به گزارش متادخت، در میان امواج سهمگین ظلم و ستم و در پی خبر جانکاه شهادت فرزند رسول خدا (ص)، بانویی از تبار شجاعت و غیرت به پا خاست. خبر، چون صاعقهای بر جانش نشست؛ سر مبارک حسین (ع) را به سوی یزید میبردند و او نمیتوانست بیتفاوت بماند. با قلبی مالامال از عشق به اهل بیت (ع) رو به پدر کرد و گفت: «زندگی پس از شهادت اهل هدایت و یارانش بیفایده است.» این سخن، شعلهای از اراده را در وجودش برافروخت.
سپس با تنی چند از دوستداران خاندان علی (ع)، لشکری کوچک اما با ارادهای پولادین تشکیل داد. هدفشان روشن بود: حمله به سواران خولی و باز پسگرفتن سر مطهر سیدالشهدا (ع).
نبردی سخت و نابرابر در گرفت؛ نبردی که در آن، «دُرّه الصدف» تا آخرین نفس جنگید. او حتی توانست محمد بن اشعث را زخمی کند، اما تقدیر چیز دیگری بود. با شهادت دوازده زن و شش مرد از یارانش، غمی بزرگ بر دلش نشست، چرا که نتوانسته بود سر مبارک را باز پسگیرد. با این حال، رضایتی عمیق از سهم کوچکی که در خونخواهی پسر رسول خدا (ص) داشت، قلبش را آرام کرد.
با گفتن شهادتین، چشمانش را بست و جان به جانآفرین تسلیم کرد. «دُرّه» به کاروان شهدا پیوست و نام خود را به عنوان نمادی از ایثار، شجاعت و وفاداری به مکتب حسین (ع) جاودانه ساخت. او قهرمانی گمنام بود که با تمام وجود برای دفاع از حقیقت ایستاد و درس ایستادگی و غیرت را به نسلهای آینده آموخت.









