به گزارش متادخت، فنجانهای چای را روی میز میگذارد. نگاهی به اطراف میاندازم، اتاقش را در نهایت زیبایی چیده است. رنگ همه چیز صورتی است. گفته بود عاشق رنگ صورتی است. کتابخانه کوچکی دارد. هنوز مشغول نگاه کردن به کتابها هستم که صدایم میکند.
- علی آقا باید در مورد یک نکته خیلی مهم با هم صحبت کنیم!
لبخندی میزنم و میگویم:
- اگر منظورتون مهریه است که حل میشه نگران نباشید.
- نه مشکل چیز دیگهایه!
دلم کمی شور میزند، چه مسئله مهم دیگری وجود داشت که باید در موردش حرف میزدیم؟
- شما میدونید که من و مادرم تنها زندگی میکنیم.
- بله میدونم.
- ولی من هیچ وقت به شما نگفتم که پدرم فوت شدن.
سکوت میکنم تا حرفش را بزند.
- واقعیت اینه که پدرم سالهاست که منو مادرم رو رها کرده و رفته و ما هیچ خبری ازش نداریم. حتی نمیدونیم زندهست یا مرده. به نظرم بهتره شما این مسئله رو با خونوادتون مطرح کنید و اگر اونا مشکلی نداشتن اون موقع برای عقد اقدام کنیم.
همیشه فکر میکردم پدر فرشته فوت کرده و بخاطر همین سعی میکردم کمتر در این مورد با او حرف بزنم. هر بار که حرف پدرش میشد غم را در چهرهاش میدیدم.
- راستش من فکر میکردم پدر شما به رحمت خدا رفته و ….
- باید زودتر بهتون میگفتم ولی خب هر بار نشد.
کلافه شدهام از واکنش خانوادهام میترسم، ولی چیزی به فرشته نمیگویم.
- فرشته خانوم چه نیازی هست که به بقیه بگیم؟ بذاریم همینطوری پیش بره.
فرشته متعجب نگاهم میکند.
- این کار درست نیست. از همه مهمتر این که من برای ازدواج با شما نیاز به اجازه پدر دارم، پدری که در دسترس نیست.
این بار واقعا نگران میشوم.
- حالا باید چیکار کنیم؟
- نمی دونم، ولی فکر میکنم باید بریم دادگاه درخواست بدیم و این کمی زمان میبره.
نفس عمیقی میکشم فنجان چایم را بر میدارم و لاجرعه سر میکشم.
پیوست:
ماده 1044 قانون مدنی: در صورتی که پدر و یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها عادتاً غیر ممکن بوده و دختر احتیاج به ازدواج داشته باشد، وی میتواند اقدام به ازدواج نماید.
تبصره: ثبت ازدواج در دفترخانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص میباشد.