متادخت | روایت‌هایی فراتر از اندیشه

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خدیجه حرز

زندانیان بازداشتگاه با شنید فریاد‌های خدیجه که به آن‌ها می‌گفت زنان به خاطر آن‌ها دست به تظاهرات زده‌اند دست به شورشی بزرگ در زندان زدند. و این آغاز زندگی مخفیانه خدیجه حرز زن مبارز لبنانی بود.

به گزارش متادخت، جنوب لبنان در اشغال صهیونیست‌ها بود. خدیجه آرام و قرار نداشت. هیچ چیز نمی‌توانست او را از اهدافش دور کند. نگاهی به ماشینی که زنان را در آن سوار کرده بود انداخت و بعد خودش هم سوار ماشین شد و بلند گفت: «انشالله تمام موانع را رد می‌کنیم و به بازداشتگاه انصار می‌رویم. همه شما عزیزانی را در آن بازداشتگاه دارید پس باید برای آن‌ها کاری بکنیم.»

ماشین به هر سختی بود از موانع مختلف گذشت تا به سنگر خاکی بزرگی رسید. افسر صهیونسیت جلو آمد و فرمان ایست داد. ماشین متوقف شد افسر به زنانی که در ماشین بودند اشاره کرد و گفت: «یک نفر به نمایندگی انتخاب کنید تا بیاید و از جانب شما صحبت کند.» خدیجه از ماشین پیاده شده و روبه‌روی افسر ایستاد، افسر با عصبانیت گفت: «اینجا چه کار دارید؟» خدیجه با تمسخر گفت: «آمده‌ایم تا این سوال را از تو بپرسیم که تو چرا اینجا هستی؟ اینجا سرزمین من و کشور من است،  اما تو آمده‌ای که خاک کشور من را اشغال کنی.»

افسر که از حاضر جوابی خدیجه عصبانی شده بود قنداق تفنگش را بالا برد و بر شانه خدیجه کوبید. زنان با دیدن این صحنه شروع به فریاد کشیدن کردند. خدیجه با این که درد در تمام بدنش پیچیده بود از فرصت استفاده کرد و به سمت دیگری دوید، تا سربازان صهیونیستی به خوشان بیایند خدیجه از تپه خاکی مشرف بر بازداشتگاه بالا رفت و بلند فریاد کشید: «الله اکبر.» زندانیان بازداشتگاه با شنیدن فریاد‌های خدیجه که به آن‌ها می‌گفت زنان به خاطر آن‌ها دست به تظاهرات زده‌اند دست به شورشی بزرگ در زندان زدند. و این آغاز زندگی مخفیانه خدیجه حرز زن مبارز لبنانی بود.

 

پیوست:

خدیجه روزهای زیادی مخفیانه زندگی کرد و سرانجام به دست نظامیان صهیونیستی بازداشت و به زندان‌های مخوف و ترسناک آن‌ها منتقل شد و شکنجه‌های وحشتناکی را با توسل به خدا تحمل کرد و سرانجام در تبادل اسرا میان رژیم صهیونیستی و جنبش آزادی‌بخش فلسطین از زندان آزاد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط