بخواهند روحیه جنگندهها را حفظ کنند بلکه زنان با همین رفتارها و همین کارها در حال جنگ هستند. باوری که اتفاقا زن و مرد ندارد. یکی از تصاویر پخششده از یحیی السنوار، ما یک اسلحه چسب خورده، یک چسب مخصوص اسلحه و یک عطر و یک آدامس همراهش میبینیم. تصویری که دنیایی حرف با خودش دارد. این تصویر فریاد میزند که در حالی که اسلحهام نیاز به تعمیر دارد و صبح به صبح باید آن را مسلح کنم و جلوی دشمن بایستم، اما یادم نمیرود که عطر بزنم. من حتی در جنگ تن به تن هم خوب زندگی میکنم. من مسلمان آن پیغمبری هستم که خرج عطرش از همهچی بیشتر بود. بله واقعیت این است که این رفتاها و این جریان زندگی، پشتیبانی جنگ نیست بلکه خود جنگ است. در واقع شاید نگاه امیدآفرینی به حضور زنان یک نگاه حداقل باشد بلکه واقعیت این است که آنها را جزوی از جنگ ببینیم.
مطلب مرتبط: آنها مقاومت را زندگی میکنند
- و در نهایت، فکر میکنید رسانه، چقدر توانست در بازنمایی واقعیت جنگ غزه تاثیرگذار عمل کند؟
شخصا فکر میکنم که در طوفانالقصی، بخشی از جنگ را رسانه جلو برد و اتفاقا به دلیل اینکه این بازی، بازی فلسطین بود و اسرائیل سر از بازی در نمیآورد، رسانههای اسرائیلی هم در عمل، پاسداری مردم فلسطین را به نمایش کشیدند و به دنیا نشان دادند و همه دنیا دید که اتفاقات فلسطین، یک جنگ معمولی نیست و همهچیز بر سر جنگ زندگی در جریان است!
ممنون بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.