من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد …
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو …
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این …
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم …
منم واسه تو متاسفم که این همه مدت به من دروغ …
هومن از زندگی با حنانه خسته شده و میخواهد او را …
عاطفه به اجبار پدرش با مرتضی پسر عمویش نامزد میشود. اما …
پیرزن دلش نمیآید پسرش را در این وضعیت ببیند، همه چیزش …
بیبی نرگس دختری است که در نوجوانی به اجبار ازدواج کرده …
سهیلا برای درمان برادر بیمارش تصمیم به فروش زمینهایی میگیرد که …
ساغر تصمیم به جدایی از نامزدش گرفته و احساسات او را …
گوشی موبایل شده بود بلای جانش؛ باید هر طوری که شده …