به گزارش متادخت، چنان مجذوب کتاب شده بود که اگر کنارش بمب هم منفجر میکردی متوجه نمیشد. صدایش کردم:
- چی میخونی؟ اصلا بهت نمیاد اینقدر متفکر باشی!
سرش را بالا آورد نیشخندی زد و گفت:
- مگه سواد نداری؟ بخون اسم کتاب رو دیگه.
و بعد کتاب را بالا آورد تا بتوانم نام روی جلد کتاب را بخوانم؛ «روابط متکامل زن و مرد» نوشته علی صفایی حائری.
- فکر کردم داری داستان میخونی این طوری غرق شدی توش!
- خیلی کتاب خوبیه! میدونی مثل چی میمونه؟ مثل یه نون خامهای به شدت پرخامه که وقتی گاز میزنی دهنت پر از خامه میشه، کتاب کوتاه و جمع و جوریه ولی به شدت پر مغزه، بذار یه تیکهاش رو برات بخونم:
«دو عمل مساوی از دو نفر آدم، مثل دو ازدواج، دو انفاق و احسان و حتی دو شهادت، برابر نیستند. کسی که به خاطر خستگی از دنیا به شهادت روی میآورد با کسی که با فراغت و آزادی و حتی با اشتیاقها و علاقهها روی میآورد برابر نیستند.
کسی که برای راحت شدن از سماجت فقیر، دِرهمی میبخشد با کسی که میخواهد گذشت و احسان را درس بدهد و بخشش و جوانمردی را بیاموزد یکسان نیستند. به همین خاطر در روایت نبوی آمده؛ لا عمل الّا بالنِّیة و لا نیةَ الّا باصابة السنة؛ هیچ عملی بدون نیت و بینش نیست و تحقق نمییابد،
همان طور که نیت جز با سنّت و همراهی سنّت شکل نمیگیرد. در این روایت ارتباط عمل با نیت و سنّت مطرح میشود و همین باعث میشود که عمل ازدواج با توجه نیت دو طرف و با توجه به همراهی با سنّت رسول به ارزش برسد.
در واقع عمل آدمی مثل اسکناس است و ارزش اسکناس به پشتوانه آن است. دو پرنده، دو انسان طبیعی، با یکدیگر جفت میشوند اما ازدواج و پیوند آنها که از سطح عادتها و غریزهها بالاتر رفته باشند و در حد وظیفه آمده باشند، در آسمانها و در عرش خدا بسته میشود و خدا آن را میپذیرد و برمیدارد.
آنها که به خاطر تمامی نیازها و تمامی ابعاد وجود خویش برای زناشویی، برای انس، برای شناخت کسریها و ضعفها و بهره برداری از برخوردها و استقامت در مشکلات ازدواج میکنند، با آنها که به خاطر عادت و یا به خاطر کسب اعتبار و وجاهت وصلت میکنند و به سراغ بزرگان میروند و کسانی را میخواهند که بر آنها تکیه کنند و به آنها افتخار کنند، برابر نیستند.
اینها ذلیل همین تعلقها و اسیر همین ضعفها میشوند و دنباله میشوند، که نقطه ضعفها آدمی را به دنبال خود میکشاند. میگویند شتری خوابیده بود. روباهی میگذشت، به شتر روی آورد و با دم شتر بازی آغاز کرد تا آنکه دمش را با دم شتر گره زد.
شتر برخاست. دم کوتاه این دو به هم گره خورده بود. روباه معلق مانده بود و به دنبال شتر تاب میخورد. گربهای این صحنه را دید. از روباه پرسید چه بر سرت آمده؟ روباه گفت: هیچ! با بزرگان وصلت کردهایم!
راستی که ضعفها و تعلقها آدمی را به ذلت میکشاند و وصلتهای ذلیل کار جوانمردان نیست. و اگر غفلتی آن را فراهم کرد و وسوسهای آن را پخت، ادامه نمییابد و با رنج همراه میشود و با درگیری بریده میشود».
- دیدی چه متن خاص و مطالب ویژهای داره!
بلند شدم کتاب را از دستش گرفتم و شروع کردم به ورق زدن. تشبیه کتاب به نان خامهای برایم جالب بود، کتاب حجم زیادی نداشت و از نثرش مشخص بود که سخنرانی پیاه شده از علی صفایی حائری است. کتاب را به سمتش گرفتم و گفتم:
- تموم شد بده منم بخونم!
- مطمئنی میخوای بخونی؟ تا جایی که یادمه تو فقط رمان و داستان میخوندی.
چپ چپ نگاهش میکنم و میگویم:
- خودم میدونم چی بخونم چی نخونم! تموم شد بذارش روی میزم!
روابط متکامل زن و مرد
علی صفایی حائری









