«موضوع زن» در نظام اندیشه‌ای شهید مطهری/ ماجرای مقالات استاد مطهری در نشریه زن روز

در امتداد ادبیات شهید مطهری، نقش‌آفرینی زنان اهمیت دارد. ایشان به اصل این مسئله اشاره کرده‌اند که عاطفه، حس و خیال در زن غنی است. اگر عاطفه، حس و خیال در زن غنی باشد، توان هنری روایت زن زیاد است؛ همان‌گونه که حضرت زهرا(س) ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به‌خوبی تبیین می‌کند.

به گزارش متادخت، استاد شهید مرتضی مطهری از معدود اندیشمندان اسلامی معاصر است که درباره موضوع زنان آثار متعددی را به یادگار نهاده است. به بهانه سالروز شهادت شهید مطهری پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین «امین اسدپور» مدیر اندیشکده ضحی به بررسی نظام اندیشه‌ای شهید مطهری دربارۀ زن پرداخته است.

مشروح این گفت‌وگو در ادامه از نظر می‌گذرد.

*با نگاهی به آثار شهید مطهری متوجه می‌شویم دغدغۀ هویت و حقوق زن در آثار مختلف ایشان که در طول عمرشان نگاشته‌اند، برجسته و پررنگ است. سؤال این است که این دغدغه از کجا سرچشمه گرفته است؟ چه نسبتی میان این دغدغه و شرایط اجتماعی وجود دارد؟ چه نسبتی میان این دغدغه و مبانی فکری و اندیشه‌ای شهید مطهری وجود دارد؟

-بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انه خیر ناصر و معین .یاد و خاطرۀ استاد شهید آیت‌الله مرتضی مطهری و روز معلم را گرامی می‌داریم. امید داریم امت اسلامی و جامعۀ ما روز‌به‌روز ان‌شاءالله به آرمانی که ایشان ترسیم کردند و اهداف عالیه‌ای که مدنظرشان بود نزدیک‌تر شود و انشاالله در نسل فعلی نخبگان و فرهیختگان، نظایری برای استاد مطهری تربیت شود؛ چراکه به‌شدت به چهره‌هایی چون شهید مطهری نیاز داریم.

سؤال را اینگونه آغاز می‌کنم که یکی از ویژگی‌های شخصیتی شهید مطهری، مسأله‌مندی ایشان است. نکته‌ای که امروزه نیز به میزان زیادی به این روحیه و شخصیت‌ها احساس نیاز می­‌کنیم.

شخصیت‌هایی که مماس با مسائل عینی حیات اجتماعی باشند و بتوانند در تماس با مسائل عینی، دیدگاه ذهنی و فضای نظری خودشان را شکل بدهند و رقم بزنند. وقتی نظریه از درون عینیت می‌جوشد، به‌خودی‌خود امتداد، تحقق و عینیت‌یافتن آن نزدیک‌تر به واقع است. به همین دلیل معتقدم یکی از ویژگی‌های شهید مطهری مماس‌بودن با مسائل عینی و مسأله‌مندی است؛ به این معنا که ایشان دغدغۀ حل مسأله عینی را داشت. به همین دلیل شهید مطهری فقط متفکر فرهیختۀ تئوریک و نظریه‌پرداز نیست، بلکه افزون بر این‌ها، مصلحی اجتماعی است و روحیۀ اصلاح‌گری ایشان دقیقاً از مسأله‌مندی، مماس‌ بودن با مسأله‌های عینی و دغدغۀ حل مسائل عینی تراوش می‌کند.

یکی از مسائلی که به نظر می‌رسد برای شهید مطهری واقعاً جدی بوده است، مباحث پیرامون زنان از قبیل نظام حقوق زن، جایگاه زن در کیان خانواده و اجتماع است که به گونه‌های مختلف در آن دوره پیرامون حقوق زن شکل می‌گرفته است. برای جواب به اینکه خاستگاه تاریخی و اجتماعی این مسأله چیست، باید تا حدودی به عقب‌تر بازگردیم و دورۀ تجدد جهان اسلام را مطالعه کنیم. در دورۀ تجدد جهان اسلام، فضای روشنفکری تجددخواه ایرانی بسیاری از مفاهیم را به شکل ناقص یا منقطع از پایگاه‌های معرفتی غرب ترجمه کرد و ترجمه‌ها تبدیل به مطالبۀ عمومی شد. اوج مطالبۀ عمومی در دورۀ مشروطه به وجود می‌آید و وقایعی که بعد از دورۀ مشروطه حادث می‌شود.

به نظر شهید مطهری آنچه به گونۀ ناقص یا منقطع در موضوع و موضوع زن از تراث معرفتی غرب وارد کشور و جامعۀ ما به شکل تجددخواهانه شده است، این قسمت ماجراست که اساساً عدالت در حقوق افراد جامعه و حقوق اصناف مختلف اجتماعی در تساوی معنا پیدا می­‌کند. بله اصل تفکر حق‌محوری و حق بشریت و مردم با این مفهوم مدرن خودش در دورۀ تجدد و مشروطه در ادبیات روشنفکری ما تولید شد؛ ولی متجددان وطنی به تبعیت از اندیشمندان غربی عدالت در حقوق را بهره‌مندی مساوی از ظرفیت‌ها و مزایا و حقوق اجتماعی در نظر گرفتند. بستر منقطع و ترجمه‌شدۀ ناقص از پایگاه‌های حکمی – معرفتی غرب، مطالبه را در موج اجتماعی ایجاد کرد که حقوق زنان باید مساوی با حقوق مردان باشد. این مسئلۀ متجددی است که کم‌کم در دوران روشنفکری و مشروطه‌خواهی به وجود می‌آید.

موضوع تساوی در حقوق و برابری در نقش‌آفرینی زنان در دورۀ مدرنیزاسیونی که اواخر قاجار شروع شده و در دورۀ پهلوی اول خیلی اوج گرفت، در قالب جریان‌های حقوق زنان، فمینیستی، کانون زنان و … شکل می‌گیرد؛ البته آغاز اینگونه جریان‌ها از اواخر دورۀ قاجار است. متفکران این جریان‌ها یعنی همان‌ کسانی که اواخر دورۀ قاجار این اندیشه را طرح می‌کنند، در دورۀ رضاخان وزرای ارشد کابینۀ فروغی می‌شوند؛ بنابراین در کابینۀ فروغی این مطالبه در رده‌های بالای حاکمیت شکل می‌گیرد.

بعد هم در بدنۀ اجتماعی روشنفکران، تحصیل‌کردگانی که نوعاً در آن دورۀ زمانی در غرب تحصیل می‌کردند و باز می‌گشتند، مطالبات را شکل می‌دهند و در قالب بعضی کانون‌ها و محفل‌های زیرزمینی یا محفل‌های مخفیانه مطالبه می‌کنند. در نشریات این دوره به‌شدت این بحث‌ها و مطالبات نمایان است؛ یعنی هم در نشریات دورۀ مشروطه و هم در دورۀ پهلوی که اوج آن در قانون یکسان‌سازی البسه و بعد هم با کشف حجاب و امثال اینها رقم می‌خورد مساله تساوی زن و مرد کاملا مشهود است. این مسائل تا دوران شهید مطهری ادامه داشت.

از سوی دیگر طیف سنتی و متحجری در جامعه ایرانی وجود داشتند که روحیۀ زن‌ستیزانه در ادبیات‌شان جاری بود؛ این ادبیات می‌توانست برآمده و حاصل از برخی روایات باشد و در سطح دیگری برای آن فلسفه طرح شده بود و در ادبیات فلسفی و حکمی و حکمت اخلاق و بحث‌های اخلاقی جا افتاده بود که اساساً زن در رتبۀ مرد نیست و ویژگی‌های فصل ممیز انسان در زنان وجود ندارد یا ضعیف‌تر و کمتر است. اوج اینگونه برداشت‌ها در آثار و ادبیات بعضی از فلاسفه دیده می‌شود؛ مثلاً ملا هادی سبزواری ذیل «حاشیه اسفار» تعبیری دارند که برعکس اصل تعبیر «اسفار» که دو پهلو و قابل توجیه و تأویل است زن‌ستیزی را به‌روشنی نشان می‌دهد؛ او زنان را حیواناتی می‌داند که در کالبد انسانی آفریده شده‌اند تا جاذبۀ جنسی برای مرد به وجود آید و شهوت جنسی مرد را تأمین کنند.

در کنار این دو روی سکه تجدد و تحجر مساله ظلم تاریخی به زن را نیز باید ضمیمه کرد. ردپای این ظلم را از دوران باستان می­توان جست و جو کرد. این زن ستیزی تاریخی در ایران و عرب جاهلی و حتی در حکومت­های مختلف اسلامی هم کم‌وبیش ظلم تاریخی به زن قابل ردیابی است.

همۀ آنچه گفته شد، شهید مطهری را دربارۀ زنان مسأله‌مند کرده است؛ اما آن چیزی که بیش از همه این مسأله را برای ایشان برجسته می‌کند، بحثی است که دربارۀ حق انتخاب و انتخاب‌شدن زنان در قانون انجمن‌های ایالتی در دورۀ پهلوی دوم رقم می‌خورد. به نظرم شروع این دغدغه از آنجا برای استاد مطهری شکل می‌گیرد. واکنش این قضیه در جامعۀ حوزوی، تحریم حضور زنان در انتخابات است و بسیاری از بزرگان و مراجع و حتی امام (ره) حکم به حرمت حضور زنان دادند.

این بهانه سبب شد نشریات روشنفکری دورۀ پهلوی دوم کاملاً هجمه و حمله‌ای را دربارۀ مسألۀ حقوق زن در اسلام آغاز کنند که اوج آن در نوشتار چهل‌ماده‌ای است که ابراهیم مهدوی زنجانی در نشریۀ «زن روز» می‌نویسد. در این نشریه مقالات در چهل ماده تنظیم می‌شود که هدف آن تعریف حقوق مدرنی برای زنان است و کاملاً جبهۀ ضداسلامی و ضدفقهی دارد.

بعد از این ماجراها شهید مطهری شروع به مباحثه می‌کنند و اصرار دارند در همان نشریۀ «زن روز» و همان ستونی که مقالۀ مهدوی انتشار یافته است، مقالۀ ایشان نیز منتشر شود؛ بنابراین با اصرار خود استاد در همان ستون مقالۀ ایشان منتشر می‌شود تا همۀ کسانی که مقالۀ مهدوی را خوانده‌اند، ملزم به خواندن پاسخ استاد نیز شوند. از اینجا یادداشت‌های اولیۀ «نظام حقوقی زن در اسلام» تدوین می‌شود.

شهید مطهری در کتاب «نظام حقوقی زن در اسلام» قصد دارد مرزگذاری خودش را با جریان‌های پیش‌گفته مشخص کند؛ یعنی طیف متحجر و سنتی که اساساً زن را حتی انسان نمی‌داند و با طیف طرفدار ظلم تاریخی به زن که عدالت را در تساوی معنا می­کنند. ایشان در بخش‌هایی از کتاب، ارجاعاتی می‌دهند که در غرب مدرن چه ظلم‌های تاریخی به زنان شده است. به همین دلیل در برخی موارد با فلسفۀ اسلامی و فقه سنتی زاویه پیدا می‌کند.

از سوی دیگر شهید مطهری با جریان تجدد و روشنفکری داخلی هم مرزهای خودش را مشخص می‌کند که آن‌ها فقط ادا و اطوار روشنفکری را در می‌آورند و نه حقیقت روشنفکری. از سوی سوم با اندیشۀ تجددی غرب مدرن هم زاویۀ خودش را مشخص می‌کند. شهید مطهری در میانۀ تجدد روشنفکری و تحجر سنتی حوزه و فرهنگ جامعۀ ایرانی، نظام حقوق زن در اسلام را از منظر فلسفی و حکمی خودشان صورت‌بندی می‌کند. این همان مسئله‌ای است که شهید مطهری با آن مواجه است؛ فارغ از اینکه نظام پیشنهادی خودشان در‌این‌باره چیست.

*نکته‌ای که در سخنان جنابعالی بود که آن را تکمیل کنم. ظاهراً در یک بازۀ زمانی دوماهه، مسألۀ انجمن‌های ایالتی و ولایتی  و «انقلاب شاه و مردم» و پروژۀ «آزادمردان و آزادزنان» دومرتبه از سوی مراجع و به‌ویژه امام (ره) فتوای حرمت می‌گیرد.

این فتواها ذهنیتی را به وجود می‌آورد که بدنۀ عمومی حوزه با طیف سنتی‌ها همراه است. شهید مطهری قصد دارد مرزگذاری کند نسبت به اینکه دست‌کم اندیشۀ طیف نواندیشانی که شاگردان امام (ره) هستند، با طیف سنتی حوزه متفاوت است.

*پاسخ امام (ره) به استفتاء نسبت به رفراندوم شاه و مردم هم این مرزگذاری را نشان می­‌دهد. سؤال دوم این است که سؤال اصلی شهید مطهری دربحث زن چیست به بیان دیگر سئوالی که شهید معتقد بود اگر بدان پاسخ داده شود  مسائل دیگر مرتبط با هویت و حقوق زن حل خواهد شد، کدام است؟ 

-یکی از ویژگی‌های خوب شهید مطهری که به نظرم در بحث زنان نیز قابل رهگیری است، تلاش برای مرز بندی میان مسئله‌های واقعی فرهنگ و جامعه -که در نظام معرفتی، نظام حکمی و ساختارهای دانشی با آن‌ها مواجه می‌شویم و باید بدان‌ها پاسخ دهیم- با مسأله‌هایی است که در اندیشۀ روشنفکری یا اندیشۀ سنتی و حتی اندیشه‌های ذهن عوامانۀ جامعه ممکن است مطرح بشود.

ایشان حتی ذهنیت اجتماعی حاصل از نگاه ساده‌انگارانه و عوامانۀ جامعه را مسألۀ حقیقی نمی‌داند، هرچند جامعه این را مسأله بشناسد. اینجاست که نقش مصلح‌بودن و اصلاح‌گری معنادار می‌شود. در حقیقت روشنفکر مصلح باید بتواند در مسأله‌های کف جامعه نیز تمییز ایجاد کند؛ برای مثال جایی که فکر می‌کنیم مسأله‌ای فوری و از نان شب واجب‌تر است، تشخیص دهد مسألۀ اکنون نیست و مسألۀ از نان شب واجب‌تر چیزی دیگر است. مصلح اجتماعی باید بتواند این مسأله را به عوام و حتی نخبگان و روشنفکران در لایه‌های مختلف اجتماعی منتقل کند.

مسأله‌ای که جریان روشنفکری و جریان فمینیستی دربارۀ زنان ایران مطرح می‌کند، تساوی و برابری حقوق و حضور اجتماعی، کار و شغل زنان در جامعه و … است؛ اما نکته‌ای که شهید مطهری در بحث زنان مسأله می‌داند، این است که در نظام کلان حیات اجتماعی و نظام تمدنی باید جایگاه حقیقی زن، نقش‌آفرینی و شرایط طبیعی و تکوینی زن را مشخص کنیم. به عبارت دیگر مبنایی‌ترین لایه‌ای که شهید مطهری در بحث زنان با آن مواجه است، هویت زن از منظر پایگاه فلسفی و انسان‌شناختی است؛ یعنی اساساً زن در پایگاه فلسفی و انسان‌شناختی ما چیست؟ چه هویتی دارد؟

بنا بر هویتی که در نگاه فلسفی و انسان‌شناختی تولید می‌شود، در نظام حقوقی و هنجاری امتداد پیدا می‌کند که در نظام حقوقی مسئلۀ زن تعیین تکلیف شود و همچنین در نظام هنجاری جایگاه زن مشخص گردد. در اینجاست که صف‌بندی‌هایی ایجاد می‌شود؛ از قبیل ظلم تاریخی به زن، انسان‌نپنداشتن زنان، یکسان‌انگاشتن زن و مرد و …. که همۀ این‌ها از اینجا به دست می‌آید که در لایۀ انسان‌شناسی ما اساساً زنان را چگونه تعریف می‌کنیم؟ چه نقش و کارکردهایی برای زن در نظام اجتماعی متوقع هستیم؟

در پاسخ به این دو سؤال باید گفت شهید مطهری برخلاف رویۀ فلاسفه و برخی از فقهای سنتی در بحث هویت زن اصرار دارد که زن اساساً انسان است و از این منظر هیچ تفاوتی با مرد ندارد؛ این لایۀ انسان‌شناختی دال بر اشتراک زن و مرد در انسانیت نقطه کانونی صف‌بندی متفکران انقلاب اسلامی از امام تا علامه طباطبایی و حتی روشنفکران دینی آن زمان مثل آیت‌الله طالقانی، محمدتقی شریعتی، علی شریعتی و … با تفکر سنتی و متحجر است که زن را در زمره انسان وارد نمی­کند.

شهید مطهری می‌گوید از آنجا که اصل هویت انسان و کمالات و استعدادهای انسانی بین زن و مرد برابر است، پس سرّ تفاوت‌ها چیست؟ آیا اساسا تفاوتی نیست؟ یا اگر هست، تفاوت‌ها در هویت انسانی کجا خودش را نشان می‌دهد؟ ایشان برای ملموس‌کردن بحث، تفاوت‌های طبیعی زن و مرد را بحث و بررسی می‌کند و صدق تفاوت‌های طبیعی را در ابعاد جسمانی زن و مرد قرار می‌دهد. ایشان می‌گوید در اندام‌واره‌های جسمانی و حتی هورمون‌های درونی زن و مرد تفاوت وجود دارد؛ اگر این تفاوت را پذیرفتیم که انسان در حقیقت «جسمانیة الحدوث» است، بنابراین جسم زن و مرد تفاوت‌های جدی دارد و این تفاوت‌ها در حرکت جسمانی زن و مرد، تفاوت در احساسات، روحیه‌ها و شاکله‌های شخصیتی آنان به وجود می‌آورد. ممکن است سؤال شود این تفاوت‌ها به چه دلیل است؟ سرّ این تفاوت‌ها در تکوین عالم چیست؟ شهید مطهری سرّ تفاوت‌ها را به خانواده متصل می‌کند و معتقد است در نظام حیات اجتماعی مطلوب، خانواده همان سلول و عنصر اصلی تشکیل اجتماع است؛ در حقیقت پایه‌ای‌ترین ساختار اجتماعی که جامعه را تعین می‌بخشد، ساختار اجتماعی خانواده است. ساختار اجتماعی خانواده نقش مکمل و تکامل‌بخش برای زن و مرد دارد؛ بنابراین تفاوت‌ها به این دلیل است که ابعاد وجودی خانواده را با هم تکمیل کند. هر کدام از مرد و زن، آورده‌های ویژه‌ای برای خودشان دارند؛ نیز اشتراک‌های جدی وجود دارد که هم‌افقی، هم‌معنایی و تکامل را تصحیح می‌کند؛ بنابراین خانواده و نظام آن برای شهید مطهری یک اصل و مبنا از گزاره‌های نظام‌ساز می‌شود. اینجاست که هم تفاوت‌های طبیعی منطق پیدا می‌کند و هم متناسب با هدف که تشکیل خانواده است، تفاوت‌های طبیعی صورت‌بندی می‌شود و معنا پیدا می‌کند.

البته شهید مطهری بحث تفاوت‌ها در «جسمانیة الحدوث» بررسی کرده و به «روحانیة البقاء» امتداد نداده است؛ به نظرم اگر این مسئله تا روح امتداد می‌یافت، ظرفیت بحث‌های ایشان فراتر از این می‌رفت. بنابراین امتداد هویت زن از حیث انسان‌شناسی و هستی‌شناختی برای تفاوت‌های حقوقی، تکالیف تفاوت‌ها و نقش اجتماعی و خانوادگی مبنا قرار می‌گیرد.

*شهید مطهری یک منظومۀ فکری و نظریه‌ای دربارۀ زن دارد. مراد از نظریه، قالب یکسان و استانداردی که علوم اجتماعی و علوم انسانی به آن اشاره می‌کنند نیست؛ یعنی اینگونه نیست که حتما باید عناصر مفهومی ویژه­ای باید در تمام نظریه‌ها وجود داشته باید تا بتوان بدان نظریه گفت چه اینکه تفاوت در پایگاه معرفتی به تفاوت در عناصر نظری نیز منتهی خواهد شد به عبارت دیگر هدف ما در اینجا شناخت جهان ذهنی شهید مطهری و صورت‌بندی مفهومی است که ایشان بر اساس مبانی و مبادی به آن رسیده بودند. سؤال این است که لایه‌های منظومۀ فکری شهید مطهری چیست؟ در حقیقت لایه‌های منظومۀ فکری معنای دومی بود که از نظام در نظر گرفتیم. نکتۀ دیگر اینکه گزاره‌های نظام‌ساز و تعیین‌کننده از کجا شروع می‌شوند؟ جنابعالی فرمودید زن در نگاه شهید مطهری یک انسان است و این نگاه انسان‌شناختی در مسئلۀ حقوق و تکالیفش نسبت به خانواده و اجتماع و … امتداد پیدا کرده است؛ اما به عقب‌تر بازگردیم؛ یعنی از جایی که فلسفۀ شهید مطهری شروع می‌شود و نوع نگاهی که ایشان به صیرورت تاریخ و عالم دارند، انسان را کجا می‌بینند؟

