به گرازش متادخت، مصاحبهاش با الجزیره نت را میخواند و چاییاش را مینوشید، او حالا وزیر امور زنان در غزه بود، خبرنگار از او درباره جایگاه زنان در گروه حماس پرسیده بود و او پاسخ داده بود:
«زنان در جنبش حماس جایگاه ویژه و شایستهای دارند و بخش زیادی از قدرت و نیروی انسانی جنبش حماس وابسته به حضور زنان شایسته است. به نظرم زنان در اولویت رسیدگی بوده و مسائل بسیاری وجود دارد که از زمان تصدی وزارت امور زنان به آن پرداختهام.»
فنجان چاییاش را برداشت و پشت میزش نشست. چشمش که به عکس همسرش که گوشه میزش بود افتاد دلش گرفت. عکس را برداشت به چشمان عبدالعزیر نگاه کرد این چشمها هنوز با او حرف میزد، برگشت به سال 2004 که بالگردهای صهیونیستی ماشین همسرش را هدف قرار دادند و او را به شهادت رساندند کاش آن روز کنارش بود. چه روزهای سختی بود عکس همسر را که میدید ارادهاش در مبارزه با صهیونیستها بیشتر میشد. سالهایی بود که در مناصب مختلف در حماس کار کرده بود یک روز به به عنوان رئیس مجلس شورای زنان حماس و یک روز به عنوان یکی از اعضای مجلس قانونگذاری و حالا اینجا در وزارت امور زنان، اما هنوز با رویایش آزادی فلسطین فاصله داشت.
***
حس عجیبی داشت، نمازش را خواند سجادهاش را جمع کرد مثل هر روز رو به روی قاب عکس عبدالعزیز ایستاد، صدای انفجار لحظه ای قطع نمیشد دلش مثل سیر سرکه میجوشید این چند روز آنقدر طفلان غرق به خون دیده بود که طاقتش طاق بود، قطعی آب و برق هم شده بود سوهان روح همه، هنوز نگاهش به چشمان عبدالعزیر بود که صدای انفجار مهیب بلند شد… حالا همه جا جز صدای شیون و فریاد به گوش نمی رسید…
پیوست:
جمیله الشنطی نخسین زنی بود که به عنوان یکی از اعضای دفتر سیاسی حماس (بالاترین سطح رهبری در جنبش) خدمت کرد و همواره یکی از افراد تحت تعقیب ترور توسط رژیم صهیونیستی بود.