به گزارش متادخت، سپیده ظرف میوه را روی میز گذاشت و کنار سیمین نشست. سرش را نزدیک گوش سیمین برد و گفت:
- بهم میانها، ولی فکر کنم اگر یکی پیدا میکردید که شنوا بود براشون بهتر بود.
سیمین با محبت به برادر جوان و تازه عروسش نگاه کرد و لبخندی زد و آرام طوری که کسی نشوند گفت:
- واسه خودت چی میگی سپیده؟ اول این که مگه ما عروسو پیدا کردیم؟ خود سعید دید و پسندید و ما هم اومدیم خواستگاری، دوماً این که اگر هم خودش عروس پیدا نمیکرد از قبل گفته بود میخواد با یکی مثل خودش ازدواج کنه، الانم که شکر خدا حالشون با هم خیلی خوبه.
سپیده که انگار از حرفهای سیمن خوش نیامده بود کمی خودش را جمع و جور کرد و گفت:
- من بخاطر خودتون گفتم از الان مشکلاتتون شروع میشه هنور عقد نکردن میتونید جلو اشتباه بگیرید.
سیمین با غیض به سپیده نگاه کرد نمیدانست این حرفا برای چه بود.
- چیزی شده سپیده؟ الان مشکلی داری با ازدواج سعید؟
- نه چه مشکلی؟ سعید پسر عموی منه، مثل برادرم میمونه دلم میخواد خوشبخت بشه، ولی میدونم این مدل ازدواج سخته، فکر کن روز عقد از عروس بپرسن وکیلم عروس باید چیکار کنه؟
سیمین خندهاش گرفته بود. خیاری را که در پیش دستی بود برداشت و شروع به پوست گرفتن کرد و در حالی که با چشم دنبال نمکدان میگشت گفت:
- یعنی تو الان نگران سفره عقد هستی؟ اگر تنها نگرانیت اینه، عقد وکیل میخونه و عروسم با اشاره میتونه رضایتش اعلام کنه، ولی محض اطلاعت بگم حتی اگر وکیل هم نداشتن خودشون با اشاره میتونسن صیغه عقد اجرا کنن.
- وا مگه میشه؟
- آره عزیزم میشه تو هم خیلی نگران دوستت نباش اون به درد سعید نمیخورد چند صباح دیگه پشیمون میشد.
سپیده دیگر حرفی نزد شاید سیمین راست میگفت و عشق و عاشقی مهدیس تب تندی بود که زود میخوابید.
پبوست:
ماده 1066 قانون مدنی: هرگاه یکی ار متعاقدین و یا هر دو لال باشند عقد با اشاره از طرف لال نیز واقع میشود مشروط بر اینکه به طور وضوح حاکی از انشای عقد باشد.