به گزارش متادخت، کتاب «خانوم ماه» اثر ساجده تقیزاده، داستان زندگی زنی است که در دل تحولات پیچیده اجتماعی و سیاسی ایران در دهههای گذشته، با تصمیمها و ایستادگیهای خود مسیر خانواده، اطرافیان و حتی جامعه را شکل میدهد. این اثر بر اساس زندگی واقعی «خانم ناز علینژاد»، همسر شهید شیرعلی سلطانی و خواهر شهید صادق علینژادی، نگارش شده و با دریافت تقریظ مقام معظم رهبری، به اثری شاخص در حوزه ادبیات مقاومت و پایداری تبدیل شده است.
کتاب در سه فصل مجزا روایت شده و هر فصل به مرحلهای متفاوت از زندگی خانم علینژاد میپردازد: از کودکی و نوجوانی در محلههای شیراز، تا دوران ازدواج و زندگی مشترک و در نهایت سالهای پس از شهادت همسر و مسئولیتهای گسترده خانوادگی و اجتماعی. نویسنده با ظرافت تمام، جزئیات کوچک زندگی روزمره، خاطرات محلهها و لحظات حساس و سرنوشتساز را ثبت کرده و نشان میدهد که پایداری و مقاومت، نه تنها در میدان نبرد بلکه در زندگی روزمره و تصمیمگیریهای شخصی نیز نمود پیدا میکند.
خانوم ماه؛ الگویی از شجاعت و خلاقیت زنانه
یکی از برجستهترین وجوه این کتاب، نگاه زنانه و جامعهشناختی به زندگی شخصیت اصلی است. خانوم ماه، نه صرفاً همسر یک شهید، بلکه زنی مستقل با قدرت تصمیمگیری و نقشآفرینی اجتماعی است. او در مواجهه با فقدان همسر، مسئولیت تربیت فرزند، مدیریت خانواده و حفظ ارتباط با جامعه، توانست همزمان با حفظ ارزشهای انسانی و اخلاقی، الگویی از مقاومت، پایداری و خلاقیت زنانه ارائه دهد.
کتاب نشان میدهد که زنان میتوانند در شرایط دشوار، با انعطافپذیری، شجاعت و تفکر مستقل، نه تنها خانواده خود بلکه محیط اجتماعی پیرامون خود را هدایت کنند. خانوم ماه با تصمیمهای خردمندانه و حضور فعال در جامعه، ثابت میکند که زنان میتوانند نقش تعیینکنندهای در حفظ هویت فرهنگی، تربیت نسل آینده و پایداری اجتماعی داشته باشند. این اثر، زنان را فراتر از نقش سنتی همسر و مادر میبیند و آنها را به عنوان نیروهای موثر و فعال در جریانهای اجتماعی و تاریخی معرفی میکند.
نویسنده با بهرهگیری از زبان شاعرانه و در عین حال ملموس، روابط خانوادگی، خاطرات محله و لحظات شخصی و اجتماعی زنان را به شکلی باورپذیر روایت میکند. این رویکرد به کتاب عمق انسانی میبخشد و آن را از یک روایت صرفاً تاریخی به متنی الهامبخش تبدیل میکند که میتواند الگو و منبع الهام برای زنان در هر نسل باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم کتاب، توجه به روابط میان زنها و حمایتهای اجتماعی میان آنان است. خانوم ماه تنها نیست؛ او در کنار دیگر زنان خانواده و جامعه، شبکهای از پشتیبانی و همدلی ایجاد میکند که نشاندهنده قدرت جمعی زنان در مواجهه با مشکلات و فشارهای اجتماعی است. این نگاه، کتاب را از روایت فردی فراتر برده و ابعاد اجتماعی و فرهنگی حضور زنان را در جامعه پررنگ میکند.
خانوم ماه؛ پیوند سنت و حضور فعال زنان
کتاب همچنین به خوبی نشان میدهد که زنان چگونه میتوانند با حفظ ارزشهای دینی، اخلاقی و انسانی، زندگی خود و اطرافیانشان را با عزت و مسئولیتپذیری شکل دهند. خانوم ماه با ترکیب شجاعت، صبر و خرد، تصویری زنده از توانمندیهای زنان ارائه میدهد که هم برای مطالعات ادبی و هم برای تحلیلهای اجتماعی و فرهنگی قابل استفاده است.
در نهایت، «خانوم ماه» اثری است که زندگی، تصمیمها و مقاومت یک زن را در مرکز روایت قرار میدهد و نشان میدهد که زنان میتوانند در کنار نقشهای سنتی، با قدرت عمل و حضور فعال خود، جریانهای اجتماعی و فرهنگی را هدایت کنند. این کتاب هم برای علاقهمندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس و هم برای کسانی که به مطالعات زنان، نقش آنان در تاریخ معاصر ایران و مسائل اجتماعی علاقه دارند، خواندنی و ارزشمند است.
بخشهایی از کتاب خانم ماه
زنها یکییکی میآمدند و وارد اتاق پشتی میشدند. نمیدانستم دقیقاً چه خبر است، اما با خودم خداخدا میکردم مادرم زود خوب شود. حالش بد بود و صدای گریه و داد و فریادش همهجا را گرفته بود. نرگس و حاجیه از صدای گریه مادرم به گریه افتاده بودند و هر کدام بهانهای میگرفتند. نمیدانستم آنها را آرام کنم یا برای مادرم دعا کنم. همینطور که حاجیه روی متکا بازی میکرد، داشتم دعا میکردم.
پدرم گفته بود هر وقت آرزوی مهمی از خدا دارید، هفت بار سوره حمد، هفت بار «قل هو الله» و چهارده صلوات هدیه به چهارده معصوم بخوانید تا آرزویتان برآورده شود. نمیدانم چندمین «قل هو الله» بودم که حاجیه خودش را از روی متکا انداخت و با صورت افتاد روی قالی و زد زیر گریه. تا دویدم بغلش کنم، نرگس دوید در را باز کند برود بیرون. دویدم و آستین قبای آبیگلیاش را گرفتم و کشیدم:
- کجا میخوای بری؟ مگه نگفتم از جات تکون نخور؟
با لجبازی اخمش را کرد توی هم و گفت: - ولم کن! میخوام برم پیش مادرم. مادرم داره گریه میکنه. میخوام برم دکتر بیارم خوبش کنه!
- اما اگه بری، نمیذارن بری توی اتاق پشتی. مادر که خوب شد، میریم. بیا بشین اینجا مثِ من دعا کن. مادر میگه اینجور موقعها باید فقط دعا کنی!
- من نمیخوام دعا کنم، من مامانم رو میخوام!
خسته شده بود. چهار ساعت بود توی این اتاق زندانی بودیم. هر بار از در اتاق میرفتیم بیرون، یکی از زنها سرمان داد میزد: «دختر! بدو برو تو اتاق، اینجا چی میکنی؟» و به زور ما را بیرون میکردند.
بغلش کردم و صورتش را بوسیدم و گفتم:
- خواهر، گریه نکن. نگاه کن، تو گریه کنی، خواهر کوچیکمونم گریه میکنه! به جاش باید دعا کنیم و با خدا حرف بزنیم.
این حرف را که زدم، صدای جیغ مادر تمام خانه را برداشت. فکر کردم مادر مرده است. از جایم پریدم و گفتم: «یا شاهچراغ!» درِ اتاق را باز کردم و همینطور که حاجیه بغلم بود، پریدم توی حیاط. صدای گریه یک نوزاد به گوشم رسید. دویدم سمت اتاق پشتی. نرگس هم هراسان دنبالم میدوید.
یکدفعه سیدهخانم آمد دمِ درِ اتاق، وایساد و دستش را مانع من و نرگس کرد. با گریه پرسیدم:
- مادرم چی شده؟ تو رو خدا، مادرم زندهست یا نه؟
لبخندی زد و گفت: - – چرا گریه میکنی دختر گلم؟ مادرت زندهست، حالش هم خوبه. یه داداش تپلمپل هم براتون آورده!
با تعجب پرسیدم: - داداش؟ بچه به دنیا اومد؟
- بله! بدویید برید از آقاتون مشتلق بگیرید!
- میخوام دادشم رو ببینم. تو رو خدا بذارید بیام تو…









