به گزارش متادخت، هم سن و سال پدر است. عینکش را کمی جابهجا میکند و نشان میدهد که منتظر است تا شروع کنم.
«راستش من اومدم با شما مشورت کنم. وقتی سمیرا گفت شما قاضی دادگاه خانواده بودید فکر کردم هیچ کسی بهتر از شما نمیتونه به من کمک کنه. من اشتباه کردم، اشتباهی که بخاطرش تاوان بزرگی دادم، هنوزم دارم میدم. گول ظاهر مظلومشو خوردم. فکر میکردم راست میگه. تازه دبیرستانو شروع کرده بودم که اتفاقی تو خونمون دیدمش. اومده بود خونه عمهش که میشد سرایدار ما. باورتون میشه من دختر یکی یه دونه یه کارخونهدار بزرگ عاشق شدم. اونم عاشق کی؟ هر چی بقیه گفتن من گوش نکردم. انقدر اصرار کردم، حتی تهدید کردم که اگه رضایت ندید با صابر ازدواج کنم خودمو میکشم. بابا شکست. بابا پیر شد.»
اشک از چشمانم سرازیر میشود. به سختی بلند میشود و لیوانی آب برایم میآورد و بدون این که چیزی بگوید منتظر میماند تا ادامه دهم.
«بالاخره راضیشون کردم. قرار شد صابر بیاد تو خونه ما با هم زندگی کنیم. اوایل همه چیز خوب بود. بابا از صابر خوشش نمیومد. ولی مثل ریگ پول ریخته بود تو دست و پاش. میگفت: این پسره واسه پول اومده تو این خونه، شاید چشمش سیر شد و رفت. خیلی دیر فهمیدم که بابا درست میگفت. صابر دنبال پول بود. بعد گذشت دو سال فهمیدم که با پول بابای من رفته زن صیغه کرده باورتون میشه؟ از خونه پرتش کردم بیرون. نمیخواستم دیگه ببینمش. بابا و مامان خوشحال بودن که شناختمش، ولی این مرد مثل بختک افتاده رو زندگی من، هر کاری میکنم طلاقم نمیده! موندم چی کار کنم؟ الان اومدم شما یه راهی جلو پای من بذارید.»
ساکت شدم. عینکش را از چشم برداشت و بعد گفت: «بهترین راه حلی که وجود داره، پوله. مگه نمیگی واسه پولت باهات ازدواج کرده پول بده و ازش طلاق بگیر.»
آرام و متعجب میپرسم: «مگه همچین چیزی میشه؟»
سرش را به نشانه تایید تکان میدهد. نوری در دلم روشن میشود، یعنی میتوانستم با پول خودم را خلاص کنم؟
پیوست:
ماده 1146 قانون مدنی: طلاق خلع آن است که زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد در مقابل مالی که به شوهر میدهد طلاق بگیرد؛ اعم از این که مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد.