به گزارش متادخت، به بیرون نگاه میکنم، دخترک گلفروش توجهام را به خودش جلب میکند. چه صورت معصومی دارد، کاش چند شاخه گل برای سارا خریده بودم. فنجان قهوه را برمیدارم و به لبانم نزدیک میکنم. صفحه موبایل را روشن میکنم، یک ربعی از قرارمان گذشته، نکند تصمیم گرفته است که نیاید. قهوه را سر میکشم تلخیاش کامم را بیشتر تلخ میکند. بعضی وقتها تصمیمهای اشتباه چه ساده همه زندگی انسان را زیر و رو میکند.
نگاهم به دخترک گل فروش است که سارا از در کافه وارد میشود و یک راست سر میز میآید و مینشیند. به سردی جواب سلامم را میدهد. چشمانش دیگر مثل گذشته برق نمیزند. آهسته میگویم: چقدر خوشحالم که میبینمت، دلم خیلی برات تنگ شده بود. سرد و بیروح نگاهم میکند. باورم نمیشود این همان سارای دو ماه پیش باشد.
باید از یک جا شروع کنم.«ببین سارا میدونم از دست من دلخوری ولی خوشحالم که دعوتم رو قبول کردی. من باید ازت معذرتخواهی کنم، یه وقتهایی آدمها یه کارهایی میکنن که هیچ توجیهی نداره. تو این دو ماه که از هم جدا شدیم، تمام مدتی که داشتم کارهامو میکردم که از ایران برم هر روزش بدون تو برام مثل یک قرن گذشت. سارا من خوشحالم که خیلی زودتر از این که اتفاق بدی بیفته فهمیدم که نمیتونم بدون تو زندگی کنم.» سارا سرش را پایین میاندازد، احساس میکنم قطرات اشک به آرامی راهشان را از میان مژههای زیبایش پیدا کردهاند.
صدایش میکنم: «سارا جان، من قصدم ناراحت کردنت نیست. فقط میخوام که منو ببخشی و برگردی، من بدون تو هر جای این دنیا برم انگار که آوارهام.» سرش را بالا میآورد و میگوید: «خیلی سنگدلی آرش! تو تمام احساس و عشق منو کشتی.» دستم را جلو میبرم و دستانش را در دست میگیرم و ملتمسانه میگویم: «بذار جبران کنم.» در میان گریههایش میخندد. من هم میخندم «پس امشب شام خونه خودمون بخوریم باشه؟» سرش را به نشانه تایید تکان میدهد. سر میچرخانم، دخترک گل فروش هنوز همان جاست اگر بجنبم میتوانم چند شاخه گل برای سارا بخرم.
پیوست:
ماده 1148: در طلاق رجعی برای شوهر در مدت عده حق رجوع وجود دارد.
ماده ۱۱۴۹: رجوع در طلاق به هر لفظ یا فعلی حاصل میشود که دلالت بر رجوع کند مشروط بر این که مقرون به قصد رجوع باشد.