ارمغان طرح «زنانگی مدرن» در دوران قاجار و پهلوی برای زنان ایران!

حمایت محمدرضاشاه از تغییر در وضعیت زنان ایرانی، محصور در قانون حمایت از خانواده و گسترش فعالیت‌های انجمن‌های زنانه نبود. مع‌الأسف باید گفت در حکومت او، به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی شده و کاملا آشکار، قبح‌زدایی از فرهنگ و ارزش‌های بومی زنان ایرانی انجام می‌شد.

به گزارش متادخت، هر چند تحوّلات سیاسی اجتماعی اروپا، بازنگری در مورد وضعیت اجتماعی زنان را در این منطقه شکل داده بود، و تعاملات ایرانیان با کشورهای اروپایی تقاضای تشبه به سبک‌های نوین حیات را در بین بخشی از مردم این سرزمین آفریده بود، اما رفتارهای سازماندهی‌‌ شده و فعالیت‌های برنامه‌ریزی شدۀ زیادی متأثر از تحولات بین‌الملل از جمله جنگ جهانی اول، به دست اروپاییان و عوامل داخلی آن‌ها در ایران برای تحمیل صورتی جدید از زنانگی شکل گرفت. این اقدامات سازماندهی شده تلاش کرد زنانگی بومی را به پای مقاصد سیاسی ذبح کند و صورتی نوین از زنانگی را که سوغات فرنگ بود جای گزیند.

از دوران قاجار این فعالیت‌ها شدت یافته و در عهد پهلوی حالت رسمی پیدا کرده است. در این نوشتار با بازخوانی اقدامات انجام شده در عصر قاجار به گوشه‌ای از این طرح اشاره می‌کنیم و در ادامه، فعالیت‌های رسمی دولت دو-پهلوی برای تکمیل این روند را برخواهیم شمرد.

۱- فعالیت‌های برنامه‌ریزی شدۀ غیررسمی عصر قاجار

در گزارش‌های تاریخی آمده است که اوج رسوخ انگاره‌های فرهنگی در میان ایرانیان را باید در دل فتنه‌های اجتماعی همچون فتنه بابیه در عصر قاجار جست «و اگر وابستگی این جریان به استعمار غرب را نیز در نظر بگیریم ظهور زنی چون قرة‌العین در جمع پیروان علی‌محمد باب، با سر و صورتی گشاده، قابل تأمل است. به اعتقاد برخی، مسأله بی‌حجابی قرة‌العین درست آن چیزی است که با وجود زنان فاضله‌ای چون رابعه گیلانی و دیگران در همان دوره تاریخی ایران، مورد توجه و عنایت خاص اروپاییان قرار می‌گیرد.» به این که رغبت گروهی مردم به سبک و سیاق زندگی اروپاییان کشیده شد، در این یادداشت اعتنایی نداریم که خودِ این بحث تحلیلی مجزا می‌طلبد، اما نیاز داریم بدانیم که چرا اروپاییان با حضور زنانی بزرگ چون رابعه گیلانی، جاه و منزلت قرة‌العین را برجسته کردند. کند و کاو در تاریخ بابیه و پی‌جویی تأثیر و تأثرات روابط اروپاییان با این گروه فتنه‌گر، حقایق بیشتری را روشن خواهد کرد، اما فارغ از پرداختن به چنین موضوعی که در حیطه این بحث نیست، شواهد دیگر نشان می‌دهند که آگاهانه چنین انتخابی صورت گرفته است.

