به گزارش متادخت؛ محکمتر از دفعات قبل در را میکوبم. صدای لق لق دمپایی زنانه روی موزائیکهای کهنه کف حیاط به گوش میرسد. در باز میشود و منیژه طلبکار میگوید:
- هوی! چته؟ مگه سر آوردی؟
نفس عمیقی میکشم تا چیزی نگوییم که دعوا و داد و قال راه بیفتد.
- اومدم بچهام رو ببینم؛ چرا در رو باز نمیکنید؟
- خان داداشم با بچه رفتن بیرون نیستن. تو هم برو، فکر نمیکنم به این زودیها برگردن.
دست و پایم شل میشود. باز هم کار خودش را کرده بود. دو ماهی بود که برای دیدن ماهان عذابم میداد یک بار میگفت مریض است، یک بار میگفت رفتهایم زیارت، یک بار در را باز نمیکردند…
منیژه همانطور طلبکار نگاهم میکند. لبخند مسخرهای گوشه لبش است.
- برو کنار میخوام درو ببندم! زنی که نشینه سر زندگیش و بچهاش رو بزرگ کنه حقشه هر بلایی سرش بیاد.
به چشمان پر کینهاش نگاه میکنم. انگشتم را جلوی صورتش میگیرم و میگویم:
- اونی که نخواست زندگی کنه برادر بیعار و دهن بین تو بود نه من، برو بهش بگو هر چی صبوری کردم بسه، از همینجا مستقیم میرم دادگاه شکایت میکنم. آنقدرها هم که خان داداشت فکر میکنه هرکی به هرکی نیست!
- برو بابا! بچه مال باباشه. تو هم هیچ کاری نمیتونی بکنی!
روسریام را مرتب میکنم و راه میفتم و با صدای بلند طوری که بشنود میگویم:
- حالا میبینید…
پیوست:
ماده۴۱ قانون حمایت از خانواده: هرگاه دادگاه تشخیص دهد توافقات راجع به ملاقات، حضانت، نگهداری و سایر امور مربوط به طفل برخلاف مصلحت او است یا در صورتی که مسئول حضانت، از انجام تکالیف مقرر خودداری کند و یا مانع ملاقات طفل تحت حضانت با اشخاص ذی حق شود، میتواند در خصوص اموری از قبیل واگذاری امر حضانت به دیگری یا تعیین شخص ناظر با پیش بینی حدود نظارت وی با رعایت مصلحت طفل تصمیم مقتضی اتخاذ کند.









