متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هبه دراغمه

روسری سفیدش را محکم کرد و سربند لا اله الا الله را روی آن بست و بعد جلوی دوربین ایستاد. مثل همیشه قوی و با صلابت، می‌دانست این فیلم زمانی پخش خواهد شد که او دیگر در این دنیا نیست.

به گزارش متاخت، مادرش را محکم در آغوش کشید. بغض گلویش را گرفته بود ولی نمی‌خواست گریه کند. می‌خواست آخرین تصویری که از او در ذهن مادرش می‌ماند تصویری شاد و زیبا باشد. کاش برادرش هم اینجا بود. دلش برایش تنگ شده بود. شاید اگر او توانسته بود عملیاتش را انجام دهد و قبل از اجرای عملیات دستگیر نمی‌شد، او این تصمیم را نمی‌گرفت. دلش می‌خواست کار ناتمام برادر اسیرش را تمام کند. صورت مادر را در میان دستانش گرفت بوسه‌ای روی گونه‌اش زد و راهی شد.

*

روسری سفیدش را محکم کرد و سربند لا اله الا الله را روی آن بست و بعد جلوی دوربین ایستاد. مثل همیشه قوی و با صلابت، می‌دانست این فیلم زمانی پخش خواهد شد که او دیگر در این دنیا نیست. باید از زن مبارز فلسطینی تصویری قوی و به یاد ماندنی می‌ساخت. باید همه می‌فهمیدند برای نجات فلسطین زن و مرد و کودک از هیچ چیزی هراس ندارند. شروع به حرف زدن کرد از تصمیمی که گرفته بود گفت، از هدفی که در پیش رو داشت بدون این که حتی صدایش بلرزد از قدس گفت از مسجدالاقصی و از فلسطین.

*

نگاهی به کمربند انفجاری کرد، باید آن را محکم به خودش می‌بست بدون آن که کسی متوجه‌اش شود. بلند شد کمربند را برداشت و با احتیاط آن را به خودش بست. جلوی آینه خودش را برانداز کرد تا از مخفی بودند کمربند مطمئن شود. همه چیز خوب بود. باید راهی می‌شد، باید خودش را به مجتمع تجاری «هکعیه» در شهر عفوله می‌رساند. برنامه ریزی دقیقی صورت گرفته بود. راهی شد، جلوی در ورودی یکی از نگهبانان به او شک کرد و اجازه نداد وارد مجتمع شود، باید تصمیم درستی می‌گرفت. هبه مجبور شد کمربند انفجاری را جلوی در مجتمع منفجر کند.

پیوست:

در عملیات قهرمانانه‌ای که هبه دراغمه اولین زن شهادت‌طلب جنبش جهاد اسلامی فلسطین انجام داد، حداقل 3 صهیونیست کشته و 70 نفر زخمی شدند.​

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط