به گزارش متادخت، سینا شاخه گلی را که در دست داشت روی میز گذاشت و رو به روی مهسا نشست. چهره مهسا گرفته بود. سینا شاخه گل را به سمتش هل داد و گفت:
- دوست دارم برای آخرین بار که قراره همدیگه رو ببنیم یه خاطره خوبی از هم داشته باشیم.
مهسا دست به شاخه گل نزد و تنها به چشمان سیاه سینا نگاه کرد.
- چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنی؟
- چطوری نگاه میکنم؟
- من فکر میکردم تو دختر به روزی هستی و میدونی هر رابطهای یه روزی تموم میشه.
- ما قرار بود ازدواج کنیم..!
سینا به پشتی صندلیش تیکه داد و سیگاری از جیبش بیرون آورد و روشن کرد و حلقههای دود را آرام بیرون داد.
- خودت میگی قرار بود، الانم دیگه قرار نیست!
- باشه مشکلی نیست، پس مهریه منو بده!
سینا پوزخندی زد و گفت:
- منظورت چیه؟
- منظورم کاملا مشخصه، همون صیغه عقد موقتی که خوندیم محضردار گفت مهریه تعیین کن تو هم گفتی ماشینت رو مهرم میکنی.
سینا پک محکمی به سیگار زد و گفت:
- واست متاسفم، ما اون صیغهنامه رو گرفتیم فقط واسه اینکه باهم بریم سفر، بعدشم که ما با هم رابطهای نداشتیم.
- منم واسه تو متاسفم که این همه مدت به من دروغ گفتی، من لَنگ ماشین تو نیستم ولی ازت میگیرمش که یادت بمونه با عشق هیچ دختری بازی نکنی. محض اطلاعت هم رفتم پرسیدم مجبوری مهریه منو تمام و کمال بدی، منم ماشین خوشگلت رو میفروشم تمام پولشو میدم به موسسه محک تا خرج بچههای سرطانی کنن.
مهسا از جایش بلند شد سینا که حیران مانده بود صدایش کرد:
- بشین بذار با هم توافق کنیم. این بازیهای مسخره رو هم در نیار.
- شاید از نظر تو مسخره باشه ولی از نظر من کار درست همینه، یکی باید امثال شماها رو درست کنه.
مهسا رفت و سینا همچنان دود سیگارش را بیرون میداد و با خوش فکر میکرد بیگدار به آب زده و شاید مجبور شود تاوان سنگینی بدهد.
پیوست:
ماده 1096 قانون مدنی: در نکاح منقطع موت زن در اثنای مدت، موجب سقوط مهر نمیشود و همچنین است اگر شوهر تا آخر مدت با او رابطه زناشویی نداشته باشد.









