نمکِ روی زخم
19 آذر 1402 1402-11-01 15:20نمکِ روی زخم
- متادخت
- 19 آذر 1402
- 3:12 ب.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، دور خودش میچرخید و همانطور که سعی میکرد اتاق را تمیز کند، تند تند و بدون وقفه حرف میزد. سمانه همانطور که زانوهایش را در بغل گرفته بود، مادرش را نگاه میکرد.
- اشتباه کردی مادر! تاوان اشتباهتم دادی. ما هم بیتقصیر نبودیم، مخصوصا بابات. چند بار بهش گفتم این قدر به دل این دختر راه نیا، به صلاحش نیست زن این پسره یه لا قبا بشه! ولی کی تو این خونه به حرف من گوش میده؟
حرفهای مادر مثل نمکی که به زخم بپاشند آزارش میداد.
- پاشو! اون گوشه نشین، بیا گوشه فرشو بگیر جمعش کنیم. آخر هفته که خالهتو خانوادهش میان، همه جا باید مثل گل باشه. دیدی چه الکی خودتو انگشتنمای مردم کردی؟ این مسعود بدبخت مگه چش بود که تو ولش کردی رفتی زن اون مردک شدی؟ باز شانست خوبه، این همه سال به پای تو نشست. الانم که طلاقتو گرفتی باز داره میاد سراغت. میدونم هیچ کس راضی نیست، ولی مسعود بدجور خاطرخواه تو شده همه رو یه تنه راضی کرده… هنوز که منو بِربِر نگاه میکنی پاشو بیا دیگه…
سمانه اما تکان نمیخورد. از این کارهای مادرش خسته شده بود. مسعود برایش مثل برادر بود، اگر تا آخر عمرش هم در این خانه میماند باز با مسعود ازدواج نمیکرد. دیروز خالهت میگفت: از وقتی که اون مردک گم شده خیلی وقته میگذره، خدا رو شکر قاضی هم طلاقش داده، الان دیگه وقتشه، نباید بذاریم حرف سمانه بیشتر از اینها رو زبون مردم بمونه.
سمانه از جایش بلند میشود، لباسش را مرتب میکند. رو به روی مادر میایستد. سعی میکند طوری حرف نزند که باعث رنجش مادرش شود.
- مامان زنگ بزن کنسلش کن. من قصد ازدواج با مسعود رو ندارم. اگرم داشتم الان وقتش نبود، من توی عده هستم، اونم عده وفات، این کارهای شما درست نیست.
مادر متعجب به دخترش نگاه میکند.
- عده وفات چه صیغهایه؟ تو رو دادگاه طلاق داده! چرا چرت و پرت میگی؟
- چرت و پرت نمیگم مامان، لطفا تمومش کن.
سمانه چادرش را از روی جارختی برمیدارد و راهی امامزاده سر خیابان میشود تا شاید کمی آرام شود.
پیوست:
ماده 1156 قانون مدنی: زنی که شوهر او غایب مفقودالاثر بوده و حاکم او را طلاق داده باشد باید از تاریخ طلاق عده وفات نگاه دارد.
مطالب مرتبط
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
خداحافظ برای همیشه
هومن از زندگی با حنانه خسته شده و میخواهد او را ترک کند، او دیگر تحمل وسواسهای فکری و بهداشتی حنانه را ندارد. حنانه معتقد است او چون مهریه ندارد هومن به خودش اجازه میهد با او این طور برخود کند.
مرد مثل مرتضی
عاطفه به اجبار پدرش با مرتضی پسر عمویش نامزد میشود. اما مرتضی که میداند عاطفه به او علاقه ندارد تصمیمی بزرگ میگیرد…
تاوان اشتباه
پیرزن دلش نمیآید پسرش را در این وضعیت ببیند، همه چیزش را به خاطر یک اشتباه از داست داده و آن اشتباه چیزی نبوده است جز عشق..!
نمکِ روی زخم
19 آذر 1402 1402-11-01 15:20آخرین مطالب
عدالت جنسیتی در ورزش
26 مهر 1403زنان الهامبخش ورزش ایران
25 مهر 1403پرداخت حق بیمه بیش از چهار هزار زن مددجوی سرپرست
25 مهر 1403مطالب پربازدید