-شهید مطهری در نگاه حکمی و فلسفی خودشان، رئالیست و به‌شدت واقع‌گراست؛ به همین دلیل فضای فلسفی خود را از واقع‌گرایی آغاز می‌کند. ما در فلسفۀ اسلامی واقع‌گرایی را به توحید متصل می‌کنیم. یکی از نکاتی که شهید مطهری و سایر متفکران انقلاب اسلامی بر روی آن تمرکز داشتند، این است که اساساً در عوالم هستی و از جمله جهان‌های انسانی و نظام‌های معنایی که انسان خلق می‌کند، اگر توحید تسری و جریان پیدا کند، ما دربارۀ حرکت تاریخ و هستی یک نگاه تکاملی پیدا می‌کنیم؛ یعنی در کلیت نگاه فلسفۀ تاریخ و فلسفۀ وجود، تکامل در آن نهفته است؛ در حقیقت از مبدئی آفریده شده‌ایم، به تعبیری دیگر در قوس نزول هستی تنزل پیدا کردیم تا اینکه از پائین‌‎ترین مرتبه عالم دوباره بتوانیم قوس صعود و تکامل و تعالی وجودی را طی کنیم. بنابراین هم مبدأ و هم منتهی، کمال و واقعیت مطلق است. امری که قرآن کریم با تعبیر «انا لله و انا الیه راجعون» به آن اشاره می­کند.

اگر این مسأله را در نظام فلسفی اساس قرار دهیم، اصل هستی و اصل عالم در نگاه توحیدی مبتنی بر تضاد، تنازع و بقا نیست، بلکه مبتنی بر زوجیت تکاملی است. زوجیت تکاملی در فلسفۀ توحیدی کاملاً معنا پیدا می‌کند برعکس فلسفه غرب که تمام دوگانه­های عالم را تضادی می­بیند. فلسفۀ غرب چه در اندیشه‌های فلسفه‌های یونان باستان یا در اندیشه‌های فلسفی مدرن غرب، کاملاً مبتنی بر این دوگانه‌سازی‌هاست؛ مثل ذهن و عین، ماده و معنا، ایمان و عقل، خدا و بشر و … . اندیشۀ تضاد از الهیات غرب سرچشمه می‌گیرد و در اندیشۀ فلسفی‌شان امتداد پیدا می‌کند.

اگر فلسفۀ توحیدی را لحاظ کنیم، اساساً در اصل هستی و فلسفۀ حرکت و تاریخ، رو به تعالی و تکامل‌بودن را لحاظ می‌کنیم و تمام اجزای عالم در یک پیوستار به ‌هم ‌مرتبط و متصل به سمت کمال حرکت می‌کنند؛ این همان نگاه هستی‌شناسی محضی است که در ورای این قضیه وجود دارد. همین نگاه هستی‌شناسانه در انسان‌شناسی اندیشمندان اسلامی از جمله شهید مطهری تبلور پیدا می‌کند.

در لایۀ انسان‌شناسی می‌خواهیم بگوییم انسان تنها موجودی است که از مبدأ اول هستی تمام این مراتب را می‌تواند طی کند و تنزل پیدا کند و تمام این مراتب را می‌تواند تعالی پیدا کند؛ نیز انسان تنها موجودی است که می‌تواند هم در قوس نزول عالم هم در قوس صعود عالم همۀ تعین‌ها و مراتب را دارا باشد. به همین دلیل انسان اشرف مخلوقات است و به فرمودۀ خدای متعال: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ». در این فضا شهید مطهری می‌گوید انسان از جسم خاکی یا برای مثال نطفۀ مادی جسمی آغاز می‌شود تا اینکه به تعالی روح مجرد انسان می‌رسد که روح مجرد در مراتب هستی وجود دارد؛ ممکن است در اعلی علیین عالم و در لیلۀ معراج  باشد و ممکن است در حضیض جهنم و اسفل سافلین و درک آخر جهنم باشد؛ در حقیقت این هم روح مجرد است که تکاملش سیر نزولی دارد.

بنابراین انسان به طور کلی موجودی است که تمام مراتب کمال را می‌تواند طی کند. دربارۀ تفاوت‌ها گفتیم ریشه در جسم دارد؛ اما در جسم باقی نمی‌ماند، بلکه به روحیه، احساسات، شکل‌گیری شاکلۀ اخلاقی و تربیتی فرد هم منجر می‌شود. پس حرکت انسان، حرکت فردی محض نیست، بلکه حرکتی است که نیاز به دیگری، اعتبارات اجتماعی، ساخت معنای جمعی، ساخت فرهنگ و …. دارد.

انسان اساساً اجتماعی آفریده شده است؛ البته نه مثل زنبور عسل، بلکه به این معنا که نیازهایی درون انسان تعبیه شده است که جز با رابطۀ با دیگری آن نیازها تأمین نمی‌شود، از جمله نیاز به تشکیل خانواده. نیازهایی که به طور کلی اجتماعی هستند، در وجود انسان هست؛ بنابراین انسان اجتماعی آفریده شده است. ممکن است کسی بگوید به نیازهای اساساً اجتماعی نیاز ندارد و در کوه‌ها زندگی کند که این مسئله منافاتی با اجتماعی‌بودن انسان به طور کلی ندارد. اما انسان بر اساس نیازهای طبیعی و فطری که در وجودش نهفته است، اساساً اجتماعی آفریده شده است. در آفریده‌شدن اجتماعی انسان، شهید مطهری به نقش خانواده تأکید می‌کند و آن را برجسته می‌نماید؛ یعنی شکل‌گیری اجتماعی‌شدن و روند اجتماع‌پذیری را طی‌کردن برای نخستین بار در خانواده شکل می‌گیرد؛ چه برای زن و شوهر و چه برای فرزندان که در این بستر اجتماعی متولد می‌شوند، رشد می‌یابند و تربیت وجودی‌شان را طی می‌کنند. بنابراین خانواده به‌شدت برای شهید مطهری در جایگاه سلول بنیادین حیات اجتماعی اهمیت پیدا می‌کند.

شهید مطهری متناسب با نگاه انسان‌شناسانه که به اصل اجتماعی‌شدن و اصل خانواده منتهی می­شود حیات اجتماعی طیبۀ اسلامی را صورت‌بندی کرده‌ است. با توجه به تکاملی که انسان طی می‌کند، ممکن است سؤال پیش آید که آیا مراتب تکاملی که مرد و زن می‌توانند طی کنند، یکسان است؟ شهید مطهری قائل به یکسان‌نبودن است؛ البته در بُعد فردی مثل معنویت، ایمان، احساسات، عواطف، حتی اتصال عرفانی با حضرت حق و …، شهید مطهری قائل به این است که تفاوتی بین زن و مرد نیست، بلکه حتی زنان به دلیل عاطفی‌بودن و غلبۀ احساسات و عواطف، ظرفیت کشف شهود و عرفانی‌شان بیشتر از مردان است.

در کنار جنبۀ عرفانی، معنوی و درونی تکامل فردی زن، جنبه­ای هم برای نقش‌آفرینی اجتماعی مرد وجود دارد که شهید مطهری این مسئله را در تکامل وجودی مردان مؤثر می‌داند؛ اما زنان در این قسمت نمی‌توانند باشند. بنابراین در مسائلی مثل امامت امت، بعث به معنای نبی یا امام یا ولایت اجتماعی جامعه، با وجود اینکه استاد مطهری می‌گوید در تکامل وجودی آن ولیّ مؤثر است، ویژۀ مردان است؛ یعنی سفر سوم و چهارم از «اسفار اربعه» عرفا با خوانش عرفان اجتماعی آیت‌الله شاه‌آبادی و امام (ره) مختص به مردان است. اما وقتی به این مسئله می‌رسیم، دوباره مسئلۀ نقص زن مطرح می‌شود؛ حال آنکه گفتیم زن با هویت انسانی یکسان است و می‌تواند تمام مراتب تکامل را مثل مرد طی کند؛ اما باز هم در امامت امت و ولایت و تکامل وجودی که بر اثر امامت و ولایت اجتماعی حاصل می‌شود، بین زن و مرد فرق گذاشته می‌شود.

شهید مطهری دربارۀ این فرق می‌گوید این تفاوت به دلیل تفاوت طبیعی و جسمانی است که در حدوث زن و مرد وجود دارد و حیات دنیوی و اجتماعی این‌ها را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد؛ بنابراین به طور طبیعی حیات دنیوی و اجتماعی باید در حیات معنوی و بعد الموت و بعد الدنیا هم اثر بگذارد؛ پس اولا ریشۀ این فرق‌گذاشتن در تفاوت‌های جسمانی است. نکتۀ دوم اینکه آیا فرق‌گذاشتن بین مرد و زن به این معناست که در مراتب پس از مرگ و بهشت و جهنم، آیا زنان به جایگاهی که مردان اولیای الهی طی کرده‌اند، خواهند رسید؟ به این مسئله شهید مطهری با روایات «جهاد المرأة حسن التبعل»، «جهاد المرأة فی بیتها» پاسخ می‌دهد؛ یعنی ارزش حفظ کیان خانواده و استقرار نظام خانواده، اثری برای جامعه و انسان دارد که برای شارع نیز مهم است و به آن اهتمام دارد از همین رو تکامل امامت و امت را با «حسن التبعل»، خانه‌داری و …. جبران می‌کند؛ جبران به معنای اجر و پاداش اخروی.

بنابراین هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و شکل‌گیری شاکلۀ دیدگاه و نظریۀ اجتماعی شهید مطهری که خانواده بنیان آن است  زیربنایی است که مسائلی حقوقی و فقه روبنای آن در صورت‌بندی نظری هستند.

در تفاوت‌های فقهی و حقوقی مسئلۀ زنان، شهید مطهری به گونۀ پسینی با ادبیات دینی مواجه می‌شود؛ یعنی کاملاً مواجهه‌ای درون‌فقهی است. البته تلاش می‌کند حکمت تشریع شارع و حکمت حقوق و تکالیف مجعول شارع را بیان کند؛ اما همان حکمت‌ها را درون‌دینی استدلال می‌کند. در حقیقت ایشان پذیرفته است شارع حکیمی داریم که اگر اصل تشریع او با ادلۀ معتبر اثبات شود، وجوب تبعیت دارد و تابع آن هستیم و تعبد داریم؛ ولی منافی با عقلانیت و تعقل نیست و تلاش می‌کنیم وجه عقلانی آن را نیز بدانیم و توجیه کنیم؛ به همین دلیل شهید مطهری مسائلی چون ارث، حق تعدد زوجات، حق طلاق و …. را درون‌دینی بحث می‌کند.

گفتنی است در سنت فقهی به دلیل ظلم تاریخی به زن و شرایط نابسامان اجتماعی که جوامع هم در عصر صدور روایات دورۀ معصومین و هم در عصر فقاهت فقها داشته‌اند، بازنگری جدی در موارد فقهی نیاز است؛ یعنی معلوم نیست قواعد برآمده از دانش فقه مسلّم شرعی باشد، بلکه ممکن است برخی از این‌ها یقینی نباشد و با بررسی ادله بدانیم استدلال محکمی ورای آنها وجود ندارد؛ بنابراین اینجا اصل حاکم می‌شود که اصل اشتراک در حقوق و تکالیف به دلیل اشتراک انسانی است و تفاوت‌ها نیاز به دلیل دارد. اگر انسان در زن و مرد مشترک است، اصل بر اشتراک حقوق و تکالیف است و تفاوت‌ها نیاز به دلیل دارد. اگر ادله مخدوش بود، باید به اصل اشتراک برگردیم که همان تساوی در حقوق و تکالیف است. پس هم در ادله می‌توان بازخوانی و مناقشه کرد و هم در برداشت فقهی فقها که اگر یقینی نیست، در ادله بازنگری می‌کنیم؛ حتی اگر یقینی هم برداشت شده باشد، باز هم باید فضای صدور روایات را بررسی کنیم که بر اساس «قضیة فی واقعة» و قضیۀ شخصیه و خارجیه متناسب با آن عصر بوده است یا خطاب کلی و قانونی بوده است که برای امروز هم تکلیف‌ساز است و مشروعیت دارد.

*سؤال آخر دربارۀ دو روی یک سکه است؛ یک روی آن ظرفیت‌های اندیشۀ شهید مطهری برای امروز ماست؛ روی دیگر آن خلأهای اندیشۀ استاد برای پاسخ به مسائل امروز است که به بخشی از آن ذیل گفتارهای فقهی اشاره کردید. با توجه به اینکه شرایط امروز دوباره بازگشتی به شرایط ابتدای انقلاب به لحاظ ظاهری دارد و در معنا با هم متفاوت هستند.

-به نظرم اگر ادبیات و اندیشۀ شهید مطهری به‌درستی صورت‌بندی و تبیین شود، هنوز هم جاذبه دارد، بلکه هنوز آرمانی است که باید به سمت تحقق آن پیش برویم. اما بسیاری از متفکران و اندیشمندان ما به طور کلی شهید مطهری را منظومه‌وار درک نمی‌کنند و اگر هم اینگونه بدانند، نظام این منظومه و ملاک‌ها و قواعد را کشف نمی‌کنند. برای مثال در روزهای اخیر جلسات بسیاری دربارۀ اندیشۀ شهید مطهری دربارۀ هویت زن، مسألۀ حجاب، حقوق زن در اسلام، نقدهایی بر مسألۀ حجاب و پاسخ شهید به نقدها و …. با نگاه انتقادی برگزار شده است؛ ولی متأسفانه وقتی به اصل قضیه می‌نگریم، متوجه می‌شویم اینان حتی یک دور تمام آراء و نظریات شهید مطهری دربارۀ هویت زن و مسائل مرتبط با مسألۀ زن را مطالعه نکرده‌اند؛ یعنی آثاری مثل «نظام حقوقی زن در اسلام»، «مسألۀ حجاب» و «نقدهایی به مسألۀ حجاب» دیده نشده است؛ چه اینکه مجموعه‌ای از یادداشت‌های انباشتۀ شهید مطهری در هفده جلد «یادداشت‌ها» را مطالعه کنند و چه اینکه یادداشت‌ها و آثار را در بستر اجتماعی و تاریخی دهۀ چهل و پنجاه بررسی کنند یا مقاله‌ای که شهید مطهری بعد از پیروزی انقلاب دربارۀ زنان نگاشته‌اند.

ایشان بعد از پیروزی انقلاب مقاله‌ای با عنوان «نقش بانوان در انقلاب اسلامی» نگاشته‌اند که بی‌نظیر است و تطور ایشان را در مسئلۀ زن به‌خوبی نشان می‌دهد؛ به گونه‌ای که انگار خود ایشان مات و مبهوت صحنه است. این مقاله آخرین نگاشتۀ ایشان دربارۀ مسئلۀ زن است که در مقدمۀ کتاب «مسئلۀ حجاب» آورده شده است. این مقاله مستقل بود که بعد به مقدمۀ کتاب پیش‌گفته افزوده شده است. در حقیقت انقلاب اسلامی و نقش‌آفرینی زنان در پدیدۀ انقلاب اسلامی افقی جدید برای شهید مطهری باز کرده است که مگر امکان دارد زنان هم‌دوش مردان در تظاهرات شرکت کنند؟ آرمان‌خواهی و مبارزۀ اجتماعی داشته باشند؟ عضو احزاب و جناح‌ها شوند؟ و افزون بر این‌ها، نقش تربیتی مادری و همسری را در اوج ایفا کنند؟ البته نماد نقش تربیتی مادری و همسری زنان را در جبهه‌ها مشاهده می‌کنیم.

در حقیقت اندیشۀ شهید مطهری قبل از انقلاب ظرفیت بسیاری دارد؛ اما پدیدۀ انقلاب و اعجازی که امام (ره) دراین‌باره انجام داد، نکتۀ دیگری است. رهبر معظم انقلاب هم در خاطرات خود اشاره می‌کنند که در ابتدای انقلاب چگونگی طرح حضور یا عدم حضور زنان در تظاهرات مسئله بوده است؛ به گونه‌ای که از سوی حوزه‌های قم، مشهد و نجف مورد مواخذه قرار نگیرند؛ اما یک بیانیه از سوی امام(ره) همۀ مسئله را حل کرد و زنان به گستردگی در تظاهرات شرکت کردند و حوزه‌های علمیه در برابر عمل انجام‌شده قرار گرفتند.

در امتداد ادبیات شهید مطهری، نقش‌آفرینی زنان اهمیت دارد. ایشان به اصل این مسئله اشاره کرده‌اند که عاطفه، حس و خیال در زن غنی است. اگر عاطفه، حس و خیال در زن غنی باشد، توان هنری روایت زن زیاد است؛ همان‌گونه که حضرت زهرا (س) ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به‌خوبی تبیین می‌کند، حضرت زینب(س) عاشورای سیدالشهدا (ع) را به‌درستی بیان می‌کند و ظلمی را که به امام رضا(ع) شد، حضرت معصومه (س) تبیین می‌کند. بنابراین روایت زنانه در انقلاب اسلامی داشته‌ایم؛ لالایی‌‌هایی که مادران برای فرزندان‌شان می‌خواندند، نسل دوم و سوم انقلاب اسلامی را تربیت کرد. این‌ها ظرفیت‌هایی است که در امتداد اجتماعی باید به آن پرداخت؛ البته به اصل این مسئله شهید مطهری در عرفان، اخلاق و …. اشاره کرده‌اند.

به نظرم خلأی که شهید مطهری در اندیشه‌اش دارد، باید آن را فارغ از نگاه فلسفی تکمیل کنیم؛ نگاه فلسفی مثل جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء و تفاوت در روح‌ها باید بحث شود که تا اندازه‌ای جرئت نیاز دارد؛ چرا که شهرت فلسفی ما برخلاف شهید مطهری است و جسارت نیازمند است تا کسی این صف را بشکند. اگر جسمانیة الحدوث را قبول کردید، روحانیت بقا هم متفاوت می‌شود. بنابراین هرچند زن و مرد در اصل جنس انسان اشتراک دارند؛ اما صنف‌ها و تعین‌های وجودی هر کدام می‌تواند متفاوت باشد؛ حتی در کمال روحانی و معنوی‌شان.

خلأ جدی که اندیشۀ شهید مطهری دارد و کاملاً هم طبیعی است، این است که ایشان دیگر در وقوف نظام نیست؛ یعنی اگر ایشان در وقوف نظام بود و آن نقش اجتماعی زن در دوران پساانقلاب را صورت‌بندی می‌کرد، به نظرم اندیشۀ ایشان بسیار جلوتر می‌رفت. البته بسیاری از متفکرانی هم که دوران پس از انقلاب را دیدند، عقب‌تر از شهید مطهری ایستاده‌اند؛ چراکه چه‌بسا آن خاستگاه نظری را ندارند تا بخواهند به این دوران نیز امتداد دهند. اما ضمن این خلأ، ظرفیت اندیشه‌ای شهید مطهری می‌تواند آن را پر کند؛ ظرفیت هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و تفاوت فقهی و حقوقی مسئله می‌تواند این خلأ را در دوران تثبیت نظام پر کند.

به نظرم باید ادبیات رهبر معظم انقلاب دربارۀ هویت زن و نقش‌آفرینی اجتماعی زن را امتداد اندیشۀ شهید مطهری بدانیم که خودشان در یکی ـ دو مورد تصریح به این نکته دارند که تمام پروژه‌های فکری من از نقطه‌گذاری‌های شهید مطهری شروع شده است؛ یعنی هر جایی شهید مطهری در پایان مسئله‌ای نقطۀ پایان را گذاشته است، ایشان آن نقطه را ادامه داده‌اند و از ابتدا به دنبال کشف و تولید نرفته‌اند؛ چراکه کارشان ادغام دارد و اندیشۀ شهید مطهری برای مکتب فقاهتی و اصولی امام و آیت‌الله بروجردی است که رهبر معظم انقلاب نیز دلدادۀ همین مکتب و مدرسه هستند؛ بنابراین از همان‌جایی که شهید مطهری نقطه گذاشته‌اند، رهبر معظم انقلاب ادامه داده‌اند.

به همین دلیل موقف رهبر معظم انقلاب دربارۀ هویت زن امتداد همان اندیشۀ شهید مطهری است و ایشان هم بحث اشتراک انسانی، تفاوت در طبیعت و جسم و روحیه‌ها و عواطف را طرح می‌کنند؛ اما چون در فرهنگ پساانقلاب است، دربارۀ حضور اجتماعی زن در شغل‌ها، مناصب دولتی و حاکمیتی و …. گشوده‌تر از شهید مطهری است؛ بنابراین رهبر معظم انقلاب بازنگری می‌کنند و حتی در مواردی مثل ریاست‌جمهوری و مناصب بالاتر هم دلیلی در فقه نداریم که زن نتواند بپذیرد؛ همان‌طور که در مسئلۀ اجتهاد و مرجعیت هم بازنگری کردند و فتوا، اجتهاد و مرجعیت زنان را بدون اشکال دانستند؛ البته در اموری از مرجعیت که مربوط به کارهای حضور مردان است، می‌توان گفت منحصر در مردان است؛ اما حتی در مرجعیت تقلید ایشان در فقه بازنگری می‌کنند. این مسئله به دلیل همان ساختار اجتماعی است که در تحقق آرمان اهمیت دارد؛ یعنی ساختار اجتماعی پساانقلاب واقعاً افق‌گشایی کرده است و آرمان‌هایی که زمانی جرئت حتی فکرکردن به آن را نداشتیم، اکنون می‌توانیم فکر کنیم و حتی اعلام رسمی کنیم.

فارس

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط