به گزارش متادخت، سریال “تاسیان”؛ روایتی که قرار بود تینا پاکروان در آن از عشق بگوید، اما بیش از آنکه در دلها بنشیند، بر ابهامات افزود و مخاطب را با ایدههایی نیمهکاره و شخصیتپردازیهایی شکننده، در برههای تاریخی سردرگم کرد. عشق “امیر” و “شیرین”، آنهم با آن آغازِ عجیب در بازجوییهای ساواک، نه تنها نوبرانه نبود، بلکه روایتی ناتمام از پیوندی سطحی و فارغ از منطق را رقم زد. عشق دختری مرفه به پسری از طبقه پایین جامعه، کلیشهای بود که میتوانست پتانسیلهای عمیقتری برای نقد طبقاتی داشته باشد، اما نشد. سریال آنچنان بیرمق پیش رفت که حتی اگر چند قسمت را جا میانداختید، چیزی از دست نمیدادید؛ و این خود بزرگترین نقد بر ساختار روایی داستان است.
“شیرینِ تاسیان”؛ با بازی مهسا حجازی شخصیتی که میتوانست نمادی از پویایی زنانه در مواجهه با چالشهای دهه ۵۰ باشد، اما به “ناپختگی”، “خامی” و “غرق شدن در رویا” تقلیل یافت. ترک خانه، فرار با معشوق و جعل امضا؛ نه نشان از شجاعت و کنشگریِ زنانه، بلکه تجلی “کودکی” و فقدانِ “کنشگریِ عاقلانه” در بستری اجتماعی بود که زنان بسیاری در آن، برای حقوق و کرامتشان میجنگیدند. این “عشق فانتزی” با الگوی تکراری “مرد فقیر، زن ثروتمند”، نهتنها باورپذیری نداشت، بلکه کرامت زن را در چرخهای از تصمیمهای “کودکانه” و “محدود” محو کرد. آنچه به چشم میآید این است که تاسیان نتوانست از “شیرین” و “امیر”، عشق ماندگاری خلق کند؛ آنهم در دورانی که مخاطب، “شهرزاد” و “فرهاد” را با تمام فراز و نشیبشان در حافظه دارد و این عشقِ دمدستی و بچگانه، تنها حسرتِ فرصتهای سوخته را بر جای گذاشت.
اما، در این میان، نگاهی به “روایتهای زنانه”ی فرعی در “تاسیان” خالی از لطف نیست. پانتهآ پناهیها در نقش “هما” عمهی شیرین از شخصیتهایی بود که با درایت و خردمندی، ستونی برای خانواده شد و نقش “واسطهگر” میان سنت و مدرنیته را ایفا کرد. ریحانه رضی یا همان “حوریِ تاسیان” نامادری شیرین نیز نماد”زنی پخته و عاقل” با رفتاری حسابشده بود. مواردی که نشان دادند در لابهلای این فرصتسوزیها، پتانسیلهایی نیز برای پرداختِ بهتر به “زیستِ زنانه” وجود دارند. با این حال، “مریم” دختر عمه شیرین با بازی نازنین بیاتی و عشق “بیسنخیت” او به یک انقلابیِ درجه چندم، نشانهای بود از اتصالِ زورکی روایت به “فضای انقلاب”.
نکته قابل توجه نقطهی اتصال این زنان، “عشقورزی” در قالب رابطهای “بالغ، امن و دوسویه” بود. در واقع پاکروان در تاسیان تلاش کرد تا نفیِ گفتمان “زن تنها به مثابه موجودی کامل” را به نمایش گذاشته و نشان دهد زنان، نه از سر “نیاز”، که از سر “اراده” و “تقسیمِ عواطف” در پی رابطهاند. این نکته، پتانسیلِ بزرگی برای روایت عشق از نگاه زنانه بود که متاسفانه به جز “عشق نجات و حوری” که تا حدی عمیق و منطقی به تصویر کشیده شد، مابقی عشقها (به خصوص امیر و شیرین) در سطح “بچگانه” و “سطحی” باقی ماندند.
کاش “تاسیان” برای نجات خود از تکرار و سکانسهای کشدار، از ظرفیت بازیگرانش بهتر استفاده میکرد. به جای “عشقهای فانتزی” و “فرارهای رمانتیک”، پرداختن به “دغدغههای واقعی زنان” آن دوران در گذار از سنت به مدرنیته، “فشارهای خانوادگی” و “تلاش برای جستجوی هویت و عشق”، میتوانست “تاسیان” را از اسارت کلیشهها نجات دهد. به همین خاطر شاید”تاسیان” در حافظهی مخاطب، نه به خاطر “نگاه ژرف به زنان”، که به خاطر “فرصتهای سوخته برای یک درام عمیق عاشقانه” ثبت خواهد شد.









