متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بانوی سربدار

کتاب بانوی سربدار
همه می‌دانستند که در آن خانه جمعی مشغول عیش و نوش و باده‌گساری هستند، اهل ده با خشم و ترس این هیاهوی نفرت‌انگیر را می‌شنیدند، مرد‌ها لب می‌گزیدند و زن‌ها می‌لرزیدند و با بغض و کینه زیرچشمی به آن سوی می‌نگرستند.

به گزارش متادخت، خواندن تاریخ، جذاب، شیرین و عبرت‌آموز است و زمانی بر جذابیت آن افزوده می‌شود که در قالب رمانی لطیف و پیراسته بر مخاطب عرضه شود. کتاب بانوی سربدار داستانی است که از جریان تاریخی سربداران الگو گرفته است و نویسنده تلاش کرده تا با داستانی جذاب خواننده را در در یک قیام تاریخی همراه سازد.

شخصیت اصلی این رمان زنی است به نام آزاده که حاضر است به دار آویخته شود اما تسلیم مغول‌ها نشود. داستان از جایی شروع می‌شود که سلطان «ابوسعید» از اولاد هلاکو در زمانی که مغول‌ها بر ایران مسلط بودند در سلطانیه پایتخت حکومت می‌کرد.

یکی از ایلچی‌های ابوسعید به روستای  باشتین که مردم آن از شیعه مذعب بودند، و برای برای استراحت دستور می‌دهد تا زنانی و دخترانی را برای او مهیا کنند. «آزاده»، دختر زیباروی برای این کار در نظر گرفته می‌شود اما آزاده زنی غیرتمند است و تن به این کار نمی‌دهد و این شروعی از یک ماجرای جذاب تاریخی است.

«در قریه ساکت و آرام باشتین جنب و جوش وحشت‌زایی پدید آمده بود؛ مرد و زن، بزرگ و کوچک همه پریشان و نگران بودند. تو گویی در انتظار بلایی بودند که از آسمان نازل شود و همه را در آتش و خون بکشد. حتی کودکان خردسال که پدران و مادران مضطرب و هراسان می‌دیدند بازی را رها کرده و به پر و پای آن‌ها چسبیده و جدا نمی‌شدند.

قریه در سکوت دهشتناکی فرو رفته بود. فقط از دو گوشه صدایی به گوش می‌رسید و مردم را به لرزه و رقت در می‌آورد. از یک خانه صدای سرنا و طبل توآم با عربده‌های مستانه و خنده‌های وحشتناک و آواز دسته جمعی گوش خراش شنیده می‌شد. همه می‌دانستند که در آن خانه جمعی مشغول عیش و نوش و باده گساری هستند، اهل ده با خشم و ترس این هیاهوی نفرت انگیر را می‌شنیدند، مرد‌ها لب می‌گزیدند و زن‌ها می‌لرزیدند و با بغض و کینه زیرچشمی به آن سوی می‌نگرستند.»

 

بانوی سردار

حمزه سردادور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط