به گزارش متادخت، عمره و امثابت رو به روی مصعب ایستاده بودند. هیچکدام حاضر نشده بودند از مختار برائت بجویند. مصعب نامه را که در دست داشت رو به روی آنها گرفت و گفت:
- خودتان ببنید عبدالله بن زیبر فرمان داده تا اگر از مختار برائت بجویید و بگویید که مختار کافر است هر دوی شما را آزاد کنم، حالا دیگر خودتان هستید که سرنوشتتان را به دست گرفتهاید.
امثابت نگاهی به عمره انداخت که با خشم به مصعب نگاه میکرد. تمام وجودش از ترس میلرزید رو به عمره کرد و گفت:
- مردن ما کاری را درست نمیکند با برائت جستن ما از مختار چیزی از مردانگی او کاسته نمیشود بیا به خودمان و بچههایمان رحم کنیم.
ام ثابت دست عمره را در دست گرفت، اما عمره دستاش را بیرون کشید گفت:
- من دروغ نمیگویم امثابت! تو هر کاری که میخواهی بکن.
امثابت جلوتر رفت و در مقابل مصعب ایستاد و گفت:
- من از مختار برائت میجویم. حتی اگر مرا دعوت به کفر کنید کافر میشوم چون اینجا پای شمشیر و جانم در میان است. من همینجا و با صدای بلند شهادت میدهم که مختار کافر است.
لبخند کریهی روی لبان معصب نشست. رو به عمره کرد و گفت:
- حالا نوبت توست کار را تمام کن.
- نه، والله! من هرگز از مختار برائت نمیجویم. همانا این شهادتی است که خدا روزی من کرده، یک مردن یک بیش نیست و بعد از آن در بهشت جاویدان خواهم بود و بر رسول خدا و علی مرتضی وارد خواهم شد.
عمره لحظاتی سکوت کرد و بعد محکمتر از قبل گفت:
- من آن زنی نیستم که دست از علی ابن ابی طالب بردارم و به غیر او بپیوندم.
عمره سر به آسمان بلند کرد و گفت:
- پروردگارا تو شاهد باش من از پیامبر تو و اهل بیتش متابعت میکنم و شیعه اهل بیت او هستم.
مصعب خشمگین به سربازانش اشاره کرد تا او را ببرند و بعد فرمان داد تا او را بیرون از کوفه به قتل رسانده و بدنش را قطعه قطعه کنند.
پیوست
عمره بنت نعمان خزرجی انصاری، همسر مختار ثقفی و دختر نعمان بن بشیر عامل یزید بن معاویه در کوفه بود. وی تا آخرین لحظات حیات، از همسرش حمایت کرد و سرانجام در سال ۶۷ قمری به همین سبب توسط مصعب بن زبیر به شهادت رسید.
- بیشتر بخوانید: بانو حُدیث (مادربزرگ امام زمان)