به گزارش متادخت، صحبت حسابی گل انداخته بود. همه خوشحال بودند. سمانه سرش را انداخته بود پایین و حرف نمیزد. خاله اما مجلس را دستش گرفته بود و هر رسم و رسومی را که داشتند برای خانواده داماد توضیح میداد. میشد تعجب را در چهرههایشان دید، اما انقدر سمانه را پسندیده بودند که در مقابل حرفهای خاله خانم متین و ساکت فقط شنونده باشند.
اکبر آقا که احساس کرده بود صحبت دارد به حاشیه میرود سعی کرد مسیر حرف را عوض کند و با صدای بلند گفت:
– خب یه صلواتی ختم کنید تا بریم دیگه کمکم سر اصل مطلب. این دوتا جوون صحبتهاشون رو با هم کردن خانوادهها هم به لطف خدا با هم توافق دارند حالا صحبتهای اصلی رو بکنیم که انشالله بعدش تاریخ عقد رو مشخص کنیم.
پدر سمانه تا خواست حرف بزن خاله خانم گفت:
– خب مهمترین مسئله مهریه است. اتفاقا داشتم برای حاج خانم میگفتم ما رسم داریم برای مهریه خونه میندازیم پشت قباله دختر، شما که مشکلی ندارید؟
اکبر آقا نگاهی به پسرش انداخت که ساکت نشسته بود و بعد رو کرد به پدر سمانه کرد و گفت:
– والله آقای اسدی از شما که پنهون نیست از خدا چه پنهون آقا سعید ما خونهای نداره که بخواد مهر عروس خانم بکنه. منم یه خونه 70 متری دارم، سعید هم تنها بچه من نیست که بتونم همون خونه رو مهر عروس خانم بکنم.
پدر سمانه دستی به ریشهایش کشید و تا خواست حرف بزند خاله خانم گفت:
– بلاخره رسم و رسوم رو که نمیشه نادیده گرفت. شما همینطوری بگید یه خونه مهریه عروس خانم، الان که قرار نیست مهریه پرداخت شه، همین که دختر ما سر بلند باشه توی فامیل کافیه.
خانواده داماد هاج واج فقط خاله خانم را نگاه میکردند.
– حرف بدی زدم؟
مادر داماد چادرش را کمی جلو کشید و گفت:
– خاله خانم! شما صاحب اختیار هستید ولی فکر نمیکنم چیزی رو که وجود خارجی نداشته باشه بشه به عنوان مهریه تعیین کرد.
این بار پدر سمانه فرصت حرف زدن را به خاله خانم نداد و گفت:
– من با سمانه صحبت کردم مهریه 14 سکه به نیت چهارده معصوم.
اکبر آقا لبخندی زند و گفت:
– مبارک باشه
پیوست:
ماده 1079 قانون مدنی: مهر باید بین طرفین تا حدی که رفع جهالت آن بشود معلوم باشد.