به گزارش متادخت، معصومه در یک خانواده مذهبی در قم متولد شده است و خانواده او قصد مهاجرت به تهران را دارند. با مهاجرت به تهران شرایط زندگی معصومه تغییر میکند. او در مسیر مدرسه به پسر داروخانه چی دل میبندد اما خانواده با ازدواج آنها مخالفت میکنند. و او مجبور میشود عشقش را به فراموشی بسپارد و طبق رسم رسم خانوادهاش با پسری به نام حمید که گرایشان کمونیستی دارد و درگیر مبارزات سیاسی با رژیم پهلوی است ازدواج کنند. خانواده حمید به این گمان که او با ازدواج دست از کارهایش میکشد به خواستگاری معصومه میروند اما حمید بعد از ازدواج هم به رویه خود ادامه میدهد و بلاخره توسط ساواک دستگیر میشود…
شخصیت معصومه زنی است قوی که پایداری و صبوری بارزترین ویژگی اوست. نویسنده تلاش کرده است به فراخود تغییرات سنی معصومه سبک نوشتاری خود را تغییر دهد تا پختگی و بالارفتن سن معصومه مشهود باشد.
این کتاب جوابز متععدی را به خود اختصاص داده و مورد توجه مخاطب قرار گرفته است.
«همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلا به فکر آبروی آقا جونش نبود. توی خیابون بلند حرف میزد و به ویترین مغازه ها نگاه میکرد، گاهی هم میایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد .هر چی میگفتم زشته، بیا بریم، محل نمیذاشت. حتی یکبار منو از اون طرف خیابون صدا کرد، اون هم به اسم کوچیک، نزدیک بود از خجالت آب بشم برم توی زمین. خدا رحم کرد که هیچ کدوم از داداشام اون اطراف نبودند وگرنه خدا میدونه چی میشد.»
«حداقل انتظاری که از بچههام داشتم یکم درک و همدلی بود، حتی اونا هم حاضر نشدند به عنوان یک انسان، حقی برای من قائل بشن من فقط وقتی ارزش دارم که مادر اونا باشم و در خدمتشون به قول معروف: خود را ز برای ما نمیخواهد کس ما را همه از برای خود میخواهند»
بخشهای کوتاهی از این کتاب در ژانر اجتماعی را با هم مرور کردیم. امیدواریم از خواندن کتاب لذت ببرید.
سهم من
پرینوش صنیعی