به گزارش متادخت، «بامداد خمار» به کارگردانی نرگس آبیار، اقتباسی است از رمانی پرآوازه با همین نام به قلم فتانه حاج سیدجوادی (با نام مستعار پروین)، که نخستین بار در سال ۱۳۷۴ و با همکاری نشر البرز منتشر شد. این رمان در زمان انتشار خود با جنجالهای زیادی همراه بود و توجه چهرههای شاخصی مانند «نجف دریابندری» را به خود جلب کرد و به یکی از پرفروشترین آثار چاپ اولی در زمان خود بدل شد و در دستهبندی «ادبیات عامهپسند» جای گرفت. حالا، نرگس آبیار پس از ساخت سریال نه چندان موفق «سووشون»، دومین تجربه بزرگ اقتباس ادبی خود را با «بامداد خمار» آزموده است اما آیا این جسارت به موفقیت انجامیده؟ فارغ از نتیجه، رمانی که خالق آن یک زن است، تبدیل به سریالی شده که خالق آن، باز هم یک زن است و همین زنانه بودن مولف و مجری تا حد زیادی کنجکاو برانگیز و جذاب مینماید. همچنین اقتباس از رمانی به این شهرت و محبوبیت، بدون شک کاری جسورانه است که در ادامه سعی شده با نگاهی منصفانه و البته زنانه، به نقاط ضعف و قوت این سریال پرداخته شود.
بازیهای بیجان؛ نقشهایی که هرگز نفس نمیکشند
بدون شک یکی از بحثبرانگیزترین بخشهای این سریال، بازیهای ضعیف آن است و در این میان، انتخاب «ترلان پروانه» برای نقش محوری «محبوبه» بزرگترین اشتباه به نظر میرسد. این انتخاب به وضوح به خلق سکانسهایی بیحس و حال و عاری از هرگونه احساس عمیق منجر شده است. مخاطبی که با شهرزاد و خاتون عشق را تجربه کرده، چگونه شخصیت محبوبه میتواند برای او راضی کننده باشد؟! عدم رعایت امانتداری از کتاب آنجا مشخص میشود که محبوبه در رمان، دختری است جسور که قیام علیه سنتهای دست و پاگیر و ازدواج تحمیلی خانواده را رقم میزند اما ترلان کوچکترین نشانی از این جسارت و شور را در چهره و بازی ندارد و حتی سکانس نمادین پریدن از روی آتش نیز چنین مفهومی را به بیننده منتقل نمیکند. ترلان حتی در بیان دیالوگهای ساده، عاجز است و به وضوح در صحنههای احساسی و گریه، ناتوانی خود را در همذات پنداری با نقش آشکار میکند. چرا و چگونه آبیار، در میان خیلی عظیمی از بازیگران توانمند و زبده در سینمای ایران، ترلان را برای چنین نقش پیچیده و پرمخاطبی انتخاب کرده است؟

غروبِ بامداد خمار؟!
«بامداد خمار» در اصل داستان عاشقانه دو جوان از دو طبقه اجتماعی متفاوت است. این رمان، ظرفیت عظیمی برای پرداخت به یک قصه عاشقانه در بستر اجتماعی و تاریخی خاص خود را داشت. قصه عاشقانهای که پر از ابعاد زنانه در زیرساخت خود بود و میتوانست فضای زنانه مناسبات آن دوران را به نمایش بگذارد. امکان کاوش در اندرونی و بیرونی خانهها، نمایش نوع مناسبات زنان و مردان، سبک ازدواج، ترجیح جنسی پسر، نقش زنان در درون خانه و نیز تمایل به فردگرایی در میان دختران جوان، از جمله مفاهیم غنی و بکری بود که انتظار میرفت در کنار روایت اصلی عشق محبوبه و رحیم، بیشتر به تصویر کشیده شود اما متأسفانه تا اینجای کار، آبیار مخاطب را به شدت ناامید کرده است. سکانسهای طولانی و خستهکننده، بازیهای ضعیف و پرداختی سطحی به مفهوم عمیق عشق، از جمله نقاط ضعف اساسی این سریال هستند.
نیمه پر لیوان؛ سریالی با رنگ و لعاب قجری
در مقابل بازیهای نه چندان قوی و حرکت در سطح به جای عمق در پیرنگ داستان، پرداخت به جزئیات از جمله دکور و لباسها خوب از آب درآمده و میتواند تا حدودی ذهن مخاطب را با سبک زندگی و پوشش زمان قاجار پیوند دهد.
علاوه بر آن، تلاش برای فاصله گرفتن از سنت و حرکت به سمت مدرنیته هر چند در گامهای کوچک، در میان دختران خانواده دیده میشود. دزدیدن مهر عمه، نامهنگاری پنهانی با عموزاده، خروج از منزل با بهانههای واهی، دست به سر کردن درشکهچی برای قرار با شاگرد نجار و… نشان از حرکت متفاوت دختران در فاصله گرفتن از سنتهای آن زمان دارد.

همچنین بامدار خمار سلسله مراتب قدرت در خانواده را به زیبایی به تصویر کشیده است. نظامی که از بیرون مردسالارانه به نظر میرسد اما در تصمیمات مهم خانوادگی آنچه حکم میکند، درایت زنانه است. از جمله رفتار و تصمیمات زنی در قالب عمه خانواده که میتواند تغییرات مهمی در کل خاندان سبب شود. اما با وجود سلطه تفکر زنانه در پیوندهای خویشاوندی، همچنان ترجیح جنسی به عنوان مفهومی غیر قابل کتمان، در خانواده وجود دارد. برای مثال با گذشت چندین سال و در هنگامه ازدواج دختران دم بخت، باز هم سرزنش و حجمه اطرافیان روانه مادر دخترزا میشود و پدر خانواده با وجود علاقه شدید به دختران و احترامی که برای همسر خود قائل است، باز هم دل در گرو فرزندی پسر دارد و تن به ازدواجی پنهانی میدهد.
فرصتی مغتنم که میتوانست بهتر استفاده شود
«بامداد خمار» با دارا بودن ظرفیتهای غنی، داستانی عاشقانه را در بستر اجتماعی و تاریخی خاص خود روایت میکند. این اثر از پتانسیل بالایی برای پرداخت به مفاهیم عمیق اجتماعی و نمایش فضای زنانه دوران خود برخوردار است اما سریال اقتباس شده از این رمان، با ضعفهای قابل توجهی همراه بوده است. این تجربه بار دیگر این پرسش اساسی را مطرح میسازد که آیا هر اثر ادبی شایسته اقتباس است؟ آیا هر کسی توانایی این اقتباس را دارد؟ وقتی امکان تبدیل رمانی ارزشمند به فیلم یا سریالی موفق وجود ندارد، شاید بهتر باشد از خلق آثاری ضعیف خودداری کنیم و اجازه دهیم میراث مکتوب ادبیات، دستنخورده و ماندگار در خاطره جمعی مخاطبان باقی بماند. این رویکرد، احترام به اصالت اثر ادبی و پاسداری از خاطره شیرین آن در اذهان عمومی است.
به قلم دکتر پگاه روشان، جامعهشناس و منتقد فیلم و سریال