۱-۱- وجود انجمن‌های سرّی زنان

در عصر قاجار انجمن‌های سرّی زنان توانسته بود موجی از تقاضای اجتماعی ایجاد کند. «برخی از اعضای انجمن‌های زنان برای روزنامه‌های آن دوره مطلب می‌نوشتند و به تشریح موضوعات سیاسی و اجتماعی موجود می‌پرداختند.» فارغ از موضع‌گیری‌های رسانه‌ای، این انجمن‌ها فعالیت‌های اجتماعی هم داشتند. «تعدادی از انجمن‌های زنان ایران در فاصله سال‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۱ به اقدامات مهمی دست زدند؛ “انجمن آزادی زنان” که در اوایل سال ۱۹۰۷ تشکیل گردید، فعالیت‌های زیادی در خصوص مسائل فرهنگی و اجتماعی زنان داشتند. “اتحادیه غیبی نسوان” که یک سازمان مخفی محسوب می‌شد در سال ۱۹۰۷ تأسیس گردید. این اتحادیه دارای گرایش‌های تند انقلابی بود و خود را صدا و سخنگوی محرومان و تهیدستان جامعه معرفی کرده بود و در مواردی نیز با وکلای مجلس مقابله می‌کرد. “انجمن نسوان” که در دوره اول و دوم مشروطیت به تلاش‌های وسیع و عمیقی دست زدند، دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی داشتند، و به ویژه نظرات آنها بر اساس ایجاد شوراها و انجمن‌های مختلف برای زنان بود که می‌بایست در مجلس مورد تصویب قرار گیرد.» در کنار انجمن‌های سرّی، انجام فعالیت‌های اجتماعیِ ظاهراً سالم، در دستور کار فعالان حقوق زن در این دوره تاریخی است.

۱-۲- فعالیت‌های اجتماعی به‌ ظاهر سالم

این فعالیت‌ها عمدتاً با هدایت یا مباشرت اروپاییان در قالب آموزش یا فعالیت‌های اجتماعی دیگر صورت می‌گرفت. با اعزام مبلّغین مسیحی به کشورهای مسلمان اقداماتی مانند «تأسیس مراکز خیریه …، تأسیس مدارس ابتدایی و تربیت نسلی که بتوان در آینده روی آن سرمایه‌گذاری کرد[انجام می‌شد]» و در پوشش این خدمات، تغییرات اجتماعی، البته به نحوی بطیء تحقق می‌یافت.

توسل به آموزش برای اروپاییان و پیروان داخلی‌شان به نحوی علیحده راه‌گشا بوده است. البته این اقدام منحصر به ایران نیست؛ در کشورهای شرقی دیگر هم، چنین چیزی رخ داده بود.«فمینیست‌های مصری نیز همین الگوی ایدئولوژیک یعنی تأکید فراوان بر سوادآموزی زنان را[دنبال می‌کردند]. وقتی از هدی شعراوی… پرسیدند که آیا جنبش گسترده‌ای برای لغو حجاب در مصر وجود دارد، او پاسخ داده بود: ما بر این موضوع تأکید نداریم. ما خود را وقف کسب حق تحصیل عمومی می‌کنیم؛ وقتی زن مسلمانی تحصیل کرده باشد تلاش می‌کند و حجابش را کنار می‌گذارد….» شگرد استفاده از آموزش در ایران در دوره قاجار به کار گرفته شد. «ما از سال‌های اواخر دوره محمدشاه قاجار با فعالیت‌های مدارس دخترانه کشورهای بیگانه و توسعه آنها در ایران مواجه هستیم؛ یعنی زمانی که اولین گام‌های آموزش جدید در کشور از سوی میسیونرهای خارجی برداشته شد؛ …مدارس به سبک جدید دارای کلاس‌های دخترانه و پسرانه بود. آن‌گاه اجازه تأسیس یک باب مدرسه دخترانه (مخصوص ارامنه و اتباع کشورهای اروپایی در تهران) از ناصرالدین‌شاه گرفته شد، فقط به شرط آنکه دختران مسلمان در آن راه نداشته باشند… سرانجام در دوران ناصرالدین‌شاه، به خواهش بنجامین وزیرمختار آمریکا، اجازه ورود دختران مسلمان به مدرسه آمریکایی‌ها صادر شد.

از جمله مهم‌ترین مدارس دخترانه آمریکایی در ایران باید از مدرسه متوسطه فرانکو پرسان نام برد… از وقتی که اجازه شاه گرفته شد تلاش برای تشویق مسلمانان به فرستادن دخترانشان به این مدارس فزونی یافت، به طوری که حتی بعضی از این معلمین مسیحی-اروپایی برای اینکه اعتماد مسلمانان را جلب کنند با چادر و نقاب در سر کلاس حاضر می‌شدند…» در این مدارس که «با عناوینی هم‌ساز با انگاره‌های زنانه نظیر ناموس، مکتب‌خانه شرعیات، عفّتیه، و مخدّرات اسلامیه نامگذاری شده بود…”علم خانه‌داری”، “حفظ‌الصّحه”، “روش‌های صحیح تغذیه”، “فواید ورزش و تنفس در هوای آزاد” و…[آموزش داده می‌شد و در نتیجه] زن تازه‌ای آفریده شد. بخشی از این آفرینش، ایجاد احساس بیگانگی و شرم‌زدگی زن نوگرا نسبت به زن سنتی بود؛ به طوری که دانسته‌های زنان سنتی[همچون] سخن و حرکات و رسوم آنان مایه سرافکندگی و خفت ملت پنداشته شد.»

۲- رسمیت یافتن اقدامات هدفمند در دوره پهلوی

۲-۱- در دوره رضاشاه، بسیاری از فعالیت‌هایی که در حوزه زنان انجام گرفته بود شکل علنی به خود گرفت و البته به تدریج با حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم دولت همراه بود. اگر تا پیش از این تاریخ، فعالیت‌ها سرّی و یا نیمه‌مخفی بودند، از این دوره نهادهایی که در جستجوی تحقق زنانگی مدرن بودند با راحتی و فراغ بال بیشتر و البته با حالتی آشکار، به کنش‌های خود ادامه دادند. تلاش‌های چندین ساله توسط میسیونرهای مسیحی و رابطین داخلی آن‌ها رضایت چندانی را از پیشرفت کار نصیب نکرده بود، بنابراین تغییر در سیاست داخلی ایران می‌توانست دریچه امیدی برای آن‌ها ایجاد کند. سر دنیس راس، مدیر آموزشگاه مطالعات شرقی لندن در مصاحبه‌ای با روزنامه دیلی‌میل در سال ۱۳۰۸ ه.ش می‌گوید:«در ایران، تمایل ناچیزی نسبت به آزادی زنان -به طوری که ما آن را درک می‌کنیم-ابراز می‌شود و هرگاه در آداب و رسوم و سنن ایرانیان تغییری دست دهد، بسیار آهسته و با طول زمان، صورت خواهد گرفت.

در قاهره، پیشرفت‌های مهمی در مسائل آموزش و پرورش مشاهده کردم و با این وصف در زندگانی نسوان عرب، تغییرات محسوسی به چشم برنخورد. راست است که زنان بی‌حجاب در وادی نیل فراوانند. اما آن‌ها از بانوان مسلمان نیستند.» در عین حال او در مصاحبه با روزنامه آبزرور، از روی کارآمدن رضاشاه ابراز رضایت می‌کند:«ملک فؤاد و رضاشاه در مصر و ایران، مردان پرشور و روشنفکری هستند، و بی‌تردید نهضت جدید، دانشمندان مسلمان را به جوش و خروش درآورده است.»
کنگره نسوان شرق، اجتماعی است که برخی از زنان تغییرطلب در خاورمیانه راه‌اندازی کرده بودند تا هدف زنانگی مدرن را محقق کنند. اعضای این کنگره فمینیست‌هایی بودند که تلاش می‌کردند فرهنگ زنان مسلمان را تغییر دهند. اولین کنگره این جمعیت در بیروت برگزار شده بود و جالب توجه این است که چندسال پس از تاجگذاری رضاشاه، دومین کنگره آن در ایران در سال ۱۳۱۱ به سرپرستی نور حماده از بیروت، حنینه خوریه از مصر و فاطمه سعید مراد برگزار شد. در نشست مذکور، مقرراتی تصویب شد که نسبت به کنگره قبلی از صراحت بیشتری برخوردار است.

سنگ بنای ایجاد تقاضا برای مشارکت سیاسی-اجتماعی زنان در مصوبات این کنگره بنا گذاشته شده بود. پس از اینکه زنان به سطحی از تحصیلات و دانش می‌رسیدند، می‌بایست «حق انتخاب‌کردن و انتخاب‌شدن را از دولت تقاضا کنند»؛ لازم بود «مدارس اکابر نسوان در نقاط مختلف کشور تأسیس شود» تا هدف اصلی که همان تغییر در ذائقه زنان است محقق شود. هم‌چنین باید «اعزام محصّلات به خارجه، چنان‌که در ایران تصمیم اتخاذ شده است» عملی می‌شد.

درعین حال، این کنگره، دو مصوبه جالب توجه هم داشت:«خانم‌های شرقی باید از عادات و اخلاق غربی، آنهایی را که خوب و پسندیده است، اختیار کرده و بقیه را که مبنی بر هوا و هوس است، متروک دارند. فحشای سرّی ممنوع بوده و باید پلیس‌های زنانه برای کشف این‌گونه اعمال ایجاد شده، ممانعت به عمل آید و فحشای علنی محدود باشد.»(۱۰) این یعنی ایجاد یا تحمیل عادات غربی در میان زنان ایرانی. هرچه که بندهای قبلی این مصوبه عادی به نظر می‌رسد اما این دو بند نهایی پرده از خیلی از اغراض برمی‌داشت.

در دوره رضاشاه در کنار آموزش، تغییر در قوانین طلاق و ازدواج هم در دستور کار قرار گرفت؛ هرچند این تغییرات، چشم‌گیر نبود. 11 سومین چیزی که در دوره سلطنت او محقق شد برنامه کشف حجاب است. این کار قبل از هر چیزی از حمایت رسمی بین‌المللی برخوردار بود. «در ۱۰ سپتامبر ۱۹۳۰م/۸ شهریور ۱۳۰۹، یازدهمین مجمع بین‌المللی سازمان ملل[=جامعه ملل] آغاز به کار کرد که در آن، هشت نخست‌وزیر و بیست‌ودو وزیر امور خارجه شرکت داشتند. رفتار شرقیان در دستور کار این مجمع قرار گرفت. به دنبال آن در سال ۱۳۱۰ مجلس شورای ملی، قانون ورود کمیسیونی از طرف جامعه بین‌الملل را برای جلوگیری از تجاوز به حقوق زن در شرق، تصویب کرد. از این پس، نخستین سیاست‌گذاری‌های حکومت در زمینه کشف حجاب تحقق یافت.»(۱۲)

سیاست کشف حجاب رضاشاه نباید بدون چنین پشتوانه‌ای انجام گرفته باشد. در عین‌ حال، سازماندهی رسمی برای انجام این کار صرفاً به اقدامات دولتی محدود نشد. شمس پهلوی «کانون بانوان ایران» را با همکاری وزارت معارف راه‌اندازی کرد.«این اولین جمعیت زنان بود که با حمایت رسمی دولت شکل گرفت. مهم‌ترین وظیفه کانون بانوان، ایجاد شرایط مناسب برای ترک حجاب زنان بود. چنان‌که بدرالملوک بامداد که خود از اعضای هیئت مدیره کانون بانوان بود، می‌نویسد: ضمن سایر اقدامات، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه متدرجه پیشرفت می‌کرد. به‌ این طریق که زنان عضو جمعیت با راضی‌کردن خانواده‌های خود یکی به یکی به برداشتن چادر مبادرت می‌نمودند.»

۲-۲- اگر در دوره رضا‌‌شاه در برابر این تغییرات اجتماعی-فرهنگی مقاومت‌های بالنسبه سرسختانه‌تری شکل می‌گرفت، در دوره محمدرضاشاه از شدت چنین تقابلی کاسته شده بود. جالب‌تر آنکه بر تعداد انجمن‌های زنانه افزوده شده بود و هرکدام هدفی واحد را پیگیری می‌‌کردند. «وجه مشترک اغلب جمعیت‌های زنان، اعلام تأسیس کلاس‌های اکابر بود که در واقع، بهترین راه نفوذ در میان طبقات مردم به شمار می‌رفت. با تشکیل کلاس‌های فوق و یا کلاس‌های آموزش خیاطی، آرایش، قلاب‌بافی و… ، صاحبان اندیشه تجددگرایی به راحتی با اقشار مختلف ارتباط حاصل کرده، به تلقین و آموزش تفکرات خود می‌پرداختند. از جمله این جمعیت‌ها، جمعیت پرورش کودک(تأسیس ۱۳۲۵)، انجمن مبارزه با بی‌سوادی زنان(۱۳۲۵)، انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران(۱۳۲۵)، جمعیت شیروخورشیدسرخ بانوان (۱۳۲۸) و… بودند. …جمعیت‌هایی نیز با سرمایه‌گذاری کشورهای خارجی تأسیس می‌شدند و با همکاری زنان خارجی به فعالیت‌های داخل و خارج از کشور می‌پرداختند. باشگاه بین‌المللی زنان که به وسیله امریکایی‌ها و ایرانی‌ها تأسیس شده و وابسته به اتحادیه بین‌المللی زنان در امریکا بود و همسران سفیران برخی از کشورها به عضویت آن درآمده بودند، از این جمله بود.»

تعدّد این جمعیت‌ها منجر به تشکیل «شورای عالی جمعیت زنان» شد. این شورا «در اسفندماه سال ۱۳۳۷ به ریاست اشرف پهلوی تأسیس شد. هسته اولیه این جمعیت از سال ۱۳۲۲ با جلساتی که در منزل صفیه فیروز انجام می‌شد شکل گرفته بود. اما از این پس رقابتی تنگاتنگ بین دو خواهرِ به ظاهر خواهان حقوق زنان[=شمس و اشرف] قدم به عرصه نهاد و در پی فعالیت‌های گسترده‌تر در شهرستان‌ها و ایجاد شعبه‌هایی در نقاط گوناگون، جمعیت زنان ایران گوی مبارزه را از کانون بانوان به‌ در آورد و در اندک زمانی سردمدار مبارزات زنان گشت. این شورا با اتحاد ۱۷ جمعیت مبارزه زنان موجود در کشور به فعالیت پرداخت. …پس از مدتی این شورا به عضویت شورای بین‌المللی زنان درآمد و به تطبیق فعالیت‌های جمعیت‌های زنان در نقاط مختلف پرداخت. این شورا پس از هشت سال فعالیت، به دلیل عدم موفقیت منحل شد.»

پس از آن، سازمان زنان ایران با مدیریت اشرف راه‌اندازی شد و «بار دیگر مباحث مورد مناقشه‌ای چون حق طلاق زنان، نشستن زنان بر کرسی قضاوت و… بر سر زبان‌ها افتاد.»(۱۶) این سازمان، قانون حمایت از خانواده را در خرداد ۱۳۴۶ به تصویب رساند. هرچند گمان می‌رود که تصویب این قانون می‌توانست کمک بزرگی به احقاق حقوق زنان ایران باشد، اما حقیقت این است که «به منظور اجرای سیاست‌های جدید دنیای سرمایه‌داری و برای جلوگیری از رشد جنبش‌های آزادی‌بخش و با هدف هموارکردن راه نفوذ اقتصاد سرمایه‌داری، تدوین شده بود. قانون حمایت خانواده به منظور آزادکردن نیروی ارزانِ کار زن بود تا نیازهای جامعه‌ای با اقتصاد سرمایه‌داری را در صنایع مونتاژ و وابسته تأمین کند. از طرف دیگر، قوانین حمایت از خانواده که با شعار حقوق زن تدوین شد، بر بسیاری از جنبه‌های زندگی زنان ضربه زد و آنان را از مسیر واقعی خود منحرف ساخت.»

حمایت محمدرضاشاه از تغییر در وضعیت زنان ایرانی، محصور در قانون حمایت از خانواده و گسترش فعالیت‌های انجمن‌های زنانه نبود. مع‌الأسف باید گفت در حکومت او، به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی شده و کاملاً آشکار، قبح‌زدایی از فرهنگ و ارزش‌های بومی زنان ایرانی انجام می‌شد. نمونه‌ها زیاد است. «نشریه اطلاعات بانوان در یادداشتی با عنوان دختران ما و دختران دیگران نوشته بود: طی هفته گذشته یکی از زنان برجسته خارجی مهمان ما بود. در یکی از گفتگوهایی که دست داد صحبت به وضع دختران و پسران و میزان آزادی روابط دخترها و پسرها از یک طرف و پدران و مادران با فرزندانشان از طرف دیگر کشیده شد گویا یکی دو نفر از دختران در برخورد با این خانم خارجی گفته بودند که مادرانشان حتی گفتگوی تلفنی آن‌ها را کنترل می‌کنند و این نکته را به‌عنوان بزرگترین مشکل خود عنوان کرده بودند. بانوی خارجی که از این حرف در شگفت شده بود می‌گفت: دختر ۱۷ ساله من الآن در لندن تنها زندگی می‌کند. نگرانی و مشکل من این است که مبادا در مدتی که من در ایران هستم او حامله بشود و نداند برای از بین‌بردن یا حفظ بچه که در شکم دارد چه بکند.»

۳- بی‌اعتنایی به واقعیت زندگی زنان ایران در هیاهوی سیاست‌ورزی

اگر اقداماتی که در عهد پهلوی برای تغییر در وضعیت زنان ایران صورت گرفته بود، دلسوزانه و مآل‌اندیشانه بود، هستی اجتماعی آن‌ها می‌بایست با تحولاتی جدّی و حتی سریع مواجه می‌شد. در انجمن‌های زنان و در سیاست‌ورزی‌های گروه‌های مختلفی که در حکومت دو-پهلوی نقش‌آفرینی می‌کردند، حقیقت و واقعیت زن ایرانی چندان به چشم نیامده بود؛ سهل است که از اساس نادیده گرفته شده بود. در مقابل، آنچه که خود می‌خواستند تحت عنوان خواست زنان ایران پیگیری می‌کردند. الیز ساناساریان توضیحات مبسوطی در این‌باره داده است که خوانندگان را به کتاب او ارجاع می‌دهیم؛ اما فارغ از او، برخی گزارش‌های همان عصر گویای این ناهم‌ترازی است.

«آمارهای رسمی دولتی تأیید می‌کنند که زنان فقط ۱۳ درصد نیروی کار را تشکیل می‌دهند که این نسبت تا پایان برنامه پنجم یعنی در سال ۱۳۵۸ به ۱۵/۲ درصد خواهد رسید. زنان کارگر که به طور عمده در صنایع نساجی، پوشاک، قالی‌بافی و صنایع غذایی اشتغال دارند، از حقوق برابر با مردان برخوردار نیستند؛ قانون ناقص کار و قانون تأمین اجتماعی به درستی اجرا نمی‌شود؛ کارگران زن نصف تلاش مردان مزد دریافت می‌کنند؛ ساعات کارشان نامحدود است؛ تضمین شغلی ندارند؛ مرخصی قبل و بعد از زایمان با احتساب دستمزد، عملاً اجرا نمی‌شود؛ حتی مسکن متناسب ندارند؛ پزشک و ماما، بیمارستان، شیرخوارگاه و کودکستان و مدرسه برای فرزندان زنان زحمتکش نیست؛ …در آمارهای دولتی فقط آن گروه از زنان روستایی شاغل به شمار می‌آیند که با عنوان کارگر در مزارع دیگران به کار مشغولند و یا قطعه زمینی به ارث برده وشخصاً به کشت و زرع پرداخته‌اند. کارگران کشاورزِ زن مزدی کمتر از مردان دریافت می‌کنند و در پناه هیچ قانونی نیستند.»

منبع: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط