به گزارش متادخت، دختر جوان صورتش را محکم با چادر میپوشاند و بعد وارد اتاق میشود. زن که پشت میز نشسته است به احترامش از جا بلند میشود و میگوید:
- سلام، در خدمتتون هستم.
دختر که معذب به نظر میرسد میگوید:
- منو و شوهرم اومدیم اینجا از شما یه سوال مهم بپرسیم، البته شوهرم الان بیرون حرم منتظره تا من سوالم رو بپرسم و بعد برگردیم روستای خودمون.
زن چادرش را مرتب میکند و میگوید:
- بپرسید من انشالله جواب رو خدمتتون میگم؛ اگر هم نمیدونستم میتونیم براتون استفتاء کنیم.
دختر چادرش را بیشتر روی صورتش میکشد.
- دو سال پیش بود که شوهر الانم اومد خواستگاریم، ولی هر کاری کردیم آقاجونم راضی نشد. من عاشقش بودم. حتی گفتم خودم رو میکشم ولی آقاجونم پاشو کرد تو یه کفش که من دختر به غریبه نمیدم. بعدم برای این که حرف و حدیثی در نیاد منو به زور برای پسر عموم عقد کرد. یه سالی گذشت تا اینکه پسر عموم تو یه تصادف مرد. راستش رو بخواید من خیلی هم ناراحت نشدم چون دوستش نداشتم. سه ماه که گذشت خواستگار قبلی اومد سراغم، گفت تا کسی مانع نشده بیا خودمون صیغه عقد رو بخونیم، تو هم نیاز به اجازه پدر نداری دیگه بعدش از دست هیچکس کاری بر نمیاد؛ منم قبول کردم. الان 6 ماه از اون موقع میگذره، چند وقت پیش شوهرم برای دوستش که طلبه هست همه این ماجراها رو تعریف کرده، اونم گفته من چون تو اون ایام تو عده وفات پسر عموم بودم نمیتونستم با کسی عقد کنم. حالا هم برای همیشه به هم نامحرمیم. راست گفته خانم؟ تو رو خدا جواب منو بدید… !
زن سرش را به نشانه تاسف تکان میدهد و میپرسد:
- میدونستی تو عده هستی؟
- آره میدونستم ولی ما که کاری نکردیم فقط یه عقد خوندیم…
پیوست:
ماده 1050 قانون مدنی: هرکس زن شوهردار را به علم وجود علقه زوجیت و حرمت نکاح و یا زنی را که در عده طلاق و یا در عده وفات است با علم به عده و حرمت نکاح برای خود عقد کند، عقد باطل و آن زن مطلقاً بر آن شخص حرام موبد میشود.









