طفل معصوم
3 خرداد 1402 1402-07-22 14:43طفل معصوم
- متادخت
- 3 خرداد 1402
- 12:33 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، سیمین به سختی صدای مادرش را میشنید، سرش را به در چسبانده بود تا بتواند همه اطلاعات را به خواهرش برساند. در دل برای خواهر بیچارهاش خوشحال بود. دنیا داشت روی خوشش را به آنها هم نشان میداد. بعد از به زندان افتادن شوهر موادفروش عطیه و بچهای که در شکم داشت چه کسی فکر میکرد برای عطیه خواستگار بیاید آن هم چه خواستگاری. صدای بسته شدن در که آمد سیمین سریع خودش را جمع کرد و به سرعت به اتاق رفت تا مادر مچش را نگیرد. در اتاق را که باز کرد عطیه زانوی غم بغل گرفته بود. سیمین کنار خواهر نشست و دستش را در دست گرفت:
– چی شده آبجی؟ چرا ناراحتی؟
اشک از چشمان عطیه سرازیر شد، دلش برای طفلی که در شکم داشت میسوخت هنوز به دنیا نیامده پدرش زندان بود و مادرش مطلقه آویزان زندگی مادر و پدرش و حالا با این بچه در شکم برایش خواستگار آمده بود. مادر وارد اتاق شد و گفت:
– خدا رو شکر، باورم نمیشه چقدر خواهر خوبی داشت، میگفت از همون روز که فهمیده تو طلاق گرفتی پسندیدتت برای برادرش، میگفت برادرش هم خونه داره، هم مغازه، با بچه هم مشکلی نداره البته من گفتم خودم بچه رو نگه میدارم. نمیشه که تو زندگی یه بچه آویزونت باشه؛ گفت حساب کرده هفته دیگه عدّه طلاقت تموم میشه با خانواده میان خواستگاری.
عطیه با چشمان از حدقه بیرون زده به مادرش نگاه کرد و گفت:
– یعنی چی مامان؟ این بچه پدرش که تا آخر عمر زندانه، مادرش هم شوهر کنه بره خونه بخت پس تکلیف این طفل معصوم چی میشه؟
مادرش اخمی به ابرو انداخت و گفت:
– حالا مگه گفتم بذارش سر راه؟ خودم بزرگش میکنم، دیگه چی میگی؟ حالا هم باید برم مسجد بگم حاج آقا یه استخاره کنه ببینیم خوب میاد یا نه؟
***
مادر که کلید انداخت و داخل شد سیمین از چهرهاش فهمید که اتفاقی افتاده. حتما استخاره بد آمده بود. جلو دوید و گفت:
– چی شده مامان؟
مادر سری به تأسف تکان داد و گفت:
– حاجی گفت تا بچه به دنیا نیاد عده عطیه تموم نمیشه فعلا همه چیز کنسله!
پیوست
ماده ۱۱۵۳: عدهی طلاق و فسخ نکاح و بذل مدت و انقضای آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
طفل معصوم
3 خرداد 1402 1402-07-22 14:43آخرین مطالب
مرد و زنِ همراه، خانواده متعادل
3 آذر 1403برید زندگی کنید
3 آذر 1403مطالب پربازدید